«سرتربت» و آئین علم واچینی که برگزار نشد/ مزار سادات آل کیا زیارتگاهی در ارتفاعات رانکوه

«سرتربت» مدفن دوتن از حاکمان محلی آل کیا در بخش رانکوه واقع در شهرستان املش است که هرسال مراسم علم واچینی در آن برگزار می شود درحالیکه راه دسترسی به این زیارتگاه خاکی و بسیار صعب العبور بوده و مسیر دسترسی فاقد تابلوی راهنماست.

خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ هرسال در آخرین جمعه تیرماه مراسم علم‌بندی در «بقعه سرتربت»، برگزار و ۱۰ روز بعد مراسم علم واچینی با حضور گروه زیادی از زوار برگزار می‌شود. اگر امسال کرونا مانع برگزاری بسیاری از تجمع‌های مذهبی شده، می‌توان فردی بر سر مزار سادات کیایی رفت. مزاری در یک بقعه بدون سقف که از دوره تیموری تاکنون، به‌عنوان یکی از زیارتگاه های شهرستان «املش» واقع در ارتفاعات «رانکوه» میان «اشکورات» و «سمام» مورد توجه کوه‌نشینان گیلان بوده است.

 

رفتن تا «سرتربت» تنها تجربه سفر به یکی از دورافتاده ترین بقعه‌های گیلان نیست. اگر دوست دارید در یک روز چندین اقلیم و آب و هوایی متفاوت را تجربه کنید، از جلگه املش به سمت کوه‌های رانکوه و در نهایت ارتفاعات سمام بروید.

 

روزی که به سرتربت می‌رفتم، جلگه گیلان دم کرده بود و زنان و مردان گیلانی در شالیزارها مشغول دروی برنج بودند. در آن هوای شرجی خفه کننده، دروی برنج به روش سنتی و با داس آزار دهنده‌تر بود و کمرهای خمیده‌ای که ساقه‌های خشکیده را دور خوشه‌های چیده شده می‌پیچیدند.

 

از ابتدای بخش «رانکوه» تا «سفیدآب» و «سجیران»، ریز باران‌های ممتدی می‌بارید. از پل «زیاز» که عبور کردیم، تابلوی تعریض جاده محور «شوئیل» تا «شَوَک» هشدار می‌داد که خطر ریزش کوه وجود دارد. علاوه بر سنگ‌های ریخته شده در جاده، کنده شدن حاشیه راه نیز بر گل و لای جاده می‌افزود و حرکت را سخت‌تر می‌کرد. به‌قدری هوا سرد شده بود که می‌باید لباس گرم پوشید.

توقف کوتاه ما در روستا «شَوَک» در یک قهوه‌خانه سرراهی بود. روستایی که برخی منابع نوشته‌اند، «سیدرضی کیا»، والی «بیه پیش» قصری از آجر با دیوانخانه و محل اسبان در آن حوالی ساخته بود تا سرتربت راه زیادی بود و «علیجانی» صاحب قهوه‌خانه، هشدار می‌داد که در این هوای مه آلود، رفتن خطر کردن است، به‌ویژه آنکه جاده در بخش‌های زیادی خاکی می‌باشد و با باران شب پیش وضعیت بدتر شده است.

 

به دهستان ییلاقی «کجید» رسیدیم. بالاتر از کجید، یک راه فرعی به روستای «ملکوت» می‌رفت و راه دیگری به «تماجان»، هرچه بالاتر می‌رفتیم، مه غلیظ‌تر می‌شد. میان کوه‌های «تماجان» و «اُمام» سرگردان مانده بودیم، سرگردان که مسیر دسترسی کدام است!

 

با خاموش شدن موتور ماشین، سکوت عجیبی بر کوه‌های «اُمام» حاکم شد. تا چشم کار می کرد سفیدی بیکرانی بود که اندیشه را به بی‌زمانی و بی‌مکانی می‌برد. تنها صدای باد بود که لای بوته‌های تُنُک«گون» می‌پیچید و در سکوت دشتی سفید، خوف عجیبی از تنهایی و سرگشتگی در وجود ایجاد می‌شد و در آن حیرانی، تازه به عمق اعتقاد به اسطوره «سیاگالش» توسط گله‌داران کوه‌های شرق گیلان پی بردم که در چنین هنگامه‌ای از ایزدی به نام «سیاگالش» کمک می‌خواستند.

 

در پسله ذهنم به چیستی «سیاگالش» فکر می‌کردم که گالشی در میانه جاده ظاهر شد. اگرچه چوخای سیاه گالشی به تن نداشت، ولی به‌راستی چوپانی از دهستان «کجید» بود که با لهجه غلیظ گالشی، به ما یادآور شد که جاده را اشتباه آمده‌ایم و راه رفته را باید برگردیم و در فرعی خاکی به سمت «کشاچک» برویم.

سکوت کوه را زنگوله بزهای گله می‌شکستند و این رسم دیرینه چوپانان است که بز سردسته و راهنمای گوسفندان می‌شود و هرجا بز می‌رود، گله هم به دنبالش. بز باید زنگوله داشته باشد که با همین هیاهو، گوسفندان را دنبال خود بکشاند. می‌باید صبر می‌کردیم تا گله بزرگ چوپان، از عرض جاده عبور کند و من از بالای کوه ناظر بودم که صف منظم گوسفندان، به دنبال بزهای گله به سمت دره می‌رفتند و سگ گله با جثه نه چندان بزرگش جلوی ما ایستاده بود تا آخرین بره هم در میان مه گم شد.

 

سرتاسر مسیر بازگشت، بازهم جاده‌ای بدون تابلوی راهنما بود که می‌باید به حدس و گمان مسیر را طی می‌کردیم. تنها یک تابلوی زردرنگ کوچک بر بلندای تپه‌ای نصب شده بود که در مسیر دید راننده قرار نداشت. همان جاده خاکی فرعی با پستی و بلندی‌های مکررش، مسیر دسترسی به بقعه‌ای بود که هرساله پذیرای صدها زائری است که در مراسم علم واچینی سرتربت شرکت می‌کردند. بالاخره بر دشتی رسیدیم که چند درخت وَن و گرودی تنومند در علفزاری وسیع خودنمایی می‌کرد و بر بلندای تپه مانندی، ساختمان سنگی بقعه پیدا بود.

جلوی در ورودی، پرده‌ای با این مضمون نصب شده بود که پس از زیارت در بسته شود. معماری بقعه سرتربت شبیه به هیچ بنای مذهبی دیگری در گیلان نیست. بقعه‌ای که سقف ندارد، حیاطی محصور که ۶قبر دارد که سنگ مرمرهای قبر را با شیشه پوشانده‌اند و پارچه‌های سبز روی سنگ قبر اجازه نمی‌دهد نوشته‌های سنگ مزار را بخوانم.

 

چهار طرف بنا ایوان کتابی دارد و مصالح ساختمان از سنگ لاشه‌های بزرگ سفید رنگ با ملاط آهک ساخته شده است. درب ورودی با یک طاق هلالی، بسیار کوتاه ساخته شده و می‌باید با سرخمیده و با حالت احترام وارد شد. روبروی درب ورودی، اتاقک کوچکی است که به‌نظر می‌رسد محل عبادت زائران است. اهالی دهستان کجید، عدم پذیرش سقف برای این بقعه را یکی از کرامات دفن شدگان می‌دانند.

 

یکی از گالش‌های این منطقه می‌گوید: این دو امامزاده، بی‌سر هستند به همین دلیل هربار که مزار را مسقف کردند، در اثر باد و طوفان شدید، سقف کنده شده است. اگرچه اثر باران و شبنم بر حیاط سرتربت پیدا بود، ولی اهالی بر آن عقیده‌اند که هیچ بارانی سنگ مزار این بزرگواران را نمی‌تواند خیس کند.

 

اهالی از به سرقت رفتن سنگی در حیاط سرتربت حرف می‌زنند که خاصیت ذره‌بینی داشته و با برخورد با اشعه خورشید قادر بود خاک را هم بسوزاند. متاسفانه اکنون اثری از این سنگ نیست و به گفته اهالی به سرقت رفته است.

پنجره ای چوبی با طاق هلالی در اتاقک روبه‌روی مزار هست که لولای آن شکسته و قابل باز و بسته شدن نیست. روی پنجره، پرده‌ای نصب شده که در اثر گذر زمان فرسوده و پاره شده است. محتوای پرده، نسب نامه «سید محمد» و «میرزا علی کیا» است که در نهایت به امام چهارم می‌رسد.

 

شادروان منوچهر ستوده که دهه ۴۰ از سرتربت بازدید کرده بود، درباره نسب نامه خفتگان سرتربت اینگونه می‌نویسد: «در حیاط این بنا، گورهای «سلطان محمد کیا» والی لاهیجان که سلخ ربیع الاول سال ۸۸۳ هجری فوت شد و پسرش »کارگیا میرزا علی کیا» که در پنجم رمضان سال ۹۱۲ کشته شد و پری سلطان دختر سید محمد که در سال ۹۰۸ هجری فوت شد و گور حسنی که در صفر ۹۰۲ هجری مرد اینجاست و دو گور نامعلوم که احتمالا از سادات مرعشی مازندران هستند. کتیبه ای بر سنگ مرمر به دیوار حیاط است که نشان می‌دهد این بنا به دست «میرزا علی کیا» بنا شده است و اراضی کشینه چاک که این مرقد در آن است و دهکده تماجان و دهکده کلایه و اطراف آن دو که ناحیه سمام است و ۱۰ جفت زمین نقره بیجار(زربیجار) و حمام بزرگ رودسر و یک حمام در تیامه جان و حمام دیگری در لنگرود، ۱۲ دکان در لاهیجان و مزرعه عنابی در رودبار به نام سلطان ابادلمسر، از رقبات موقوفات این محل است. این وقفنامه مورخ ۸۸۳ه. ق است.»

 

ستوده به تفصیل شرح محتوای سنگ مزارها و کتیبه دیگری که تاریخ و نام بنای سرتربت را ذکر کرده، می‌نویسد که عمدتا عربی است. هم او درباره مسجدی در شرق مزار می‌نویسد که امروز خبری از آن نیست.

 

آن زمان متولی سرتربت شخصی به نام «صمدی» بوده است. اگرچه کتیبه وقفنامه اکنون در سرتربت نیست، ولی سوال اینجاست که بقعه‌ای با این همه موقوفات، چرا حتی یک جاده دسترسی مناسب ندارد. بقعه‌ای که هرساله میزبان زائرانی است که در اوج گرمای تابستان، در مراسم علم واچینی بقعه شرکت می‌کند.

متولی فعلی بقعه سرتربت نیز مهمترین مشکل این مکان را جاده نامناسب عنوان می‌کند و می‌افزاید: توسعه راه مستلزم بودجه است که باید فرمانداری شهرستان املش تامین اعتبار کند.

 

علی دریوزه یادآور می‌شود: هرساله مراسم علم بندی در سرتربت در آخرین جمعه تیرماه برگزار و ۱۰ روز بعد مراسم علم واچینی برگزار می‌شود اما، امسال به‌خاطر شیوع کرونا، این مراسم به‌صورت خصوصی برگزار شد.

 

دریوزه با تاکید بر جایگاه والای سرتربت نزد اهالی رانکوه می‌افزاید: تابلوهای راهنما را هم اداره اوقاف شهرستان رودسر تهیه و در مسیر دسترسی نصب کند. این اداره به عنوان متولی اصلی باید به وضعیت رفاه زوار رسیدگی کند.

 

متولی سرتربت با اشاره به مشکل آب این بقعه هم می‌گوید: روستای سرتربت، در زمستان ۲۵خانوار و در تابستان ۴۰خانوار دارد. بقعه منبع آبی دارد که به علت کوچک بودن مخزن، نمی‌تواند پاسخگوی زواری باشد که در مراسم علم واچینی شرکت می‌کنند.

 

دریوزه همچنین می‌گوید: ورودی بقعه، پله‌های سنگی داشت که به مرور زمان خراب شد و مجبور شدیم با بلوک‌های سیمانی پله‌گذاری کنیم.

 

«سرتربت» در واقع مدفن دو تن از سلاطین معروف کیائی بود که سالها بر شرق گیلان حکومت می‌کردند. «میرزا علی کیا» قدرتمندترین این پادشاهان بود که خدمات عمرانی زیادی انجام داد و پل خشتی بزرگ روستای «تمیجان» بر روی رودخانه «پلورود»، تنها یکی از این خدمات است.

«محمدتقی پوراحمد جکتاجی» یکی از مترجمین کتاب «فرمانروایان گیلان» دراین باره می‌گوید: «میرزا علی کیا» از مقتدرترین سلاطین کیایی است که حوزه حکومتی خود را تا ری و تهران هم گسترش داد. در زمان حکومت وی شاهد عمران و آبادانی زیادی در منطقه هستیم. وی مالیات‌های موسوم به «زنه زر» و «مورده شورانه» را لغو کرد و پل تاریخی تمیجان احتمال قریب به یقین از آثار دوره «میرزا علی کیا»ست. محدوده این پل، مرکز آبادانی تمیجان بزرگ و مرکز حکومت رانکوه بود.

 

مدیر مسئول دوماهنامه گیله وا می‌افزاید: سلطان محمد کیا در روز آخر ربیع الاول سال ۸۸۳ هجری قمری(۱۴۷۷ میلادی)درگذشت و پسر بزرگش «میرزا علی» جانشین وی شد.

 

یک مورخ هم درباره حاکمان «آل کیا» می‌گوید: حکومت محلی آل کیا در فاصله سده های هشتم تا دهم هجری قمری بر «بیه پیش» حکومت می‌کردند. مناطق مهم بیه پیش که از شرق سفیدرود تا چالوس را در برمی‌گرفت، شامل؛ تنکابن، رانکوه، رودسر، لاهیجان، اشکور، دیلمان، سمام و چند بخش کوچک و بزرگ دیگر با مرکزیت شهر« لاهیجان» بود.

 

عباس پناهی می‌افزاید: فرمانروایان آل کیا به «کیائیان» و «بنی کیا» هم شهرت دارند و حکمرانان این خاندان، از «کارکیا سید علی» آغاز و با «کارکیا خان احمد» خاتمه می‌یابد. آل کیا مجموعا ۲۰۵ سال بر شرق گیلان حکومت کردند.

 

وی با اشاره به مذهب کیائیان می‌گوید: شکل‌گیری حکومت شیعی در شرق گیلان توسط کیائیان در ابتدا مدیون سادات مرعشی مازندران بود. سادات مرعشی در زمان قدرت‌یابی آل کیا با کمک‌های نظامی و مالی خود از سادات کیائی پشتیبانی کردند. آل کیا در سال ۱۰۰۰ هجری قمری و در زمان به قدرت رسیدن شاه عباس کبیر سقوط کرد.

کد خبر 956326

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha