وقایع آخر ذی الحجه درتقویم شیعه

آخر ماه ذی الحجه مصادف است با وقایعی چون رحلت ابوذر غفاری و همچنین مرگ هند جگر خوار ملعونه و مرگ عثمان بن عامر پدر ابوبکر همراه است.

 

به گزارش خبرگزاری شبستان، ماه ذي الحجه بسيار پر حادثه و پر خاطره است. روزهاي ماندگاري از شيرين ترين روزهاي تاريخ اهل بيت (عليهم السلام) در کنار وقايعي جانسوز در اين ماه گرد آمده است. در پایان دی الحجه وقایعی در  تاریخ ذکر شده است که در ادامه می خوانید.

 

 

مرگ عثمان بن عامر پدر ابوبکر

در آخر سال 13 ه ابوقحافه عثمان بن عامر، پدر ابوبکر در سن 97 یا 99 یا 104 سالگی از دنیا رفت. ابوقحافه در روز فتح مکه اسلام آورد و در زمان عمر بعد از شش ماه و چند روز از مرگ ابوبکر مرد.

 

مرگ هند جگرخوار

در سال 13 ه در روز مرگ ابوقحافه، هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به درکات جحیم شتافت.

 

هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می کردند و میل زیادی به غلامان سیاه داشت ولی هرگاه بچه سیاهی می زایید او را می کشت.

 

معاویه را به چهار کس نسبت می دهند: مسافر بن ابی عمرو، عماره بن ولید بن مغیره، عباس و صباح که این ملعون مغنی عماره بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود. هند با او الفتی خاص داشت و لذا علمای انساب عتبه بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند.

 

هنگامی که هند به معاویه بارور شد، مایل نبود او را در خانه بزاید لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می گوید:

لمن الصبی بجانب البطحاء              فی التراب ملقی غیر ذی مهد

فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست؟!!

 

سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام

از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید، اذیت ها و جسارت ها به پیامبر (ص) و امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین (ع) رسیده که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است.

 

از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر (ص)، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب (ع) را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموی هند در بدر کشته شده بودند ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند این رسم می شود و مردگان ما را هم اینچنین می کنند. هند گفت: باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد. وحشی گفت: قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم. با این مقدمه بود که آن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند.

 

به دستور هند وحشی سینه مبارک حضرت حمزه (ع) را شکافت و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به اکله الاکباد شد. بعد خودش با خنجر گوش، بینی و ... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت. با این جنایت، دل مبارک پیامبر (ص) را آزرد و آن حضرت و امیرالمومنین (ع) و فاطمه زهرا (س) و صفیه عمه پیامبر (ص) و خواهر حمزه و دیگران گریستند. با این همه جنایت، پیامبر (ص) اسلام هند و همسرش را که با اکراه مسلمان شده بودند، پذیرفت.

 

ابن ابی الحدید می گوید: هند با عده ای از زن های قریش خدمت پیامبر (ص) آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایی که بر ضد پیامبر (ص) انجام داده بود، مخصوصا شهادت جناب حمزه (ع) و می ترسید که آن حضرت او را مواخذه فرماید.

 

حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود و آنها قبول کردند. هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است. حضرت فرمودند: آیا تو هندی؟ گفت: بله و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود. پیامبر (ص) فرمودند: دیگر نباید زنا کنی. هند گفت: مگر زن حره زنا می کند؟! پیامبر (ص) فرمودند: و نباید بچه ها را بکشی! هند گفت: به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید.

 

رحلت حضرت ابوذر

در اين روز در سال 32 ه ق جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود.

(الغدير: ج 8، ص 322. البداية النهاية: ج 7، ص 185. تتمة المنتهى: ص 15)

او سوم يا چهارم يا به قولى پنجمين كسى بود كه اسلام آورد و سپس به قبيله خود مراجعت نمود. لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود. بعد از اين سه جنگ به خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيد و در كنار آن حضرت بود تا زمانى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله به شهادت رسيد.

مكان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله زياده از آن است كه ذكر شود. پيامبر صلّى الله عليه و آله ابوذر را صديق امت و شبيه عيسى بن مريم عليه السلام در زهد می دانست. آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده می شود آن است كه بعد از رتبه معصومين عليهم السلام در ميان صحابه كسى به جلالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد نبوده است.

امام كاظم عليه السلام می فرمايد: در روز قيامت منادى از جانب رب العزة ندا می كند: «كجايند حواريان و مخلصان محمد بن عبدالله صلّى الله عليه و آله كه بر طريقه آن حضرت مستقيم بودند و پيمان او را نشكستند» ؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خيزند.

هنگامی كه عثمان خلافت را غصب كرد ابوذر در شام بود. او دنياپرستى و ظلم معاويه را می ديد و نمی توانست ساكت باشد. لذا زبان به توبيخ و سرزنش معاويه گشود و مردم را به ولايت خليفه بر حق پيامبر صلّى الله عليه و آله حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فراخواند و مناقب آن حضرت را براى اهل شام بيان كرد، به نحوى كه بسيارى از ايشان را به تشيع مايل گردانيد.

معاويه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد. عثمان در پاسخ او نوشت كه ابوذر را بر مركبى تندرو همراه با راهنمايى تندخو با شتاب به سوى مدينه روانه كن. معاويه ابوذر را كه پيرمردى لاغر و بلند قد بود به ترتيبى كه عثمان گفته بود روانه مدينه كرد.

هنگامی كه ابوذر به مدينه رسيد از شدت راه و بى جهازى شتر رانهايش خونى شده بود و با بدنى كبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارت ها كرد و به كسى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را راستگو خطاب نموده بود نسبت كذب داد.

سرانجام دستور تبعيد او را به ربذه صادر كرد. در ضمن گفت: ابوذر حق ندارد احكام دين را براى مردم بيان كند، و هنگام خروج از مدينه كسى حق ندارد او را همراهى يا با او تكلم كند.

اين خبر به اميرالمؤمنين عليه السلام كه رسيد آن قدر گريست كه محاسن شريفش از اشك چشم مبارك خيس شد و فرمود: «آيا با صحابى رسول خدا صلّى الله عليه و آله چنين میكنند ؟ انا للَّه و انا اليه راجعون» !

سپس حضرت همراه دو نور ديده خود امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عقيل و عمار ياسر به مشايعت ابوذر رفتند و هر يك با كلماتى ابوذر را دلدارى می دادند، اگر چه مروان می خواست مانع شود ولى اميرالمؤمنين او را دور كردند.

به اين صورت ابوذر به همراه خانواده خود به ربذه رفت، و در آنجا فرزندش و همسرش كه دختر عموى پيامبر صلّى الله عليه و آله بود وفات كرده و به دخترش خبر از وفات خود داد كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله در بازگشت از تبوك به او فرموده بود.

بعد از رحلت ابوذر، كاروانى از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند، و به دست مالك اشتر كفن و دفن شد.

(منتخب التواريخ: ص 32. منتهى الامال: ج 1، ص 117 - 118. ابوذر غفارى: ص 30 - 40. مراقدالمعارف: ج 1، ص 101 - 102)

 

 

 

کد خبر 961862

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha