فرزندم صدایم می زند

مادر شهید «علی تقویان» در آخرین روزهای عمر خود با توجه به اینکه اوضاع کرونا مانع از حضور او در گلزار شهدا می‌شد نسبت به همیشه بی‌قرارتر، بی‌تاب‌تر بود و ورد زبانش علی را صدا می‌زد و گویا فرزندش هم او را صدا می زد.

خبرگزاری شبستان-شیروان؛ در واپسین روزهای درگذشت مادر شهید دوران انقلاب اسلامی «علی تقویان» به یاد مادری دلسوز هستیم که یاد شهید، لحظه‌ای در خاطرش کم رنگ نشد و همیشه باذوقی از اعماق دلش تمثال شهید را می‌بوسید و به گفته خود فرزندش صدایش می زد که نهایت در نزدیکی مزار فرزندش به شوق دیدار او جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند و به دیار حق می‌شتابد.

 

شهید دوران انقلاب علی تقویان در سال 1340 در شهرستان شیروان پا به عرصه وجود نهاد، دوران کودکی وی با فراز و نشیب‌هایی آمیخته شد ولی آن مشکلات باعث نشد تا علی نسبت به ارزش‌های دینی و مذهبی واکنشی نشان ندهد، بسیار مقید و مؤمن وارد سنگرهای علم و دانش شده و تحصیلاتش را تا مقطع متوسطه در هنرستانی که حال به نام این شهید نام‌گذاری شده است، گذراند.

 

مادر شهید قبل از درگذشتش درباره فعالیت‌های انقلابی علی اینگونه می گفت: یک‌بار من او را در تظاهرات دیدم، خودش را از من پنهان کرد، بعدها هم در مسجدی محاصره شدن که من برای جویای حال علی با دلواپسی رفتم به آن مسجد ولی گفتند از محاصره گریخته‌اند.

 

من همیشه می‌گفتم راهی که می‌روی راه درستی است ولی مراقب خودت باش، چند روز بعد در یک درگیری علی با اصابت دو گلوله به بدنش مجروح می‌شود و به خاطر وخامت حالش به بیمارستان مشهد اعزام می‌شود، به ملاقاتش رفتم با چشم‌هایی اشک‌آلود و بغضی در گلو تا مرا دید و گفت: مادر جان! اشک‌های تو را نبینم راه من راه اسلام، راه انقلاب است و انشاالله چیزی نیست به ‌زودی خوب می‌شوم و بااینکه دو تیرخورده بود به من گفت یک تیرخورده و حالش مساعد است اما بعد از گذشت یک هفته براثر خونریزی شدید، شهید می‌شود و در بهشت امام رضا (ع) آرام می‌گیرد.

 

مادر شهید پس از شهادت فرزند شهیدش در تظاهرات سال 57 با پیروزی انقلاب، به ثمر رسیدن قطره‌ قطره خون شهیدش و دیگر شهدای انقلاب را به ‌عینه دید و این نتیجه انقلاب، آرزویی بود که علی همواره از آن سخن می‌گفت.

 

مادر شهید تا زمان حیاتش راوی شهدای انقلاب بود، چراکه آن دوران را باجان و دلش لمس کرده بود، لحظه‌ای از یاد علی غافل نبود و او را صدا می‌زد.

 

وی درباره خاطرات آن زمان اظهار می داشت: همیشه زمانی که به تمثال فرزندم که در قاب‌های گوناگون است، می‌نگرم با او سخن می گویم و صدایش می‌زنم علی جان بعد از رفتن من چه کسی از یادگاری های تو مراقب می‌کند و غبار از روی آن‌ها برمی‌دارد.

 

مادر شهید پس از گریه‌ها و روایت‌ها از دوران انقلاب و اینکه می‌گفت علی همیشه با من است، در لحظات آخر عمرش با توجه به اینکه اوضاع کرونا مانع از حضور او در گلزار شهدا می‌شد نسبت به همیشه بی‌قرارتر، بی‌تاب‌تر بود و ورد زبانش علی را صدا می‌زد و آرزوی دیدار او داشت و با وخامت بیماری‌شان به مشهد انتقال داده می‌شوند و پس از گذشت یک هفته در همان شهری که فرزندش آرام‌گرفته در 13 شهریور 99 پس از تحمل فراز و نشیب‌های بسیار، دردسرهای روزگار و فراغی 42 ساله در نهایت با خیالی آسوده جان به جان‌آفرین تسلیم کرده و بال در بال فرزند شهیدش به معراج پر می‌کشد.

 

تمام مادران و پدران عزیز شهدا صبورانه ایستادند و می‌ایستند تا راویان حماسه‌های فرزندانشان باشند و داغ فراق فرزند را تا زمان وصال به جان می‌خرند تا روزگاری در بهشت، به‌ دور از هرگونه غم و با شادمانی، یکدیگر را ملاقات کنند.

 

 

 

کد خبر 970909

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha