به گزارش خبرنگار گروه غدیر و مهدویت خبرگزاری شبستان، به مناسبت فرا رسیدن چهلمین سالگرد دفاع مقدس و هفته گرامیداشت آن رشادت ها و حماسه سازی ها و به منظور بررسی کیفیت توسلات رزمندگان به امام زمان(عج) در جبهه های نبرد حق علیه باطل با سرهنگ «عباس کیایی»، فرمانده اسبق لشکر 10 سیدالشهداء(ع)، فرمانده گردان ضد زره از تیپ نینوا در دوران دفاع مقدس و از جانبازان سرافراز کشور گفتگویی ترتیب داده ایم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود:
انس و ارتباط با امام زمان(عج) در جبهه ها چه آثار و برکاتی از نظر گره گشایی ها و نیز امیدبخشی به رزمندگان در عملیات ها داشت؟
ما دلخوش به آن هستیم که حساس ترین زمان عمرمان در کنار بهترین افراد گذشت و هیچ گاه حال همرزمان و شهدا را فراموش نمی کنیم، از یاد نمی بریم که فکر و ذکر امام زمان(عج) چه تاثیری بر مقاومت و ایثار رزمندگان و شهدا داشت.
هر کس با هدفی وارد میدان جنگ می شود، برخی برای پست و مقام، برخی برای پول و ثروت و ... وارد میدان جنگ می شوند اما ما با تاسی به قیام عاشورای حسینی(ع) وارد میدان دفاع مقدس شدیم.
شب های عملیات وجود و حضور معنوی امام زمان(عج) دلگرم کننده بچه ها بود، سربند «یا صاحب الزمان(عج)» می بستند و ذکر و نام حضرت(عج) به بچه ها کمک و حتی در مشکل ترین عملیات ها، موانع را برطرف می کرد.
رزمندگان اعتقاد داشتند اگر قرار است امام زمان(عج) ظهور کنند، باید زمینه آن فراهم شود.
در هنگام عملیات ها و لحظات سخت دفاع مقدس این توسل و ذکر و نام چه موانعی را برطرف می کرد؟
هر جا کار در سنگرهای کمین و عملیات ها گره می خورد، نام امام زمان(عج) و توسل به آن حضرت(ع) مشکلگشا بود، اساساً از ذکرها و توسلات اصلی بچه ها در شب های عملیات «یا صاحب الزمان(عج)» بود و به مدد این توسلات و اذکار اتفاقات عجیب و امدادهای غیبی بسیار رخ می داد و اینها نبود مگر به دلیل حضور معنوی امام مهدی(عج) در جبهه ها.
در دوران هشت سال دفاع مقدس در صحنه های مختلف، لحظه هایی پیش می آمد که حضور امام زمان(عج) را به ویژه از نظر امدادهای غیبی حس می کردیم؛ برای مثال پیش می آمد که همه روند یک عملیات را انجام می دادیم اما کار گره می خورد، اینجا بود که با توسل به امام زمان(عج) و یاد و ذکر ایشان موانع را برطرف می کردیم.
نقطه عطفی از تاثیر ذکر و یاد امام زمان(عج) و توسل به آن حضرت(ع) در گره گشایی عملیات ها در ذهن دارید که تعریف کنید.
در عملیات «طریق القدس» مربوط به آزادسازی شهر بُستان که از شهرهای مرزی و اولین شهری است که اشغال شد و دروازه ورود عراقی ها به خوزستان به حساب می آمد، به خوبی از نزدیک تاثیر این توسل و ذکر و یاد را به چشم دیدم و درک کردم.
صدام تاکید داشت که اگر بستان را آزاد کنند کلید دفترم را به ایرانی ها می دهم؛ برای همین اهمیت بود که فرماندهان تصمیم به آزادسازی گرفتند، این عملیات با رمز «یا حسین(ع)» شروع و شهر آزاد شد. اما برای آنکه از پاتک عراقی ها در امان باشد به ما دستور دادند که پیشروی کنید و تا مرز بروید تا اگر عراقی ها پاتک زدند ایستادگی کنید.
رسیدیم به جایی به نام «پل سابله» که از نظر استراتژیک برای ما بسیار مهم بود و عراقی ها نباید از آن عبور می کردند.
ما جوان بودیم و فاقد تجربه جنگ، برای اولین بار بود که در جنگ حضور می یافتیم اما حال و هوای جبهه طوری دیگر بود، الفت ها، مهربانی ها و یکرنگی ها حال و هوای دیگری به جبهه ها می داد ... در شعارهای حماسی به امام زمان(عج) توجهی ویژه داشتیم.
چطور شد که در آزادسازی شهر بستان توسل به امام زمان(عج) به رزمندگان کمک کرد؟
همانطور که گفتم ما در پل سابله مستقر شدیم و احتمال پاتک عراق را می دادیم؛ دو روز بود نخوابیده بودیم و بشدت احساس خستگی می کردیم، روز سوم از ساعت سه بعدازظهر عراق با توپخانه آتش سنگین بر سر ما ریخت تا تلفات بگیرد و سنگرها را از بین ببرد.
از این رو، سنگر به سنگر هماهنگ کردیم که اگر عراقی ها از پل عبور کنند، ممکن است بستان مجدد سقوط کند و خون شهیدان پایمال شود، برای همین هم دو تیربارچی، دو تک تیرانداز و دو آرپیجیزن را در پل سابله مستقر کردیم.
آن روز قرار بود من تا 12 شب پاسبخش باشم؛ آتش ریزی دشمن هم از ساعت سه عصر شروع شده بود و بی امان می زد و ما تجربه نداشتیم که این آتش یعنی دشمن مهیای حمله به ما است!
از آنجایی که بچه ها دو شب نخوابیده و خسته بودند، از خستگی بسیار خواب شان برد البته نگهبانان بیدار بودند و شخصاً به سنگرها سر می زدم؛ حوالی ساعت 11 شب بود که آتش دشمن قطع شد، من تصور کردم خسته شده و دست کشیده اند غافل از آنکه نیروهای پیاده آنها نزدیک ما هستند!
ساعت 12 رفتم تا پاسبخش بعدی را بیدار کنم که صدای ایست شنیدم بعد از آن درگیری وحشتناکی شروع و از چندین جانب تیر به سمت بچه ها شلیک شد، چون بدون آنکه ما متوجه شویم نزدیک به 400 -500 عراقی با بلم آمده و ما را محاصره کرده بودند و ما صدای عراقی ها را از پشت سر می شنیدیم. با فریاد، بچه ها را از خواب بیدار کردیم ...
بعد چه شد؟
من پشت تیربار متوجه شدم در محاصره هستیم، دو سه ساعتی این درگیری ها ادامه داشت، بچه ها تیر می خوردند و صدای ناله ها بلند بود ...
شهید «حسین وهابی» که برای من مهمات می آورد، پیغام آورد که اگر صدای تیربار کیایی قطع شود، بچه ها را قتل عام می کنند؛ از راست و چپ و مقابل ما را می زدند. یک مرتبه صدای غرش تانک را شنیدم و عراقی ها با منور منطقه را مثل روز روشن کردند تا رفت و آمدها و نوع استقرار ما را شناسایی کنند.
اولین تانک را با آرپی جی و فریاد «یا صاحب الزمان(عج)»، زدیم البته چون فاصله تانک با آرپی جی کم بود منفجر نشد، فقط آسیب دید.
تانک بعدی آمد و آرپی جی دوم هم با فریاد «یا صاحب الزمان(عج)» شلیک شد و تانک ها روی پل زمین گیر شدند و محاصره همچنان ادامه داشت.
آن شب به اندازه هزار سال طول کشید ...
این وضعیت تا گرگ و میش صبح ادامه داشت تا صدای شلیک ها کم شد اما سنگرها و خاکریزها از هم بی خبر بودند، در همان حال یک جوان 15- 16 ساله اصفهانی آمد جلوی سنگر و با آن لهجه شیرین گفت چرا کُپ کردید؟! آدم یک بار به دنیا می آید و یک بار می میرد.
گفتم: چه کنیم؟ گفت: هر چه من می گویم تکرار کنید؛ گفت: الله اکبر، یا صاحب الزمان(عج) ما نیز تکرار کردیم، بعد از ما سنگر کناری تکرار کرد و سنگر به سنگر تا آخر خاکریز، این فریادها به پا خاست.
روحیه گرفتیم و دو گروه شدیم و مقاومت را ادامه دادیم و نگذاشتیم بستان دوباره سقوط کند؛ آنجا بود که عظمت و بزرگی یاد خدا و برکات امداد از امام زمان(عج) را به عینه درک کردم. آن فریادهای «یا صاحب الزمان(عج)» کار خودش را کرد و شد آنچه باید می شد.
امروز آن دلدادگی ها و توسلات و ارتباطات باید چطور در میانه جنگ نرم خود را نشان دهد و میدانداری کند؟
جنگ سخت ما تمام شده اما جنگ نرم ادامه دارد از این رو، باید فرهنگ مقاومت و بصیرت را به جوانان منتقل کنیم.
تنها راه سعادت و استقلال ما پیمودن راه شهدا است چون شهدا از هر چه در این دنیا بود، گذشتند و اصطلاحاً دنیا را سه طلاقه کردند؛ آن دست کشیدن ها از عزیزان و دیگر تعلقات در دوران دفاع مقدس برای دین و وطن الگوی خوبی در پیروی و حفظ عزت کشور است.
شب های عملیات و سفارش شهدا در آخرین لحظات را فراموش نمی کنیم آنها رفتند تا بستر را برای ظهور امام زمان(عج) آماده کنند اگر جنگیدند و شهید و اسیر و جانباز شدند برای هدفی مقدس بود تا جامعه عاری از فساد و ظلم شود و امام مهدی(عج) ظهور کنند اما متاسفانه ما غفلت کردیم و دشمن تا پشت گوش مان آمده است.
در جبهه جایی داریم به نام نقطه الحاق یعنی محل ملحق شدن یگان ها، اگر الحاق رخ دهد می توان پیروز شد امروز دشمن داخلی و خارجی تلاش دارد به نقطه الحاق درباره ما دست بیابد، اگر چنین شود چنان آتشی به جان کشور می زنند که چند قرن به عقب باز گردیم!
باید بدانیم دست به دامن غرب شدن بیهوده است چون آنها سربلندی و استقلال ما را نمی خواهند.
نظر شما