آیت الله مدرس دانشمندی متدین با شهامت و پایدار‏ بود

روشنفکران با استعمار غربی هم سنخ بودند. آنان روحانیت آگاه و بیداری ‏چون مدرس را مدافع پاسدار از جان گذشته و سر سخت تفکر دینی و شریعت‏ اسلامی و مانع اصلی تحقق تجدد طلبی و حاکمیت قانون لیبرالیستی می‏ دیدند.


به گزارش خبرگزاری شبستان، روشنفکری و تجدد طلبی در ایران، پس از آشنایی با فرهنگ غرب به صورت‏جریانی سطحی و آفت زده، پدید آمد. آنان خواستار تغییر سنت‏ها و پذیرش ‏فرهنگ و تمدن غرب شدند. در عصری که شهید مدرس به عنوان دانشوری عالی‏ رتبه و فقیهی برجسته طلوع نمود، روشنفکران می ‏کوشیدند برای جایگزینی ‏باورهای تمدن جدید در زندگی فردی و اجتماعی افراد با ارزشها و آداب دینی‏به ستیز و مقابله برخیزند. این افراد ضمن تقلیدی سطحی از متفکران غربی ‏در صدد محو میراث فرهنگی و تخریب حصارهای اعتقادی بودند، ظهور این طبقه‏ نتیجه استیلای تهاجمی تمدن جدید بود و افراد این قشر با مسائل اجتماعی به ‏طور غیر منطقی و سطحی برخورد می‏کردند و نوعی بیگانگی با فرهنگ خودی ‏داشتند.اگر دم از آزادی یا قانون طلبی می‏زدند می‏ خواستند با این حربه‏ ها به مبارزه با دیانت مردم و جنبه‏ های تقدس جامعه برخیزند.


روشنفکران این دوره به عنوان تاکید بر ملیت‏ گرایی به عنوان محور اصلی‏ اندیشه خود، از تئوریسین ‏های رضاخان بودند و در استقرار و تحکیم اقتدارسیاسی وابسته به استکبار تلاش می‏کردند، نفی شریعت اسلامی، حاکمیت‏ لیبرالیستی به همراه پیروی از غرب را این افراد تنها راه ترقی و توسعه ‏سیاسی اجتماعی ایران قلمداد می‏کردند و گرچه با طرح حاکمیت قانون به‏ مبارزه با استبداد برخاستند اما در عمل نه تنها با رژیم رضاخان به توافق ‏رسیدند بلکه با حمایت و تقویت آن به تحکیم پایه‏ های لرزانش مبادرت ‏ورزیدند و تقدیر از استعمار و قدرت‏های غربی را در راس برنامه‏های خودقرار دادند، جهان بینی این افراد از میدان به در کردن فرهنگی بود که‏بینش معنوی را محور همه حرکت‏های اجتماعی و فردی تلقی می‏کرد و ابداع‏ارزشها و باورها را مربوط به خالق هستی می‏دانست.
آنان مذهب گریزی و حمله به معتقدات مذهبی و انتقاد از مقدسات را شیوه‏ خویش قرار داده بودند.

 

 


 

حرکت ‏بر محور هویت


آیت الله مدرس که دانشمندی متدین، با شهامت و پایداری‏ بود و در زندگی فردی و اجتماعی خویش مناعت طبع داشت و به واسطه توجه به ‏ساحت قدس پروردگار قدرت روحی فوق العاده‏ای به دست آورده بود و دلش به ‏نور ایمان روشن گشت و این فروغ معنوی حکمت و معرفت را برایش به ارمغان ‏آورد، در مقابل تفکر باطل و کج اندیشی روشنفکران ایستاد و در برابر روشنفکرانی که متاسفانه تعزیه گردان های مجلس و سیاستگذاران کشور شده بودند و سیاست‏های غربی را پی‏گیری کردند مقاومت نشان داد و تحت هیچ‏ شرایطی تسلیم این عده نشد.


مدرس، در برابر دنیای فکر و اندیشه چنین گروهی از آزادی و استقلال سخن‏ می‏گوید و در دوران تسلط کامل سیاست امپراتوری انگلستان با شجاعتی وصف‏ ناپذیر اظهار داشت: تمایل سیاست‏ها برای ما مضر است، ایرانی مسلمان بایدمسلمان و ایرانی باشد، ایرانی باید خودش ایرانی و سیاستش هم ایرانی ‏باشد. این شهید والامقام عقیده داشت‏ سبب درماندگی جامعه ایرانی این است‏ که به خویشتن تکیه ندارد، روشنفکران بیمار و گروهی سیاستمدار دور ازاندیشه و خرد و محروم از تدین منتظرند کسی از بیرون بیاید و دست ایران‏ را گرفته نجات دهد و این برای ملتی با آن هویت قوی روا نمی‏ باشد. مدرس ‏می‏ گفت ما لیاقت آن را داریم که از خویشتن کفایت و استغنا نشان دهیم و آن‏قدرت‏های پوشالی با مشاهده عزت و عظمت ما که ریشه در ارزشها و وفاق ‏اجتماعی دارد ناچارند در مقابل ما تسلیم شوند و احتراممان را نگه دارندو حقوقمان را بیش از گذشته مراعات کنند.


اگر از خود بی ‏کفایتی، خودباختگی و حقارت نشان دهیم دشمن در وجودمان لانه ‏می‏کند و اندیشه و فکر جامعه مرتع شیاطینی می‏شود که از بیرون برایمان ‏تصمیم می‏گیرند، نباید سست عنصر باشیم و در برابر تشکیلاتی که بر زور وقدرت بنیان نهاده شده کوتاه بیاییم; این روش ابهت ما را از بین برده وصبغه دینی و معنویمان را به تحلیل می‏برد، امکان دارد آنان تهمت‏ خرافی،موهوم پرست و کهنه گرا بر ما بزنند، اما اگر اراده و همت و عزمی استوارباشد فریب چنین تبلیغات مسمومی را نخواهد خورد و لحظه ‏ای از قله ارزشمندخوبی‏ها به سوی دره ناپسندی‏ها تنزل نمی‏کند.

 


اداره امور و اراده اجتماعی

روشنفکران با استعمار غربی هم سنخ بودند. آنان روحانیت آگاه و بیداری ‏چون مدرس را مدافع پاسدار از جان گذشته و سر سخت تفکر دینی و شریعت‏اسلامی و مانع اصلی تحقق تجدد طلبی و حاکمیت قانون لیبرالیستی می‏دیدند.
از این رو، هرگاه توان و امکان می‏یافتند به ستیز با چنین افرادی ‏می‏پرداختند. تنی چند از مشروطه‏ خواهان با مدرس در نجف ملاقات کردند، و به‏ وی می‏گفتند ما برای نجات فقرا، ضعفا و ستمدیدگان و معاونت ‏به آزادی‏خواهان ایران آماده ‏ایم، مشروطه دارد پا می ‏گیرد شما که از علمای سیاست‏ دان‏ هستید افکار آزادی خواهانه ما را در قوانین خود بگنجانید، آنان از حکومت ‏شوراهای آینده در روسیه حرف‏هایی می‏زدند که ما هم برای برقراری مشروطه وامیدهای آینده می‏زدیم، مدرس می‏گوید:
طی دو سه جلسه مذاکره این‏ها را از سر خود باز کردیم و بعد هم مرتجع و نافهم سیاسی شدیم از همان نخستین روزهای مشروطیت و صدور فرمان آن‏بیانیه‏هایی پراکنده بودند، چون می‏دیدند علما خواهان یک قانون اسلامی وتضمین کننده حقوق ملت هستند. این برخورد نشان می‏دهد مدرس از همان دوران‏طلبگی این افراد را شناخته و به اهداف و مقاصد واقعی آنان که خیر ملت درآن نبود، دست ‏یافته است.
مدرس در یکی از نطق‏ های مشهور خود که حاوی تحلیلی عمیق در مورد انقلاب‏ مشروطه است می‏گوید: «اشخاص منورالفکر از داخله به این فکر افتادند که ‏امورات اجتماعی این مملکت از اداره شخصی خارج شود و به صورت اداره ‏اجتماعی اداره گردد و سبت‏ به این مساله هر عاقلی که به درجه اول عقل‏ باشد تصدیق می‏کند که اداره کردن امور شخصی با اراده اجتماعی اقوی و امتن‏است، این مساله از بدیهیات است، استبداد و مشروطه هم اصلا با هم مناسبت ‏ندارد.» در واقع از نظر وی در درجه اول عقل ما را از استبداد ودیکتاتوری بر حذر می‏دارد و نیاز به هیچ استدلالی نیست و چون برخی راه رابرای دیکتاتوری رضاخانی فراهم می‏ سازند فریاد هشدارش را بلند می‏کند، این‏ وسوسه را می‏شناسد و به مقابله با آن برمی‏خیزد و می‏گوید: امروز اثری از آن‏ مشروطه نیست، خیال می‏کنم از کسی ملاحظه دارید، به خدایی که مرا خلق کرده‏ این حرف‏ها را بگذارید. مدرس می داند که مکانیزم ترس از طریق خود بیگانگی‏ و جهل نیروی مولد رشد را فلج ‏ساخته و جامعه را دچار نا امیدی و سرخوردگی ‏می‏سازد، به همین خاطر شدیدا در جهت هویت ‏بخشیدن به ملت و ایجاد اتکا واعتقاد به نیروی خود در میان مردم تلاش می‏کند.


عقل زیستن

مدرس بر خلاف روشنفکران سیاست موازنه عدمی نسبت‌به‌همه قدرت‌های خارجی را پیش گرفت و در اشاره به دلایل افول قدرت‌های شرق وصعود قدرت‌های غربی و عملکرد جهانخواران گفت: «در قرون اخیر وضعیت دنیادر آثر کهنه شدن بعضی دول و غفلت‌بعضی دول و غرور بعضی دول در دنیای‌کهنه، بعضی دول به خیال ترقی خود افتادند یا از هوشیاری یا از احتیاج یااز تجدد بالخصوص در اروپا در قرون اخیر، از صد و پنجاه سال قبل یک‌دولت‌هایی وجود پیدا کردند در صدد برآمدند که دول کوچک دنیا را بخورند، سپس به جدید نبودن این پدیده اشاره کرده و می‌گوید: البته وضعیت دنیا همیشه این اقتضاء را داشته است.» و در جای دیگرمی‌گوید: «سه چهار کشورند که می‌خواهند جهان را بخورند، باید ترفندهای‌اینان را کشف کرد و به دیگر کشورها فهمانید که در دامشان نیفتند. ما درعصری زندگی می‌کنیم که باید عقل زیستن را بیاموزیم و تقویت کنیم. داردغذای روح ما عوض می‌شود. غذای جسممان در حال تغییر است‌به جایی خواهیم‌رسید که هر دو را هم باید کمپانی‌ها برایمان تهیه کنند و فکر و دست ما درآن دخالتی نداشته باشد، صیانت، تاریخ ما، دین ما، قوانین ما معیشت فردی‌و اجتماعی ما را اگر از دست ما خارج کردند و خود متولی آن شدند هر روزچیزی به آن می‌افزایند یا از آن کم می‌کنند و ما گیج و منگ نمی‌دانیم دنبال‌چه باید برویم.» وی در خصوص آورندگان عقاید دهری و بلشویکی اظهار داشت:

سیاسی ما، مذهبی ما، مورخ و نویسنده ما نفهمید که از همان اول جلو این‌عقیده و مسلک یا مرام را بگیرد و ترس مردم را بریزد و از خشم حکام نترسدو بیدارشان کند، هی آمدند و گفتند و نوشتند در کنار ما و در خانه همسایه‌ما انقلاب شده و آزادی و دالت‌حاکم گردیده و یک مسلک سیاسی را در اروپاساختند و برای تجربه در آسیا پیاده کردند، به تعریف و تمجیدش پرداخته به‌آن عظمت دادند و ملت ما را که شجاعت داشت نهضت تنباکو را با موفقیت ازسر بگذراند مرعوب و دلباخته این حباب سیاسی نمودند. گروهی از روشنفکران‌این موضوع را مطرح کردند که الفاظ باید تبدیل به فارسی شود، مدرس نه‌تنها این شعار را موافق وطن خواهی ندانست، بلکه گفت‌با آن مغایرت دارد وافزود باید وطن واقعی شناخته شود و به دفاع از آن بپردازیم.


از یمن تا جزیره العرب ارض ایران بود، لغت عرب، کرد و لر همه جزء زبان‌ایرانی بود و اینان همه اقوام هموطن ما بوده‌اند، مقصود عرضم این است که‌اگر آقایان در قانون نویسی یک لفظی را از جهت ادبی خوب نمی‌دانند من هم‌موافقم، ولی اگر سیاسی است که بنده جدا عرض می‌کنم بعضی پیشنهادات به‌خصوص به مقتضای امروز خیلی مضر است و علاوه بر آن که وطن خواهی نیست زیان‌هم دارد، عربی هم لغت‌خودمان است. لری زبانمان است و باید اینها را نگاه‌داشت که برایمان نافع است. او موضع گیری در برابر لغات و اصطلاحات عربی‌را عملی می‌داند که به ضعف فرهنگی منجر خواهد شد و در پایان از این که‌هیچ گونه حساسیتی از جانب این گروه در برابر لغات فرهنگی نقش بسته روی‌کاغذ، قبض تلگراف و مانند آن مشاهده نمی‌شود، اظهار تعجب می‌کند، به حق‌این موضع گیری مدرس از مواضع ارزشمند او است و در برابر آن گروه کج‌سلیقه و بی‌توجه به مصالح کشور و فرهنگ آن نه تنها دچار موضع تقابلی یاانفعالی نمی‌شود، بلکه به حل مشکل پرداخته و با تألیف وطن خواهی و اسلامیت‌و ایرانی بودن و دفاع از فرهنگ غنی این مرز و بوم راه اصلاح طلبان سلف رادر اندیشه و عمل استمرار می‌بخشد. 


او آنچه را دیگران در آئینه نمی‌دیدنددر خشت‌خام ملاحظه می‌کرد و با هوش ذاتی و روشن بینی ناشی از تقوا و تهذیب‌نفس، آینده کشور و روی کار آمدن رژیم تجدد خواه را پیش بینی کرد و آنچه‌را بعداً به دست رضاخان و پسرش انجام شد پیش بینی و به احمد شاه گوشزدمی‌نماید و می‌گوید: گذشته از جهات اقتصادی، رژیم آینده تصمیم دارد بانوعی تجدد خواهی مصنوعی، تمدن مغرب را با رسواترین وضع و قیافه‌ای زیباتقدیم نسل‌های آینده کند، برنامه‌اش این است که به زودی چوپان ورامین وکشاورز کنگاور با فکل و کراوات در خیابانهای تهران خودنمایی کرده کاراساسی خود را ترک کنند، اما هرگز آب لوله‌کشی برای مردم فراهم نکند، کارخانه شراب سازی و عروسک سازی دایر کند، ولی کوره آهن‌گدازی و یاکارخانه کاغذ و ماشین‌سازی بر پا نشود، درهای مساجد و مدارس و تکایا به‌عنوان مرکز خرافات و اوهام بسته خواهد شد، سیل رمان‌های خارجی وداستانهای خیالی منتشر خواهد شد به وسیله مطبوعات و سینما فساد را دراین کشور شایع نمایند به طوری که پایه‌ها، افکار و عقاید و اندیشه‌های نسل‌جوان از پسر و دختر بر بنیادهای افسانه و پوچ قرار گیرد، رژیم آینده‌دزدی، رقص، آواز و بی‌عفتی را ترویج‌خواهد کرد و مملکت را دچار فاجعه وضایعه خواهد نمود.

 


وزش توفان تجدد


یحیی دولت آبادی، عنوان برنامه‌های مبتذل رضاخان را اصلاحات اساسی‌می‌گذارد و می‌گوید: به همین خاطر جمعی از آزادی خواهان به وی نزدیک شدند.
آری روشنفکران ایرانی، علی رغم تمامی ادعاها و شعارهای آزادی خواهی واستقلال طلبانه به دلیل سنخیت ذاتی و جوهری با رژیم رضاخان و غایات غرب‌گرایانه و تجدد طلبانه آن به عنوان ابزاری در خدمت دیکتاتوری این رژیم واستعمار انگلیس عمل نمودند و به توجیه و تبلیغ ایدئولوژیک و خدمت گذاری‌آن تشکیلات طاغوتی پرداختند و تنها علمایی چون مدرس به دفاع از حقیقت‌اسلام و استقلال و آزادی کشور پرداختند. تلاش‌های همین روشنفکران غرب زده‌موجب شد تا فرهنگ خارجی چون طوفانی به سوی ایران بوزد، مقام معظم رهبری‌حضرت آیت الله خامنه‌ای بر این واقعیت تاکید نموده و فرموده‌اند: «تهاجم‌فرهنگی علیه ملت ما مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد، البته قبل از اومقدمات تهاجم فراهم شده بود.» امام خمینی قدس سره به وسعت ضربه‌های‌وارد شده از این افراد اشاره دارند: «ضربه‌های مهلکی که بر کشور مظلوم‌ما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرفی که با تربیت‌غربی بر مراکز علم و تربیت‌حکمفرما بودند، وارد آمد از سر نیزه رضاخان وپسرش وارد نشد البته اساتید و معلمان متعهدی بودند که زمام امور در دست‌آنان نبود، ما از شر رضاخان خلاص شدیم لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق‌به این زودی‌ها نجات نخواهیم یافت.» استعمارگران تنها از راه تربیت‌روشنفکران وابسته نمی‌توانستند استیلای خود را بر کشور و منافع آن تامین‌کنند و به افراد باقدرتی نیاز داشتند که بتوانند نیروی آنان را همراه بافکر و اندیشه روشنفکران تربیت‌شده در خدمت‌خود بگیرند. در ایران رضاخان‌را مطلوب نظر خود یافته و او را بر مسند قدرت نشانیدند.


انصاف و منطق

البته مدرس در مقابله با روشنفکران از جاده انصاف خارج نشد ووقتی صحبت از علوم جدید و دانش روز گردید با صراحت و سماجت‌خواهان‌یادگیری این علوم برای افراد کشور خصوصاً طلاب گردید و گفت:
«می‌گویند مدارس علوم قدیمه و مدارس جدید، این جدا نمودن در حقیقت پاره‌پاره نمودن ریسمان علم است که همه را به یک نقطه مشخص می‌رساند و آن ازمیان برداشتن جهل و در نتیجه فقر است، در دین ما صریحاً مورد تاکید قرارگرفته طلاب علوم مدارس عتیقه و محصلین مدارس جدید باید همه علوم رابخوانند». او صریحاً به یادگیری زبان خارجی، خصوصاً برای قشر روحانی‌تاکید می‌کند و می‌گوید: «طلبه و آخوند ما اگر چند زبان خارجی را بلدنباشد، علمش ناقص است.
اگر کسی بگوید آخوند را چه به دانستن لسان انگلیسی یا فرانسه یا جای‌دیگر من قبول نمی‌کنم.» حتی در مورد آوردن استاد از خارج نظر موافق‌داشت: «امروز که محتاج به علوم اروپایی هستیم باید علم را به مملکت‌خودمان بیاوریم، عقیده من این است که باید معلم را از خارج بیاوریم...»


او مدام خواستار تعالی و پیشرفت کشور در مسائل علمی و صنعتی بود و درهمین راستا در پی کسب دانش از کشورهای پیشرفته آن زمان بود و در سخنانی‌خاطر نشان ساخت: «نمی‌دانم ما که مقلدیم در کارهای خودمان چرا از سایرکارهای خوبی که سایر دول می‌کنند تقلید نمی‌کنیم.» او مقتضیات زمان ومکان را در نظر داشت و در پیشرفت‌سیاسی اجتماعی کشور از اندیشه‌ها وتفکرات صحیح استفاده می‌کرد. او گرچه انسان زاهدی بود، ولی این اعراض ازدنیا موجب آن نشد که از توجه به مصالح اجتماعی و تأمین نیازهای مردم‌غافل شود، دنیا را هنگامی عزیز و شریف می‌دانست که وسیله‌ای باشد برای‌خدمت‌به مردم و بسط عدل و آزادی و تحکیم بنیان‌های برابری، صلح، هماهنگی‌و همگامی و تربیت‌برای آمادگی زیست جاویدان در سرای دیگر.


آخرت زده و دنیا گریز نبود و پیرو همین عقیده حدود هفده سال (از سال‏1289 تا 1307 ه.ش) نمایندگی مجلس را عهده‏دار گشت و برای گشودن گره‏های‏اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دمی آسوده نبود. برای انتقاد از افراد و ملامت‏مخالفان به حربه دین توسل نجست. تحمل افراد مخالف از جانب مدرس حاکی ازعظمت روح، سعه صدر و ظرفیت زیادش می باشد، به هیچ عنوان راضی نمی‏شدافراد ضد خود را به کلی از صحنه به در کرده و در کنج انزوا بنشاند و دربرخورد با مخالفان عقل و منطق را بر احساسات و عواطف منفی ترجیح می‏داد وجاذبه‏اش بر دافعه او غلبه داشت درباره مبادلات فرهنگی می‏گفت: عقیده دارم‏تبادل فرهنگی در همه زمینه‏ها بین ممالک که علمی، عملی و صنعتی دارند به‏نحو اکمل و احسن انجام شود، هیچ ملتی از علم و صنعت و علوم معرفت نفس‏دیگر ملل بی‏نیاز نیست جز اینکه ممالک دارای علم و صنعت هر چه هم از مااقوی باشند کوچکترین فهم و درکی از قوانین و اصول دینی و مذهبی ماندارند، مخصوصا ما در علوم انسانی، قضاوت و ادبیات از همه ملل به علت‏کار و همت‏یک هزار ساله پیشرفته‏تریم علم قضاوت در اسلام آن چنان که درمجموعه قضا در اسلام به ما رسیده به نحو اکمل می‏تواند حافظ دالت‏باشدمنتهی قاضی و قضات بدون هیچگونه تردیدی باید مجتهدین با تقوی و پرهیزگارباشند.

 

درباره آزادی اعتقاد داشت: نیروی محرکه حیات انسانها است، آرمان‌و آرزوی همیشگی و محبوب بی‌رقیب انسانها از آغاز تا پایان زندگی اوست وآنان که این پیام را با حفظ حدود و شئون امانت داری بدون توجه به منافع‌شخصی از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌دهند و بقای آن را با حفظ آن در درون‌صندوق جان تضمین می‌کنند مردان درخشنده و ابدی تاریخ‌اند. و در مورد حقوق‌انسان می‌گفت: برای حفظ حیثیت انسان باید کاری کرد که مجتهد عادل و قاضی‌با انصاف به کرسی قضاوت بنشیند اگر غیر از این باشد روح آزادی و شرافت‌انسانی ضربه می‌خورد و عدلیه که رکن اساسی حفظ ارزشهای انسانی است می‌شودنظیر صرافخانه‌های خودمان یا مثل وزارتخانه سردار سپه (رضاخان). او ندای‌حق طلبانه خود را در یکی از سخنرانی‌ها که در مجلس شورای ملی ایراد نمودبه گوش مخاطبان رسانید و گفت: مملکت اصلش و مبنایش ملت است، حقیقت مملکت‌عبارت است از ملتی که در آن مملکت جمع شده و تعیش می‌نماید، دولت هم ازجانب ملت‌یک خدمتی را وظیفه‌دار است.


شجاعت معنوی

مدرس در هر سنگری که قرار می‌گرفت چه در بحث وتدریس و چه در ضمن سخنانی که در مجلس شورای ملی ایراد می‌نمود با براهین‌عقلی و مشی حکیمانه سخن می‌گفت، این مجتهد جامع الشرایط از لحاظ علمی وفقهی شخصیتی نمونه و برجسته بود. او پرورش یافته مکتب حیات بخش تشیع بودو نسبت‌به مضامین قرآنی و روایی شناختی ژرف داشت و این گونه نبود که به‌دلیل سطحی نگری در برخورد با فرهنگ‌های وارداتی دچار خودباختگی شود. اومی‌گفت‌به این دلیل از نوشته‌های ژان ژاک روسو تقلید نمی‌کنیم برای این که‌افکار عالی و اندیشه‌های ناب اسلامی و تعالیم حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه‌طاهرینطاهرین (ع) را برای هدایت و نظم جامعه بهتر از افکار او می‌دانیم. سرچشمه‌قدرت روحی و معنوی این عالم عامل توجه به خدا، شناخت او و اشتغال به یادپروردگار است، انسانی این گونه در امور زندگی و جهت‌گیری‌های سیاسی‌اجتماعی ثابت قدم است و از هیچ دشواری و مانعی نمی‌هراسد و ناهمواری‌ها رابا شجاعت و شهامت و استواری خاص پشت‌سر می‌نهد. از ستم گریزان است، زیربار زور نمی‌رود.

 

حق را طالب است و برای آن جد و جهد نشان می‌دهد، ارمغان‌چنین حالتی یک بزرگواری روحی و شجاعت معنوی بود که سراسر وجودش را آغشته‌به سرور و نشاط روحانی کرده بود و به همین دلیل در ابراز عقاید خود ترسی‌به دل راه نداد و با قاطعیت و صلابت گفت: من عقیده خودم را اظهار می‌کنم‌ولو مخالف با تمام مردم روی زمین باشد. و خود را از هر قید و بند دنیایی‌آزاد کرده بود تا در ابراز عقاید دچار مشکل نشود و موضع انفعالی به خودنگیرد، در بیاناتی خاطر نشان ساخت: اگر که از من سؤال می‌کنید که چگونه‌هر حرف حقی را در جای خود می‌زنم و از کسی نمی‌ترسم به خاطر این است که‌چیزی ندارم و از هیچ کس هم چیزی نمی‌خواهم شما خودتان را آزاد بکنید تابتوانید حرف خود را بزنید. در ملاقات با سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانی، ناگهان شروع به سخن کرد و گفت: اصولاً ما روحانیون در زمان حکومت استبدادایران آزاد بودیم و هیچ قیودی برای ما در کار نبود و من نیز پس ازاستبداد در حکومت مشروطه هم به علت آن که نماینده مجلس شورای ایران بودم‌در تمام مراحل آزاد صحبت می‌کردم، در اینجا هم بیانات خود را آزادانه‌اظهار می‌کنم. روزی مدرس، در منزل مشهدی عبدالکریم که مستأجر بودنامه‌ای نوشت و آن را روی زمین گذاشت نوه آن شهید می‌گوید من تمامی متن آن‌را خواندم، در آن خطاب به احمد شاه نوشته بود: شهریارا، خدا دو چیز به‌من نداد یکی ترس و دیگری طمع، هر کس همراه اسلام باشد، من با او همراهم.
مدرس، همیشه در پی کسب استقلال کشور بود و هیچگاه راضی نگردید که ایران‌زیر پرچم یکی از دول بزرگ قرار بگیرد وی طی نطقی روشنفکران را خطاب قرارداد و گفت: آقایان ملت محض خاطر رضای شما نمی‌خواهد بمیرد شما هم راضی‌نشوید که ملت ایران استقلالش فدای شهوت و رضای شما شود.

توازن عدمی و وجودی


در حالی که رجال سیاسی و برخی دولتمردان بر این عقیده بودند که حفظموجودیت کشور در صورتی تأمین می‌شود که به‌طور اجبار و از روی الزام سلطه‌امپراتوران را بپذیریم و با دادن امتیاز به دو کشور روس و انگلیس رضایت‌خاطر آن دول را فراهم کنیم، اما مدرس ایجاد رابطه با کشورها را با حفظهویت و استقلال و تمامیت ارضی ایران پذیرفت و با اتخاذ سیاست توازن عدمی‌و وجودی باهرگونه دخالت‌خارجی مخالفت کرد و هر دولتی که صبغه یکی ازقدرتهای سلطه‌گر را قبول می‌کرد، یک تنه در برابرش می‌ایستاد و در تمامی‌محافل و مجالس طی بیاناتی خردمندانه شعله بر خرمن هستی وی می‌افروخت و اورا از قدرت می‌انداخت و به جامعه معرفی می‌کرد. ضدیت وی با رضاخان یک‌مخالفت عادی نبود، بلکه چون این شخص عامل اجرای مقاصد و سیاست‌های‌استعماری بود با او مخالف گردید و گفت‌با شیوه‌هایی که آزادی و استقلال‌ملت ایران و جهان اسلام را تهدید کند به ستیز بر می‌خیزم و راه و هدف خویش‌را نیکو می‌شناسم در این مبارزه هم پشت‌سر خود را نمی‌نگرم که کسی مراهمراهی می‌کند یا خیر؟ مدرس، بر خلاف روشنفکران سیاست را از دیانت جداندانست و با بهره‌مندی از اندیشه‌های اعتقادی در عرصه مبارزه گام نهاد ونیز بین دانش و دین الفت‌برقرار کرد و اظهار داشت در بینش اسلامی و تفکرتوحیدی کل اسلام به صورت یک مجموعه‌ای هماهنگ و هدف‌دار دیده می‌شود، اعضای‌آن از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و نمی‌توان سیاست و دانش را از آن جدا کرد ودین را منزوی نمود.


صبغه دینی و جلوه مذهبی

بحران‌های اجتماعی و سیاسی، دخالت استکبار و پایین‌بودن میزان آگاهی مردم این مجال را از شیخ فضل الله نوری و آیه الله‌نائینی گرفت که با پشت‌سر گذاشتن این بحران و ستیزها بتوانند به وحدت‌آرا دست‌یابند، ولی سید حسن مدرس که در متن این جریان‌های سیاسی و حقوقی‌آبدیده شده بود توانست‌با استعداد ذاتی و نگرشی هوشمندانه از این حوادث‌تاریخی عبرت بگیرد و دامنه خطر را گسترده‌تر از چیزی یافت که شیخ فضل‌الله نوری به آن رسیده بود، شهید مدرس بیش‌تر در محور مشترکات شیخ شهید ومرحوم نائینی عمل کرد و به همین دلیل او را می‌توان قدر جامع این دو تفکردانست.
مدرس، وقتی که مشاهده کرد روشنفکران تشکیلات نوین حقوقی و مرکزقانون‌گذاری پدید آورنده‌اند به نفی آنها پرداخت و کوشید به چنین موسساتی‌صبغه دینی و جلوه اسلامی بدهد. او چه در موقعی که به عنوان یکی از پنج‌نفر عالم طراز اول برای نظارت و تصویب قوانین در مجلس دوم انتخاب شد وچه موقعی که نماینده مردم در چندین دوره مجلس بود نسبت‌به خلاف کاری‌های‌گوناگون فتوای شرعی صادر کرد، و با این کار خود را در معرض خطر قرارداد، از نظر او آن چه حاوی ارزش بود، میزان سازگاری قوانین جدید باشریعت اسلام و مکتب پرفیض تشیع است، برایش این نکته اهمیت داشت که ایران‌با عزت، مستقل و سربلند باشد و قانون بر مردم حکومت کند، لذا در این‌باره گفت: هر کس باید عقیده خود را بگوید و حاکم قانون اساسی است، هر چه‌قانون گفته باید عمل شود. مدرس، بر این اعتقاد بود که هر چیزی باید به‌قاعده و براساس نظم و مقررات باشد و افراد ناباب نباید در رأس قوه مقننه‌قرار بگیرند. آن شهید والامقام و دیگر علمای مبارز در رویارویی با غرب‌باوران و فریب خوردگان دسایس مجامع فراماسونری و زدودن غبار از احکام‌الهی کوشیدند که البته از طرف روشنفکران به قانون ستیزی و واپس‌گرایی‌متهم گردیدند.

 

کد خبر 998935

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha