به گزارش خبرگزاری شبستان؛ حجت الاسلام حسین عشاقی؛ دانشیار گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی به شبستان با عنوان رنجايش عاشقانه در پاسخ به ادعاي آقاي سروش مبني بر اين كه خداوند طبق مفاد آيات قرآني، عبوس و خشن است، آورده است:
هر رنجدادني به معناي إعمال خشونت نامعقول، و به مفهوم تحميل فشار بيجا نيست؛ چه بسا عاقل، كسي را ميرنجاند و به او سختي و فشار وارد ميكند اما اين رنجايش براي نجات او از مهلكه بدتري است، و براي رهائي او است از رنج دردآورتري؛ مثلا فرزندي گرفتار و مبتلا به يك غده سرطاني گشته است و پدر مهربان او طبق نظر كارشناسان پزشكي ميفهمد كه اين فرزند بايد جراحي كند و غده سرطاني را بيرون آورد تا بيماري او به هلاكت او منجر نگردد؛ در اينجا پدر عليرغم اين كه ميداند فرزندش گرفتار رنج جراحي ميشود، اما با اين حال فرزند را زير تيغ جراحي ميبرد؛ در اينجا هيچ عاقلي اين نحوه رنجاندن را عبوسي تفسير نميكند بلكه همه عقلاي عالم حكم ميكنند اين رنجاندن پدر به فرزند يك عمل مهربانانه است و از روي عشق پدري انجام ميشود؛ و با تحميل رنج جراحي هيچ عاقلي نميگويد پدر با فرزندش با خشونت رفتار ميكند بلكه همه اين تحميل رنج را يك كار عاشقانه و مهربانانه ميدانند؛ عذاب دهي خداوند به جهنميان نيز از اين نمونه است.
توضيح اين كه گناه موجب دوري انسان از خداوند است و اين دوري از خدا، روح انسان را بيمار و قلب معنوي او را گرفتار زنگار و چرك ميكند چنانكه در قرآن به آن اشاره شده است آنجا كه ميفرمايد : «بل رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون»؛ منتهي بيماريها دو گونهاند برخي همراه با احساس درد و ساير علائم هشدار دهنده مثل تب هستند؛ و برخي همراه ناراحتي دردآور نيستند؛ خداوند مهربان براي اكثر بيماريهاي جسماني در دنيا علائم هشدار دهنده مثل احساس درد قرار داده تا انسان اقدام به معالجه كند؛ اما در دنيا براي بيماريهاي روحي- قلبي، علائم هشدار دهنده مثل ناراحتي دردآور قرار نداده است و گرنه انسان با اين همه گناه متراكم در روحش، بكلي از زندگي ساقط ميشد؛ بلكه خداوند از روي مهرباني، در دنيا به انسان گناهكار فرصت زندگي ميدهد؛ و در عوض با تعليمات انبياء به او هشدار ميدهد كه اين بيماريهاي روحي- قلبي در عالم قيامت همراه با درد و ناراحتي است.
در اينجا بايد توجه كرد ناراحتي و دردي را كه خداوند در دنيا بر اثر يك بيماري جسماني به انسان ميچشاند؛ از روي عبوسي و خشونت نامعقول او نيست؛ بلكه به عكس ايجاد همه اين دردها و ناراحتيها در انسان، جلوهاي از مهر و محبت و عشق خداوند است كه انسان را متوجه به آسيبها و بينظميهاي جسمش كند تا او اقدام به معالجه كرده و خود را از آسيب و بينظمي جسمش نجات بخشد؛ اگر اين دردها و ناراحتيهاي هشدار دهنده نبود انسان متوجه ابتلاي به آسيب اصلي خود نميشد و اقدام به معالجه و رفع عامل درد نميكرد؛ پس اين درد و رنج دادن خداوند در دنيا، عين محبت و مهرباني او است؛ و ناشي از عشق و برخاسته از لطف خدا به مخلوقاتش ميباشد؛ نه از روي عبوسي و خشونت نامعقول.
حكمت درد و ناراحتيهائي كه خداوند در قيامت به انسان گناهكار ميچشاند نيز همين است؛ او به انسان عذاب دردناك را ميچشاند؛ عذاب از بالا و پايين بر انسان گناهكار احاطه ميكند و به انسان، درد حاصل از كارهاي زشتش را ميچشانند : «يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُول ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» تا مثل دردهاي دنيايي، اين احساس درد او را متوجه و هشيار سازد به اين كه او گرفتار بيماريهاي روحي و قلبي است و بايد درصدد رهائي از بيماريها باشد.
توضيح اين كه در قيامت، خداوند ميزان درك انسان را قوي ميكند «كَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد» (20 ق)؛ لذا او از بيماري و آسيبهاي روحي خود كه به شكل موجودات موذي، مثل آتش، تجلي ميكنند، احساس درد ميكند؛ اين درد چيزي نيست جز علامت هشدار دهنده به او، (كه در دنيا هم در بيماريهاي جسماني نظيرش را تجربه كرده بود) و او را آگاه ميسازد كه بايد از سبب اين درد كه همان گناهان و اعتقادات باطل است، خود را رها كرده و دست به معالجه بزند؛ عجيب اين است كه خداوند مهربان در مورد اين عذاب و درد هشداردهنده به جهنميان، به حدّ اقل اكتفا ميكند تا از مسير باطل دنيائيشان بازگردند؛ يعني از همان ابتدا، درد شديدي را بر گناهكار وارد نميكند؛ اين نكتهاي است كه از آيه (21 سجده) فهميده ميشود؛ آنجا كه در مورد جهنميان گرفتار ميگويد : «وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»، يعني ما براي اين كه گناهكارانِ گرفتار در جهنم از مرام غلطشان برگردند، عذاب پايينتري را به آنها ميچشانيم نه عذاب بزرگتر را؛ در مجموع از اين آيه چند نكته فهيمده ميشود اولا چشاندن عذاب به جهنميان براي رهائي از مسير غلطي است كه دوزخيان به خاطر آن گرفتار جهنم شدهاند؛ لذا اعلان ميكند ما عذاب ميدهيم تا شايد از مسير غلط خود برگردند «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ پس خود رنج دادن و عذاب چشاندن هدف اصلي خداوند نيست؛ بلكه براي برگشتن جهنميان از مسير غلط است؛ و ثانيا اين تعبير «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» خود نشان ميدهد كه باب توبه در جهنم هم باز است و انسانها ميتوانند حتى در جهنم از راه غلط خود توبه كنندو نجات يابند؛ و ثالثا خداوند براي تحقق هدف توبه جهميان، به حد اقل عذاب اكتفا ميكند و اين باز نشان ميدهد چشاندن عذاب خود مطلوب اصلي خداوند مهربان نيست؛ و اينها هر سه دلالت دارند كه چشاندن درد به جهنميان، ناشي از اعمال خشونت نامعقول نيست بلكه در راستاي نجات دوزخيان و برخاسته از مهر و محبت خدا است نه از سر عبوسي خدا؛ و ازينرو است كه خداوند خبر عذابش را براي كفار و منافقان بشارت ميداند نه خبر بد و ناگوار ميگويد : «بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليم» (3 توبه)؛ يا «بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليما » (138 نساء)؛ يعني اي پيامبر عذاب دردناك را به مثابه يك بشارت به كفار و منافقان برسان.
پس طبق مفاد آيه (21 سجده) و آيات ديگري كه در اين باب هست باب توبه در جهنم هم باز است و جهنميان ميتوانند با توبه حقيقي پس از چشيدن عذاب هشدار دهنده لازم، نجات يابند ؛ اما متأسفانه اين گناهان و اعتقادات باطل در عمق جان دوزخيان نهادينه شده ازينرو با فوريت حاضر نيستند دست از آن اعتقادات و رفتار باطل دنيائيشان بردارند و توبه حقيقي كنند؛ لذا تا توبه حقيقي از آن اعتقادات و رفتار باطل دنيائيشان تحقق نيابد و در جهنم به كفر و نفاق و عصيان خود ادامه ميدهند، همواره درد هشداردهنده را احساس ميكنند و محكوم به درد ابدي و رنج جاودانهاند؛ زيرا اين درد معلول آن كفر و عصيان آنها است؛ مثل اين كه درد كليه ناشي از سنگ كليه است؛ و زوال معلول به زوال علت آن است؛ و محال است با حفظ و بقاي علت كه همان كفر و عصيان است،
معلول (كه همان درد و احساس ناراحتياست) رفع شود و از بين برود؛ اينجا است كه خداوند در قرآن به خلود و جاودانگي عذاب گناهكاران حكم ميكند و مثلا ميگويد : «إِنَّ الْمُجْرِمينَ في عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (74 زخرف) ولي ابديت عذاب در فرض بقاء علت، معنياش اين نيست كه عملا همواره و بيكران در عذاب ميمانند بلكه معنياش اين است كه عذاب لازمه ابدي و جدائي ناپذير از گناه است كه علت آن درد است؛ ولي در عين حال، انسان در جهنم، كفرش ادامه نمييابد بلكه كمكم با تمهيداتي كه خداوند مهربان فراهم ميكند آگانانه توبه كرده و بالتبع با توبه از گناه و دست برداشتن از اعتقادات باطل، از درد ناشي از گناه و اعتقادات باطل، رهائي مييابد؛ پس جاودانگي عذاب در فرض بقاء علت، با انقطاع عذاب در فرض زوال علت منافات ندارد؛ بههمين خاطر خداوند در عين اين كه در آيه (88 آل عمران) حكم به خلود و جاودانگي عذاب براي كفار ميكند و ميگويد : «خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُون» بلا فاصله در آيه (89) با آوردن «الّا ...» به مفاد آيه (88) تبصره ميزند و ميگويد مگر كساني كه بعد از گرفتاري در جهنم توبه كرده و خود را اصلاح كنند كه در اين صورت خداوند نسبت به آنها آمرزندگي كرده و آنها را مورد رحمت قرار ميدهد «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ».
ازين بيان نيز روشن ميشود ادعاي ديگر آقاي سروش كه در قرآن رهائي از خلود عذاب نيامده؛ و اين صوفيان بودهاند كه رهائي از خلود عذاب را مطرح كردهاند، ادعاي باطلي است؛ و به عكس بايد گفت رهائي از خلود عذاب جهنم در بسياري از آيات قرآن مطرح است و اگر عرفا هم ادعاي رهائي از جاودانگي عذاب را مطرح كردهاند با تكيه به آيات قرآني بوده است نه اين كه عرفا يك سخن مندرآوردي گفته باشند.
نتيجه اين يادداشت اين است كه اولا عذاب خداوند به دوزخيان خود مصداقي از مهر و محبت خداوند است به دوزخيان چون براي هشيارسازي آنها است نسبت به بيماري روحي آنها تا در جهنم توبه كنند و نجات يابند؛ نه اينكه از سر عبوسي و خشونت نامعقول باشد؛ نظير احساس دردي است كه خداوند براي مبتلايان به سنگ كليه قرار داده تا آنها را متوجه آسيب كليهشان بكند و بدنبالش به درمان بپردازند؛ روشن است چنين رنج دادني مهر است نه خشونت نامعقول.
ثانيا گرچه اين گزاره درست است كه «كافر با حفظ كفرش داراي عذاب ابدي است» ولي در عين حال كفار و مجرمان به كفرشان ادامه نميدهند بلكه بالأخره پس مدتي كم يا زياد، در جهنم با توبه و ايمان آگاهانه مؤمن گشته و از عذاب رهائي يافته و مشمول رحمت خداوند قرار ميگيرند.
ثالثا مسئله رهائي از جاودانگي عذاب در خود قرآن در آيات زيادي مطرح است و اگر عرفا هم به عدم جاودانگي عذاب قائلند از همين آيات قرآني الهام گرفتهاند؛ نه اين كه اين ادعا را از خود آورده باشند.
نظر شما