خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی: تاریخ جهان آبستن رخدادهای فراوانی است که بسیاری از آن ها به خاطر عدم وجود رسانه از یادها رفته است. این رسانه گاهی در قالب اسطوره های ادبی خودنمایی کرده است و گاهی به صورت تاریخ شفاهی. در دهه های گذشته اما با پیشرفت تکنولوژی ارتباطات و شکل گیری ایده دهکده جهانی، رسانه ها متحول شده اند و معنایی فراتر از گذشته یافته اند. اگر دیروز ارسال پیام به گوشه ای از کشور نیازمند سوارکاران تندرو یا کبوتران نامه بر بود، در این سال ها ارتباط زنده تصویری از گوشه ای از جهان با گوشه ای دیگر امری عادی و طبیعی است.
بهره مندی مردم از گوشی های همراه هوشمند و دسترسی به شبکه اینترنت، هر یک از شهروندان جامعه جهانی را قادر ساخته به رسانه ای تک نفره بدل شوند که می تواند رخدادی را از زاویه دید خود به جهان مخابره کند. این میزان اختیار عمل فردی در تاثیرگذاری بر جامعه جهانی تاکنون بی سابقه بوده است اما در کنار آن، چالشی نیز به همراه دارد و آن تکثری است که می تواند حقیقت را زیر انبوه پیام ها پنهان کند.
کتمان حقیقت در جهان پدیده تازه ای نیست. بسیار شنیده ایم که «تاریخ را قوم پیروز می نویسد». واقعیتی در سال های گذشته به این صورت تغییر شکل داده است: «تاریخ را کشوری می نویسد که رسانه دارد». جنگ خلیج فارس شاید نخستین مصداق این جمله بود؛ وقتی رسانه های آمریکایی این جنگ را چنان که خواستند روایت کردند و از آن حماسه ای تاریخی ساختند. حمله آمریکا به افغانستان و عراق نمونه دیگری از تثبت این نگرش بود. دولت آمریکا برای زمینه سازی حمله به این دو کشور از نفوذ رسانه ها بهره برد و جامعه آمریکا را متقاعد کرد «اکنون آخرالزمان است و باید پای به جنگی مقدس گذاشت». در این مسیر البته نظریاتی چون «برخورد تمدن ها» هانتینگتون نیز به یاری سیاستمداران آمد تا عقبه فکری این جنگ را تامین کند. بنابراین آمریکا برای ساقط کردن طالبان و صدام از قدرت بار دیگر پای به خاورمیانه گذاشت. در ابتدا همه چیز خوب به نظر می رسید اما به یکباره ورق برگشت تا حضور آمریکا در افغانستان و عراق به جنگی فرسایشی و بی پایان تبدیل شود. در کنار این ، آرام آرام دروغ های سیاستمداران آمریکایی برای توجیه حمله به عراق فاش شد؛ نه تنها سلاح های کشتارجمعی در عراق پیدا نشد که جامعه آمریکا بازگشت سربازان کشته و زخمی این جنگ ها را به نظاره نشست. این جا بود که رسانه های بزرگ اعتبارشان را تا حد زیادی از دست دادند. رسانه هایی که انتظار می رفت از همان ابتدا ادعاهای سیاستمداران آمریکایی را به سادگی در ابعاد گسترده منتشر نکنند. شاید هم پیمانی نانوشته وجود داشت که این همراهی الزام آن است.
به هر روی در این نقطه از تاریخ معاصر، اعتماد جهانی به آمریکا و رسانه های آمریکایی مخدوش شد تا آمریکا دیگر منجی جهان نباشد. مگر آمریکا در اذهان جهانی منجی بود؟ بله. تصویری که رسانه های آمریکایی و هالیوود در طول سالیان متمادی برای مردم جهان ساخته بودند. همان تاریخی که قوم صاحب رسانه می سازد. تصویری که هالیوود و رسانه ها از جنگ خلیج فارس تا جنگ افغانستان و عراق ساخته بودند به یکباره فروریخت و چهره واقعی مداخله آمریکا بیرون از مرزهای خود نمایان شد. نکته جالب این که در طول جنگ های اخیر، تصاویر ثبت شده خبرنگاران و فعالان رسانه ای از رخدادهای میدانی به بهانه جریحه دار شدن افکار عمومی، با عبور از فیلترهای متعدد و حذف صحنه های خشن امکان انتشار عمومی یافت تا تصاویر جنگ آن گونه که حامیانش می خواستند منتشر شود.
در این جا این پرسش مطرح می شود که آیا در این شرایط، رسانه ها و هالیوود عذر خواستند و رویه ای متفاوت پیش گرفتند؟ نه! غالب آن ها تنها تاکتیک خود را تغییر دادند. حالا تصویر آمریکا این گونه است: «کشوری که برای حفظ امنیت و منافع ملی خود بالاجبار در خارج از مرزهایش مداخله می کند». اکنون سال ها از شکل گیری این ایده می گذرد و فیلم ها، سریال ها و مستندهای فراوانی با این رویکرد در آمریکا تولید شده است. البته در این میان نباید تلاش جریان های فکری آلترناتیو و کارگردان های مستقل را نایدده گرفت اما به هرروی قدرت ارتباط با عموم مردم همچنان در اختیار رسانه های جریان اصلی است.
همه آن چه گفته شد را می توان مقدمه ای برای رسیدن به نقش رسانه(هر یک از مظاهر فرهنگ و هنر) در تصویرسازی از وقایع تلقی کرد. حال زمان آن رسیده که به روی به سوی ایران بازگردانیم و بپرسیم که ما چگونه از رسانه بهره برده ایم و می بریم؟
نظر شما