روایتی از «مهر بی پایان»

با مهربانی و تعصب خاصی می گوید: «در این موسسه، نگهبان، سرایدار و آشپز نداریم. خانه ما «پدر، مادر، عمو، عمه، خاله و دایی» دارد و هم اکنون صاحب ۶۵ فرزند و ۲۲ نوه هستیم!

خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ برای رسیدن به یکی از کوچه های شمال شهر بیرجند که نامش پورعیسی است، مسیری کوتاه را از جنوب شهر پشت سر می‌گذارم. در خانه‌ای به‌تمام‌معنا ساده اما سرشار از عطر زندگی، روی صندلی با فاصله، روبه‌روی زنی می‌نشینم که در۶۳‌ سالگی همچنان پرتلاش و فعال است، زنی که اگرچه فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته، اما از نجابت کلام و اصالت خانوادگی و مهر بی انتهای مادریش چیزی کم نشده است.

 

هم دختر شهید است و هم همسر شهید؛ اما از چنان روحيه ای برخوردار است كه انسان را تحت تاثير قرار می دهد. طوفان مشکلات و بازی‌های روزگار هيچ خللی در باورهايش ايجاد نكرده و چون كوه به پای تربیت و پرورش تک تک فرزندانش ايستاده است. كافی است يک بار ايشان را ببينيد و چند كلمه‌ای هم صحبتش شويد، تا باور كنيد حرف هایش مثل خیلی از ما شعار و انشاء نیست.

 

 

۳۰ سال خدمت در سنگر تعلیم و تربیت

۳۰ سال در سنگر تعلیم و تربیت برای پرورش فرزندان این مرز و بوم خدمت کرده است. برای مصاحبه از آغاز حکایت زندگی این روزهایش شروع می‌کند و سال‌هایی که خیلی دور نیست. «در سن ۱۶ سالگی به مدت سه سال در روستای گازار و مهموئی معلم بودم. آن روزها یک دختر بچه ۴۰ روزه بی‌سرپرست را در خانه پدربزرگ و مادربزرگش در همان روستا نگهداری می کردم. چون پدر و مادرم علاقه‌مندی عجیبی به کودکان داشتند باطبع این روی من هم اثر گذاشته بود و به این کار علاقه خاصی داشتم.»

 

اما از وقتی همسرش «علی برازنده مقدم» در ۳۰ تیرماه ۶۷ در جبهه سومار به دست بعثیان عراقی، شیمیایی و به درجه رفیع شهادت نائل آمد، خودش سرپرستی و تربیت سه فرزند ( ۲ دختر و یک پسر) را برعهده داشت. در این سال‌ها هیچگاه آنها را لحظه‌ای تنها نگذاشته بود، برای همین وقتی یکی از همکارانش پیشنهاد کاری را به او می دهد، تردید می کند. «در سال ۱۳۸۰ به پیشنهاد عباسعلی کرمانی مسئول وقت طرح کرامت آموزش و پرورش برای انتقال دختران بی‌سرپرست، بدسرپرست و بی بضاعت استان به موسسه خیریه ای در زاهدان دعوت به همکاری شدم. باید با اتوبوس کودکان بی سرپرست، بدسرپرست و یا بی بضاعتی که آموزش و پرورش معرفی می کرد، به بنیاد حمایت و هدایت اسلامی حضرت رقیه (س) که مادر شهید نخعی آن را اداره می کرد، تحویل می دادم.»

 

سرنوشت یک پیشنهاد

اما باید برای قبول این پیشنهاد ابتدا توانایی جسمی و زمان خودش را در نظر می گرفت و از همه مهمتر با فرزندانش مشورت و نظر آنها را جویا می شد. البته خودش از این پیشنهاد خوشحال بود چون اگر یک روز نبود، می‌توانست فرزندانش را محک بزند که حداقل توانایی ایستادن روی پای خودشان را دارند یا نه. «خوشبختانه وقتی با فرزندانم درباره این موضوع صحبت کردم با اینکه کوچک بودند اما فهمیده بودند، گفتند مامان ما جلوی کار شما را نمی گیریم، با اینکه دوری از شما برایمان سخت است اما آن یک روز اگر کنار ما نباشی از نظر ما اشکالی ندارد.»

 

 

امروز با گذشت سالها از سرنوشت این پیشنهاد خوب با خنده می گوید: «قرار بود یک روز در هفته بروم اما حالا تمام وقت شده است». بعد از چندسال رفت و آمد به موسسه خیریه زاهدان، چون خودش ۱۵ سال معاون مدارس بود با نگاه فرهنگی و اجتماعی که داشت، بیشتر مشکلات و چالش های جامعه را می دید و نبود مکانی برای تربیت و پرورش دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست را در شهر بیرجند حس می‌کرد. سال ۸۴ با جدیت و تلاش فراوان پیگیر راه اندازی یک موسسه و سازمان مردم نهاد برای نگهداری دختران بی سرپرست، بدسرپرست و بی بضاعت در بیرجند می شود تا دیگر مجبور نباشد آنان را به موسسه خیریه زاهدان منتقل کند.

 

 

اکنون که با او صحبت می کنم ۱۵ سال از صدور مجوز موسسه خیریه دخترانه شبانه روزی ولی عصر (عج) بیرجند می گذرد و همچنان خانم «فاطمه صغری آمالی» با مهر مادری بی‌پایان مشغول تربیت و پرورش دخترانی بی‌پناه است که با بقچه‌ای پر از تنهایی و قصه‌های پرغصه به اینجا آمده‌اند و حالا ورق برگشته و صاحب چند خواهر، خاله و مادر هستند که به خویشاوندان نسبی بی‌شباهت نیستند.

 

خانه امیدی برای دختران بی پناه

خانم آمالی هر چه عشق و محبت مادری در درونش دارد را خالصانه نثار ۶۵ فرزند معنوی‌اش می کند و در گوشه گوشه موسسه که به آن «خانه» اطلاق می شود عطر عشق می‌پاشد تا مبادا حتی یکی از دخترانش احساس تنهای و غربت کند. چه بسیار روزهایی که با غم آنها بهم ریخته و اشک می ریزد و با شادی آن ها لبخند می زند.

 

 

با مهربانی و تعصب خاصی می گوید: «در این موسسه، نگهبان، سرایدار و آشپز نداریم و خانه ما پدر، مادر، عمو، عمه، خاله و دایی دارد و ۵۰ نفر پرسنل افتخاری (گزینش شده) در کنار این فرزندان مشغول خدمت هستند. (خیلی تاکید دارد که تمام کارها با همدلی این افراد به سرانجام رسیده است و  همچون یک مادر، تلاش دارد نخ تسبیح این دانه‌ها باشد) تابلویی به اسم موسسه نصب نداریم چون ما معتقدیم اینجا خانه این فرزندان است و کسی برای خانه اش تابلو نصب نمی کند. ضمن اینکه از لحاظ امنیتی نیز برای دختران خطرناک است چون در بدترین منطقه شهر هستیم که هفته ای چند مرتبه در این محلات دزدی می شود و ما دوربین مدار بسته نصب داریم».

 

 

مدیریت داخل این خانه باصفا بر عهده فرزندان مرکز است و هر یک بر اساس تقسیم کار که بازهم توسط خود آنها انجام می شود، یک مسئولیت را قبول می کند(تا در آینده مسئولیت پذیر شوند). معتقد است هدفش فقط بزرگ کردن این دختران بی پناه نیست بلکه به دنبال فرزند پروری، همسرپروری و به وجود آوردن نسلی سالم برای جامعه است.

 

 

خانم آمالی درباره نحو شناسایی و پذیرش فرزندان معنوی اش ادامه می دهد: «برخی از بچه ها هویتی بودند و به همین دلیل معمولا بهزیستی آنان را نمی پذیرد. نحوه شناسایی فرزندان توسط مدیران مدارس، مرکز روان شناختی و سپس حراست آموزش و پرورش است بعد ارجاع به دادگستری می دهند آن ها هم به بهزیستی معرفی می کنند و اگر آنها نپذیرفتند برای پذیرش به موسسه ما واگذار می کنند. پذیرش فرزندان در این مرکز از سن پنج سالگی است».

 

 

طی این سالها در این خانه از ۶۵ فرزند (۳۲ نفر بی سرپرست، ۱۱نفر بی بضاعت، ۲۲ نفر بدسرپرست) پذیرش شده تاکنون ۲۸ نفر مستقل و اصلاح شده و ۲۳ نفر نیز ازدواج و راهی خانه بخت شده اند. مادر بزرگ شدن و صاحب نوه شدن برای او هم مثل هر زنی یکی از زیباترین لحظات است: «هم اکنون حدود ۲۲ نوه دارم و دخترانم نیز به دلیل گذراندن دوره های مهارت زندگی، زندگی موفقی دارند».

 

 

مهر بی پایان

در این روزگار کرونایی با ۲۲ فرزندش در خانه ساده اما پر مهر مادریش روزگار سپری می کنند. چنان با عشق و اطمینان از ادامه حرکت خداپسندانه اش سخن می گوید که هیچ سختی و مانع تراشی نمی تواند سد راه او باشد. برای مهر و محبت مادریش پایانی قابل تصور نیست و همچنان پیگیری پذیرش سه فرزند دیگر را هم در دست اقدام دارد.

 

 

در بین صحبت هایش با افتخار گریزی به موفقیت های دخترانش می زند و با اشاره به تابلویی از مدال های رنگارنگ روی دیوار خانه می گوید: «۱۶ نفر از فرزندانم در رشته ورزشی تکواندو مشغول فعالیت هستند و حتی برخی از آنها حکم قهرمانی کشوری و استانی نیز دارند. ۱۰ نفر هم توانسته اند در حفظ قرآن گام های موفقی را بردارند و گواهی کسب کردند. به وضعیت تحصیلی دخترانش در دوران کرونا هم اشاره می کند: «هم اکنون ۲۰ نفر آنها در مقاطع مختلف مشغول تحصیل هستند که ۶ دخترم دانشگاه می روند».

 

 

می گویند بهشت زیر پای مادران است اما مادرانی هستند که بهشت در وجود آنها معنا پیدا می کند. مادرانی که هیچگاه خود را نمی بینند و همه وجود خویش را در وجود فرزندان پیدا می کنند. دل دریایی و چهره‌ مهربان این مادر و قدرت و همت بی‌نظیرش در مواجه با مشکلات و کمبودها، هر انسان سلیم النفسی را به اعجاب و تحسین وا می‌دارد، با مرور آیه ۳۲ سوره مائده «مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً؛ هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است». با همه وجود معتقد است بهشت و جهنم ما در همین دنیاست چون وقتی راه خیر و نیکی را در پیش بگیری و دست کسی را بگیری، گویی در بهشت هستی. خانم آمالی می گوید: «باید حداقل از کسانی باشیم که اگر قرآن می خوانیم یک عملی هم در زمینه گفتار خداوند در جامعه پیاده کنیم و جامعه را از آسیب های اجتماعی به سلامت برسانیم».

 

خدا را داریم

وقتی از او می پرسم چگونه با این گرانی ها و وضعیت اقتصادی هزینه های خوراک، پوشاک، تحصیل و ازدواج فرزندانش را تأمین می کند، قاطعانه می گوید خدا را داریم، اینقدر نپرس چه کار می کنید. تنها سازمان مردم نهادی هستند که دسته قبض و صندوق جمع آوری کمک ندارند چون به خدا اعتماد و توکل داشته اند و اعتقاد دارند که بر اساس آیه قرآن، خدا سرپرست بی سرپرستان است: «با تلاش و ارتباط با خیران هزینه های این مجموعه تامین می شود، برنامه سازی ما اعتمادسازی برای خیران بوده است و اینقدر تمهیدات اندیشیده ایم که اگر تا ۲ سال کسی کمک نکند ما می توانیم فرزندان موسسه را تحت پوشش داشته باشیم. تبلیغات محاوره ای هم برای جذب خیران خیلی خوب جواب می دهد». 

 

 

اما با همه کمک های خیران، با توجه به متعلق بودن مکان این خانه به آموزش و پرورش نیاز است خیران و سازمان های دولتی به میدان آمده تا زمین برای ساخت خانه تأمین شود تا دغدغه مکان از این مجموعه مرتفع شود. به عقیده او یکی از معضل ها این است که دولت سازمان های مردم نهاد را به رسمیت نمی شناسند. البته به گفته او اگر مجوزشان از بهزیستی بود زمین به آنها می‌دادند اما چون سازمان مردم نهاد هستند، زمین برای احداث خانه (مرکز) نمی دهند.

 

بی نشان شو تا نشان پیدا کنی

خانم آمالی که سرد و گرم چشیده روزگار است، تأکید می کند: « ما در این سازمان مردم نهاد تیم قوی هستیم که اگر مکان مناسبی داشته باشیم توانایی پذیرش ۲۰۰ فرزند را داریم تا آنها را از معضلات و آسیب های اجتماعی نجات دهیم». او هم مثل همه مادران آرزویی جز خوشبختی فرزندانش ندارد و امیدوار است تا روزی که زنده هست بتواند برای بچه هایش مادری کند.

 

 

در انتها سخن خود را با این بیت شعر به پایان رساند: «عاقلی گر خویش را حاشا کنی* بی نشان شو تا نشان پیدا کنی». گفتگو صمیمی ما تا ظهر به طول می انجامد و مهمان سفره آنها می شویم. همان غذای ساده «اشکنه عدس»، دستپخت یکی از دخترانش بسیار در دل می نشست و از آن لذت می بردیم. در پایان این دیدار و گفتگوی صمیمی وقتی ما را تا دم در بدرقه می کند و می گویم «خسته نباشید» می گوید:«در این خانه از افعال منفی استفاده نمی شود به جایی اینکه بگوییم: خسته نباشید می گویم «خداقوت». و به جای «دست شما درد نکند»، می گوییم «دست شما پرتوان، تن شما سلامت».

 

 

کد خبر 1029648

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha