خبرگزاری شبستان، گروه غدیر و مهدویت: به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام کاظم(ع) مروری کرده ایم بر بخشی از مقاله «طرح اندیشه مهدویت در کلام معصومان: امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام» نوشته امیر غنوی، استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم، مندرج در سی و هفتمین شماره از «مشرق موعود».
1- تولد، نام و نسب، ویژگی ها
تردید در اصل تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات امام کاظم (ع) به طور خاص، مورد توجه قرار گرفته که علامتی برای حجت دوازدهم در میان سایر حجت های خداست. امام کاظم (ع) از او به عنوان امامی تعبیر می کند که مردم تولدش را انکار خواهند کرد. [1] این علامت نشان از مخفی بودن حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف از ابتدای ولادت و از دورۀ غریبی در امامت خبر می دهد دارد؛ امامتی که سراسر در پشت پرده شکل خواهد گرفت و عموم مردم از مشاهده و شناخت آن امام محروم خواهند بود. این علامت بر نادرست بودن ادعای واقفه نیز دلالت دارد و موعود بودن کسی را نفی می کند که همگان به تولد و حیات او باور دارند. همانند امامان پیشین در کلمات امام کاظم (ع) نیز تصریح به نام ائمه علیهم السلام دیده می شود. [2]
اگرچه این نوع بیان، مخاطراتی برای ائمه علیهم السلام در پی دارد، ولی جایی برای شک و شبهه در سلسله وصایت باقی نمی گذارد. همچنین در روایتی دیگر به همسانی ترتیب نام های مقدس حجت های آغازین دین اسلام _ محمد صلی الله علیه و آله و سلم، علی و حسن علیهما السلام _ با حجت های آخر در سلسله معصومان _ محمد بن علی الجواد، علی بن محمد الهادی و حسن بن علی العسکری علیهم السلام _ توجه داده شده است که شیوه ای زیبا برای بیان یک علامت بر ولادت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. [3]
در برخی سخنان امام کاظم (ع) از حضرت حجت به «الخامس من ولد السابع» تعبیر شده است (کلینی، 1407: ج 1، 336؛ صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269؛ همچنین روایت پیشین از خصیبی، 1419 ). در مقالات پیشین، سخنانی با اسلوب مشابه از سایر معصومان نقل کردیم که در راهگشایی از روایات پیشین چیزی کم ندارد؛ زیرا با پذیرش امامت گوینده، مسیری دیگر برای سلسله وصایت باقی نمی ماند؛ چرا که به جز سلسله معهود در نزد شیعه امامیه، چنین ترتیب پنج گانه ای درباره اولاد دیگر امام کاظم (ع) ادعا نشده است.
افزون بر این، بیان فوق بر ولادت فرزندی از نسل چهارم امام کاظم (ع) یعنی از امام عسکری دلالت دارد و دلیلی بر نفی تردیدهایی است که درباره وجود فرزندی برای حضرت عسکری ابراز شده است. اگرچه فتنه وقف، پس از رحلت امام کاظم (ع) شکل گرفت، ولی برخی روایات از توجه امام به این فتنه خبر می دهد. در این روایات، [4] امام مخاطبان را از فاصله زمانی زیاد میان عصر خویش و تولد قائم آگاه می کند.
گسترش روزافزون تشیع، این توقع را در برخی اذهان پدید می آورد که قیام نزدیک بوده و امام کاظم (ع) همان مهدی موعود است؛ توهّمی که برداشت نادرست از برخی منقولات به آن دامن می زد. [5] امام کاظم (ع) افزون بر تصحیح این منقولات به این نکته اشاره می کرد که اگرچه او نیز به امر پروردگار قیام کرده و حرکت الهی را تداوم می بخشد، اما آن که زمین را از لوث آلودگی ها پاک می کند، او نیست. [6] همچنین مهیا نبودن شرایط برای قیام را یادآور می شود و این که قیام الهی پس از ابتلائات و امتحانات و از بین رفتن ناخالصی ها رخ خواهد داد و آن چه زمینه ساز است خلوص یاران است نه شمار زیاد ایشان (نعمانی، 1397: 208).
2- غیبت
در روایات امام کاظم (ع) مطالب بسیاری درباره حوادث عصر غیبت نمی توان یافت. نعمانی در کتاب «الغیبة» خود از امام کاظم (ع) نقل می کند که پس از غیبت، رحمتی که حاصل حضور امام است از دل ها رفته و دین دین داران در معرض خطر خواهد بود و ظهور رخ نخواهد داد، مگر پس از آن که خوبان از بدان جدا شوند و شیعیان از آلودگی ها پاک گردند تا جایی که کسی جز عدّۀ کمی باقی نماند. [7]
امام کاظم (ع) همانند پدرانش (علیهم السلام) شیعیان را به انتظار فرج در عصر غیبت دعوت کرده و آن را برترین عبادات پس از معرفت و آگاهی به شمار آورده است. [8] در سخن امام، انتظار نوعی عبادت و عمل تلقی شده است، نه یک حالت روانی. این عمل با این توقع انجام می شود که حادثه ظهور رخ دهد. منتظر کسی است که برای آن روز، خود و شرایط را آماده می کند. انتظار فراهم آوردن شرایط در درون و بیرون، برای حکومت حق است و از این رو پس از آگاهی معرفت، هیچ عملی را نمی توان در ردیف آن قرار داد. در این روایات، امام (ع) از وظایف شیعیان در عصر غیبت سخن گفته و ایشان را به اموری توصیه کرده است که با رعایت آن ها می توان به رضایت ایشان و همنشینی با آنان در بهشت دست یافت.
بیشترین توجه به عصر غیبت در ادعیه امام کاظم (ع) دیده می شود. دعا برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، دعا برای فرج او، برای موفقیت او در کارها پس از ظهور و همچنین دعا برای این که خود از کسانی باشیم که در انتظار روزهای او هستیم. [9] این ادعیه ما را با ویژگی ها و وظایف امام و همچنین تکالیف ما نسبت به او آشنا می کند و در دل ما محبت و دلبستگی به او را جای می دهد. دعا در عصر پر اختناق عباسی ظرفی برای گفتن بسیاری از حرف هاست؛ قالبی که کمتر ایجاد حساسیت می کند.
از جمله ادعیه امام کاظم علیه السلام، ذکری برای سجده شکر است که در آن، با نام بردن از یکایک امامان بر ولایت آنان شهادت داده می شود. در این دعا بر ولایت امام زمان نیز شهادت می دهیم، حتی در زمانی که او هنوز به دنیا نیامده و عصر امامت پدرانش نیز نرسیده است. این شهادت ها زمینه ساز پذیرش او و باعث پیوند عاطفی شیعیان با اوست. [10]
همچنین نعمانی در کتاب الغیبة خویش، از علی بن ابوحمزه بطائنی نقل کرده است که حضرت کاظم فرمود: عباسیان تا هنگام ظهور سفیانی بر تخت حکومت خواهند ماند و هرکس بر آنان خروج کند، کشته خواهد شد. [11]
روایت نخست از جهت محتوا با روایات سایر ائمه علیهم السلام همنواست، [12] ولی روایت بطائنی با توجه به نقش ویژه او در پایه گذاری فرقه واقفه، وجود دو راوی ناشناخته در سند و همچنین به دلیل مخالفت با واقع مخدوش تلقی می شود.
در روایات حضرت کاظم علیه السلام، درباره عصر قریب به ظهور، ظهور و وقایع هم زمان با آن، جنگ ها تا شکل گیری حکومت جهانی، حکومت حجت خدا و وقایع پس از رحلت امام (ع) توضیحی دیده نمی شود. البته در تهذیب شیخ طوسی به برخی قوانین در حکومت آن حضرت اشاره شده است که به نظر می رسد قالبی برای بیان برخی قواعد در بحث ضمان است. [13]
پی نوشت ها:
1. عن یونس بن عبدالرحمن قال مات أبو الحسن(ع) و لیس من قوامه أحد إلا و عنده المال الکثیر و کان ذلک سبب وقوفهم و جحودهم موته و کان عند زیاد القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن أبی حمزة ثلاثون ألف دینار قال فلما رأیت ذلک و تبین علی الحق و عرفت من أمر أبی الحسن الرضا (ع) ما علمت تکلمت و دعوت الناس إلیه قال فبعثا إلی و قالا: ما تدعو إلی هذا إن کنت ترید المال فنحن نغنیک و ضمنا لی عشرة آلاف دینار و قالا لی کف قال یونس: فقلت لهما أ ما روینا عن الصادقین (ع) أنهم قالوا إذا ظهرت البدع فعلی العالم أن یظهر علمه فإن لم یفعل سلب نور الإیمان و ما کنت لأدع الجهاد و أمر الله علی کل حال فناصبانی و أظهرا لی العداوة؛ از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است که امام کاظم (ع) در حالی از دنیا رفت که در نزد همۀ نمایندگانش اموال زیادی بود و این سبب توقفشان بر امامت او و انکار آگاهانۀ مرگ او بود و در نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار و در نزد علی بن ابوحمزه سی هزار دینار بود و هنگامی که این [وضعیت] را دیدم و برایم حق آشکار شد و از جایگاه ابوالحسن رضا (ع) آگاهی یافتم، سخن گفتم و مردم را به سوی او دعوت کردم. [یونس] گفت: آن دو به سراغم فرستادند و گفتند: به این فرد دعوت نکن، اگر مال می خواهی، ما تو را بی نیاز خواهیم کرد و برایم ده هزار دینار تضمین کردند و به من گفتند که دست بردار. یونس گفت: به آن دو گفتم: آیا شما از امام باقر و صادق (علیهما السلام) نقل نکرده اید که هنگامی که بدعت آشکار شد بر عهده عالم است که آگاهی خود را آشکار کند که اگر نکند نور ایمان از ایشان گرفته می شود و من این گونه نیستم که جهاد را و دستور خدا را رها کنم. این گونه شد که آن دو با من در ستیز درآمده و آشکارا با من دشمنی می کردند. (کشی، 1409: 493)
2. قُلْتُ: یَا سَیِّدِی! مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السابِعِ، . . . قالَ: أَنَا السَّابِعُ، وَ ابْنِی عَلِیٌّ الرِّضَا الثَّامِنُ، وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ التَّاسِعُ، وَ ابْنُهُ عَلِیٌّ الْعَاشِرُ، وَ ابْنُهُ الْحَسَنُ حَادِیَ عَشَرَ، وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ؛ گفتم: سرورم! پنجمین از فرزند هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم، و فرزندم رضا هشتمین، و فرزندش محمد نهمین، و فرزندش علی دهمین، و فرزندش حسن یازدهمین و فرزندش محمد هم نام جدش رسول خدا. (خصیبی، 1419: 361)سند خصیبی به نظر مخدوش است؛ زیرا روایتی با مضمون بسیار نزدیک با سندی مشابه از علی بن جعفر در کافی (ج1، ص336) وارد شده است که البته شمارش امامان بعد و نام بردن از ایشان در روایت کلینی نیامده است. مقایسه سند دو روایت وقوع افتادگی در سند خصیبی را مشخص می کند.
3. ما روی عن موسی بن جعفر (ع) أنه قال: إذا توالت ثلاثة أسماء محمد و علی و الحسن فالرابع هو القائم صلوات الله علیه و علیهم؛ آن چه از موسی بن جعفر( نقل شده است که فرمود: هنگامی که سه اسم محمد، علی و حسن پشت هم آمد پس از آن چهارمین قائم است، درود خدا بر او و بر آنان. (مفید، 1413 ب: ج2، 13 )
4. عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَخِی (ع) فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ: أَمَا إِنَّهُمْ یُفْتَنُونَ بَعْدَ مَوْتِی فَیَقُولُونَ هُوَ الْقَائِمُ وَ مَا الْقائِمُ إِلَّا بعْدِی بسِنِینَ؛ از علی بن جعفر نقل شده است که مردی به نزد برادرم (ع) آمد. به او گفت: فدای تو شوم! صاحب این امر کیست؟ فرمود: آگاه باشید، به راستی آنان پس از مرگم دچار فتنه شده، می گویند: اوست قائم و قائم جز سال ها پس از من نخواهد بود. (کشی، 1409: 459)
5. عن داود الرقی قال: قلت لأبی الحسن الرضا (ع): جعلت فداک! إنه و اللّه ما یلج فی صدری من أمرک شی ء إلّا حدیث سمعته من ذریح یرویه عن أبی جعفر (ع) قال لی: و ما هو؟ قلت: سمعته یقول: سابعنا قائمنا إن شاء اللّه، قال: صدقت و صدق ذریح و صدق أبوجعفر (ع)، فازددت و اللّه شکا ثم قال لی: یا داود بن أبی خالد و اللّه لو لا أن موسی قال للعالم: (ستجدنی إن شاء اللّه صابرا) ما سأله عن شی ء، فکذلک أبوجعفر (ع) لو لا أن قال: إن شاء اللّه لکان کما قال، فقطعت علیه؛ از داود رقی نقل شده است که به حضرت رضا (ع) عرض کردم: فدایت شوم! به خدا قسم در دلم هیچ شکی درباره امامت شما نیست جز حدیثی که ذریح از حضرت باقر (ع) نقل کرده است. فرمود: و آن چیست؟ گفتم: شنیدم از او که می فرمود: هفتمی ما قائم ما است ان شاء اللَّه. حضرت رضا (ع) فرمود: راست می گویی ذریح، و حضرت باقر نیز راست گفته اند. شکّم زیادتر شد، آن گاه فرمود: ای داود! اگر موسی به خضر نمی گفت: «اگر خدا خواست مرا شکیبا خواهی یافت»، از خضر درباره چیزی سؤال نمی کرد؛ همین طور حضرت باقر (ع) که اگر نمی فرمود: ان شاء اللَّه همان بود که گفته بود. در این موقع قطع به امامت آن جناب پیدا کردم. (حر عاملی، 1425: ج 5، 186) و الْحَسَنُ بْنُ قِیَامَا الصَّیْرَفِیُّ، قَالَ : حجَجْتُ فی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ، وَ سأَلْتُ أَبا الْحَسَنِ الرِّضا (ع) فقُلْتُ: جعِلْتُ فِدَاکَ! مَا فَعَلَ أَبُوکَ؟ قَالَ: مَضَی کمَا مضَی آبَاؤُهُ. قُلْتُ: فَکَیْفَ أَصْنَعُ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِی بِهِ یَعْقُوبُ بْنُ شُعَیْبٍ، عَنْ أَبی بصِیرٍ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِن جَاءَکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ أَن ابنِی هَذَا مَاتَ وَ کُفِّنَ وَ قُبِرَ وَ نفَضُوا أَیدِیَهُمْ مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ فَلَا تُصَدِّقُوا بِهِ فَقَالَ: کَذَبَ أَبُوبَصِیرٍ لَیْسَ هَکَذَا حَدَّثَهُ، إِنمَا قالَ إِنْ جَاءَکُمْ عَنْ صَاحِبِ هذَا الْأَمرِ؛ حسن بن قیاما گفت: در سال 193 به حج رفتم و از ابوالحسن رضا (ع) پرسیدم و گفتم: فدای تو شوم! پدرت چه کرد؟ فرمود: رفت همان گونه که پدرانش رفتند. گفتم: پس با حدیثی چه کنم که یعقوب بن شعیب برایم از ابوبصیر نقل کرد که امام صادق (ع) فرمود: اگر کسی برای شما خبر آورد که این فرزندم مرد و کفن شد و در قبر گذارده شد و دست هایش را از خاک قبرش می سترد، سخن او را نپذیرید. (امام] فرمود: ابوبصیر خلاف واقع گفته است؛ این چنین برای او نگفته است و فقط گفت: «اگر از صاحب این امر برایتان خبر آورد». (کشی، 1409: 475)
6. عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ قَالَ: دَخلْتُ علَی موسَی بْنِ جَعْفَرٍ (ع) فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسولِ اللَّه أَنتَ الْقائِمُ بالْحَقِّ فقَالَ أَنَا الْقَائِمُ بِالْحَقِ وَ لَکِنَ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی ؛ از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است که بر موسی بن جعفر وارد شدم و به او گفتم: ای پسر رسول خدا! تو قیام کنندۀ به حق هستی. فرمود: من قائم به حق هستم، ولی قیام کننده ای که زمین را از دشمنان خدای چیره و بزرگ پر از عدل می کند؛ همان گونه که پر از ستم و ظلم شده بود. او پنجمین از فرزندان من است. (صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269)
7. عنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هِلَالٍ قالَ: قلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ(ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ! مَاتَ أَبِی عَلَی هَذَا الْأَمْرِ وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ السِّنِینَ مَا قَدْ تَرَی أَمُوتُ وَ لَا تُخْبِرُنِی بِشَیْ ءٍ. فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ! أَنْتَ تَعْجَلُ. فَقُلْتُ: إِی وَ اللَّهِ أَعْجَلُ وَ مَا لِی لَا أَعجَلُ وَ قدْ کَبِرَ سِنِّی وَ بَلَغْتُ أَنَا مِنَ السِّنِّ مَا قَدْ تَرَی. فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ یَا أَبَا إِسْحَاقَ! مَا یَکُونُ ذَلِکَ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَلُّ ثُمَّ صَعَّرَ کَفَّهُ؛ از ابراهیم بن هلال نقل شده است که به امام رضا (ع)
عرض کردم: فدایت شوم! پدرم بر اعتقاد به این امر از دنیا رفت و من نیز به سنّ و سالی رسیده ام که می بینی، من می میرم و تو خبری به من نمی دهی؟ فرمود: ای ابا اسحاق! تو نیز شتاب می کنی؟ عرض کردم: بلی، به خدا قسم شتاب می کنم و چرا نباید شتاب کنم در حالی که سنّم بالا رفته و از سنّ و سال بدان پایه رسیده ام که خود می بینی؟ فرمود: ای ابااسحاق! آن امر واقع نخواهد شد تا این که از یکدیگر باز شناخته شوید و پاکسازی گردید تا این که از شما جز تعداد بسیار کمی باقی نماند. سپس کف دست خود را [به نشانه بی اعتنایی] برگردانید. (نعمانی، 1397: 208)مشابه این مضمون را در روایات دیگر امام کاظم (ع) نیز می توان یافت: عن موسی بن جعفر (ع): إذا فقد الخامس من ولدی سلبت الرحمة من قلوب شیعتنا حتی یظهر القائم، فاللّه اللّه فی أدیانکم لا یزیلنّکم عنها أحد، فإنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة یرجع فیها کثیرون ممّن یقولون بهذا الأمر؛ از امام موسی بن جعفر( نقل شده است که فرمود: هنگامی که پنجمین از فرزندانم مفقود شود رحمت از دل شیعیان ما گرفته می شود تا هنگامی که قیام کننده آشکار شود. پس خدا را خدا را در دین هایتان که هیچ کس از شما جدایش نکند. به راستی صاحب این امر ناگزیر از پنهان شدنی است که جمعیت بسیاری از معتقدان به این امر از آن برمی گردند. (ابن طاووس، 1416: 353)الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی لَهُ غَیْبَةٌ یَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَی نَفْسِهِ یَرْتَدُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَثْبُتُ فِیهَا آخَرُونَ؛ برای پنجمین از فرزندانم پنهان شدنی است که از ترس جانش زمانش طولانی می شود. در این مدت گروه هایی از دین بازمی گردند و دیگرانی در آن استوار می مانند. (صدوق، 1395: ج 2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269) إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لَا یُزِیلُکُمْ عَنْهَا أَحَدٌ. (کلینی، 1407: ج1، 336)
8. أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ انْتِظَارُ الْفرَجِ؛ برترین عبادت بعد از شناخت انتظار گشایش است. (ابن شعبه، 1404: 403)طوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضینَا بهِمْ شیعَةً فَطُوبَی لَهُمْ ثُمَّ طُوبَی لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ معَنَا فی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ خوشا به حال شیعیان ما؛ آنان که در غیبت قیام کنندۀ ما به ریسمان ما چنگ می زنند، بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما استوارند؛ اینان از ما هستند و ما از اینان. ما را به رهبری پسندیده اند و ما ایشان را به پیروی پسندیده ایم. پس خوشا به حال ایشان و باز خوشا به حال ایشان. به خدا اینان هستند که در روز قیامت با ما و در درجه ما خواهند بود. (صدوق، 1395: ج2، 361؛ خزاز رازی، 1401: 269)وَ اجعَلْنَا مِنَ الصَّادِقِینَ الْمُصَدِّقِینَ لَهُمْ الْمُنْتَظِرینَ لِأَیَّامِهِمْ النَّاظِرِینَ إِلَی شَفَاعَتِهِمْ وَ لَا تُضِلَّنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحمَةً إِنکَ أَنتَ الْوَهَّابُ؛ ما را از راستانی قرار ده که آنان را تصدیق کرده، در انتظار روزهای آنان بوده و چشم به شفاعت آنان دارند و پس از آن که ما را هدایت کردی دچار گمراهی نگردان و از نزد خویش به ما رحمتی ببخش، به راستی تویی بخشاینده. (طوسی، 1411 ب: ج 2، 767)
9. أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ الْحَیِ الْقَیُّومِ الَّذِی لَا یَخِیبُ مَنْ سَأَلَکَ بهِ أَن تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَن تعَجِّلَ فَرَجَ الْمنْتَقِمِ لَک منْ أَعْدَائِکَ وَ أَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ؛ از تو به اسم پوشیده و در گنجینه که زنده و برپا دارنده ات که هر کس تو را به آن بخواند محروم نمی گردد، درخواست می کنم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و در فرج انتقام گیرنده از دشمنانت تعجیل کرده و به وعده ای که به او داده ای وفا نمایی. (ابن طاووس، 1406: 200)اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی مَنَارِکَ فی عبَادِکَ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِإِذْنِکَ الْقَائِمِ بأَمْرِکَ الْمؤَدِّی عنْ رَسُولِکَ عَلَیْهِ وَ آلِه السلَامُ اللَّهُمَّ إِذَا أَظْهَرْتَهُ فَأَنْجِزْ لَه ما وَعَدْتَهُ وَ سُقْ إِلَیْهِ أَصْحَابَهُ وَ انْصُرْهُ وَ قَوِّ نَاصِرِیهِ وَ بَلِّغْهُ أَفْضَلَ أَمَلِهِ وَ أَعْطِهِ سُؤْلَهُ وَ جَدِّدْ بهِ عنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ بَعْدَ الذُّلِّ الَّذِی قَدْ نزَلَ بهِمْ بَعْدَ نبِیِّکَ؛ خدایا! بر محمد و خاندان محمد درود فرست و بر چراغدان هدایتت در میان بندگانت، دعوت کننده به سویت با رخصت تو. (همو، 1330: 291 - 292 )اللَّهُمَّ عَجِّلْ فرَجَ قائِمِهِمْ بِأَمْرِکَ وَ انْصُرْهُ وَ انْصُرْ بِهِ دِینَکَ الَّذِی غیِّرَ وَ بدِّلَ وَ جدِّدْ بهِ ما امْتَحَی مِنْهُ وَ بدِّلَ بعْدَ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ اجْعَلْنَا مِنَ الصَّادِقِینَ الْمُصَدِّقِینَ لَهُمْ الْمُنْتَظِرینَ لِأَیَّامِهِمْ النَّاظِرِینَ إِلَی شَفَاعَتِهِمْ؛ خدایا! فرج قیام کنندۀ آنان به امرت را زودتر برسان و او را یاری کن و با او دینت را که تغییر و تبدیل یافته، یاری نما و با او آن چه را که از میان رفته و پس از پیامبرت _ درود خدا بر او و خاندانش _ دچار دگرگون شده، دوباره بنا بگذار و ما را از راستان و تصدیق کنندگان ایشان و منتظران روزگارشان و چشم دوختگان به شفاعتشان قرار بده. (طوسی، 1411ب) ج 2، 767)اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَصْبَحْتُ فِی یَوْمِی هَذَا لَا ثِقَةَ لِی وَ لَا مَلْجَأَ وَ لَا مُلْتَجَأَ غَیْرَ مَنْ تَوَسَّلْتُ بِهِمْ إِلَیْکَ مِنْ آلِ رَسُولِکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَی سَیِّدَتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحسَنِ وَ الْحسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِمْ وَ الْحُجَّةِ الْمَسْتُورَةِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ الْمَرْجُوِّ لِلْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ خِیَرَتِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ؛ خدایا! و امروز در حالی صبح کرده ام که نه تکیه گاهی دارم و نه پناه جستن و نه پناهگاهی جز کسانی که از خاندان پیامبرت _ درود خدا بر او و بر امیر مؤمنان و بر سرورم فاطمه زهرا و حسن و حسین و امامان از فرزندان ایشان و حجت پوشیده از میان فرزندانشان کسی که پس از ایشان امید امت است و برگزیده توست _ بر او و بر ایشان درود. (ابن طاووس، 1411: 235)
10. تَقُولُ فِی سَجْدَةِ الشُّکْرِ اللَّهُمَ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِکَتَکَ وَ أَنْبِیَاءَکَ وَ رُسُلَکَ وَ جَمِیعَ خَلْقِکَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّی وَ الْإِسْلَامَ دِینِی وَ محَمَّداً نَبِیِّی وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحسَیْنَ وَ علِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ. . . الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی أَئِمَّتِی بِهِمْ أَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأُ؛ در سجده شکر می گویی: خدایا! به راستی تو را گواه می گیرم و فرشتگانت و پیامبران و رسولانت و همه آفریدگانت را گواه می گیرم که به حقیقت تویی خدا، پروردگار من و اسلام، دین من است و محمد، پیامبرم و علی و حسن و حسین و علی بن حسین و. . . حجت بن حسن بن علی، امامانم هستند. ایشان را به سرپرستی می گیرم و از دشمنانشان بیزاری می جویم. (صدوق، 1413: ج 1، 229 – 330)
11. عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: زَاملْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ (ع) بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ لِی یَوْماً: یَا عَلِیُّ! لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَی بَنِی الْعَبَّاسِ لَسُقِیَتِ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ حَتَّی یَخْرُجَ السُّفْیَانِیُّ. قُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِی! أَمرُهُ منَ الْمَحْتُومِ؟ قَالَ: نَعَمْ. ثُمَّ أَطْرَقَ هُنَیْئَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: مُلْکُ بَنِی الْعَبَّاسِ مَکْرٌ وَ خَدْعٌ یَذْهَبُ حَتَّی یُقَالَ: لَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ ءٌ ثُمَّ یَتَجَدَّدُ حَتَّی یُقَالَ: مَا مَرَّ بِهِ شَیْ ءٌ؛ علی بن ابوحمزه گفته است که با ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) در فاصله مکه و مدینه همسفر بودم. روزی به من فرمود: ای علی! اگر به حقیقت، اهل آسمان و زمین بر فرزندان عباس خروج کنند زمین از خونشان سیراب می شود تا زمانی که سفیانی خروج کند. به او گفتم: سرورم، موضوع او حتمی است؟ فرمود: بله. سپس لختی سر به زیر انداخت پس از آن سرش را بلند کرد و گفت: پادشاهی فرزندان عباس نیرنگ است و فریب؛ می رود تا جایی که بگویند چیزی از آن نمانده سپس دوباره ساخته می شود تا جایی که بگویند چیزی از آن نگذشته است. (همو: 302)
12. همین مضمون از امام کاظم( در روایتی دیگر نقل شده است. (نک: کلینی، 1407: ج1، 336)
13. إِذَا قَامَ قَائِمُنَا (ع) قَالَ یَا مَعْشَرَ الْفُرْسَانِ سیرُوا فی وَسَطِ الطَّرِیقِ یَا مَعْشَرَ الرِّجَالِ سِیرُوا عَلَی جَنْبَیِ الطَّرِیقِ فَأَیُّمَا فَارِسٍ أَخَذَ عَلَی جَنْبَیِ الطَّرِیقِ فَأَصَابَ رَجُلًا عَیْبٌ أَلْزَمنَاهُ الدِّیةَ وَ أَیمَا رَجُلٍ أَخَذَ فِی وَسَطِ الطَّرِیقِ فَأَصَابَهُ عَیْبٌ فَلَا دِیَةَ لَه؛ هنگامی که قیام کنندۀ ما (ع) برخیزد، می گوید: ای جماعت سواران! از میان راه حرکت کنید و ای جماعت پیاده! از دو سوی راه حرکت کنید؛ آن گاه هر سواره ای بر دو سوی مسیر به راه بیفتد و به فردی آسیبی بزند او را مجبور به پرداخت دیه خواهیم کرد و هر پیاده ای در میانۀ مسیر راه بپیماید و به او آسیبی برسد دیه ای نخواهد داشت. (طوسی، 1407: ج10، 314)
نظر شما