خاطراتی از مادر سه شهید با زبانی صمیمی/ «فروغ منهی»؛ اسوه صبر و فداکاری 

کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطراتی از فروغ منهی ، مادر شهیدان خالقی پور با زبانی صمیمی و روان مخاطب را به خود جذب می کند .

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» نوشته «زینب عرفانیان» مشتمل بر 240 صفحه از سوی انتشارات شهید کاظمی چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

 

کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است»، خاطرات فروغ منهی، مادر شهیدان داود، رسول و علیرضا خالقی پور است. در این کتاب خاطرات این مادر بزرگوار که اسوه فداکاری و صبر هست در مورد سه فرزند شهیدش به زیبایی و روانی روایت شده است.

 

نخستین شهید خانواده خالقی‌پور، داود متولد سال ۱۳۴۴ است که در سال ۱۳۶۲ یعنی در ۱۸ سالگی و در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیده است. دو شهید دگیر رسول و علیرضا متولد 1346 و 1350 بودند که هر دو در سال 1367 در شلمچه و در آغوش هم به شهادت رسیدند.


این کتاب پیشکش شده به ساحت بانوی صبر حضرت زینب (س) و لشکر فرشتگان. مادران مردآفرین سرزمینی که جوانی شان به داغ جگرگوشه هایشان گذشت ولی خم به ابرو نیاوردند و تقدیم شده به ابوالشهدا مرحوم حاج محمود خالقی پور که حسرت دیر رسیدن و ندیدنش تا همیشه دل را خواهد سوزاند.

 

سبک کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» اول شخص و در ژانر خاطره نویسی است. روان و صمیمی بودن متن این کتاب باعث جذب مخاطب می شود. زینب عرفانیان در این مورد گفته است«حاج خانوم همیشه به مهمان‌هایشان می‌گویند که من راحت تعریف می‌کنم، شما هم راحت می‌شنوید. بنده نیز در روزهای نگارش این کتاب از این قاعده مستثنی نبودم. حاج خانوم راحت تعریف می کردند و من راحت می شنیدم و راحت‌تر می نوشتم.»

 

کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» شامل 15 بخش است که عناوین آن عبارتند از جایی در انتظار بهشت، کادوی پدرم، ازت یک قهرمان می سازم، کاشکی بیست تا از اینها داشتم، هنوز نمی دانستم جنگ چیست، امانت خدا، پلاک بدون زنجیر، سربازها هم مادر دارند، مثل یک مرد، دل سوخته من، عید قربان، جماران، خوشبخت ترین زن دنیا، تحفه ای پیشکش به ساحت شان و درگاه این خانه بوسیدنی است.

 

«زینب عرفانیان» متولد مهرماه 1363 و اهل تهران  است. کارشناسی ارشد در رشته تاریخ اسلام دارد. با خواندن کتاب «شوکران» نگاهش به جنگ تغییر می کند و به نوشتن در حوزه دفاع مقدس ترغیب می شود. علمداران، رسول مولتان و مربع های قرمز از جمله کتابهای عرفانیان است.

 

زینب عرفانیان در مقدمه کتاب«درگاه این خانه بوسیدنی است» آورده است: در این خانه و کنار این خانواده اوج بندگی را دیدم؛ دیدم و نوشتم، دیدم و گریستم، دیدم و به زانو درآمدم و دیدم و دوباره نوشتم. نوشتم تا این کتاب برگ سبزی باشد در نامه اعمالم، انشاءالله. برای حسن عاقبت خود ملتمس دعای خیرتان هستم.

 

زینب عرفانیان با بیان اینکه نگارش  کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» دو سال طول کشید ، گفته است: هنگامی که کتاب «مربع‌های قرمز» را تمام کردم پیشنهادی از سوی یکی از دوستان به من داده شد که پای سخنان مادری دلسوز و صبور بنشینم و حرف‌های او را بشنوم. پس از شنیدن صحبت هایش تصمیم گرفتم تا کتاب این بانوی صبور را بنویسم . بدین ترتیب از آبان ۹۷ تا آبان ۹۹ به نوشتن این کتاب پرداختم.

 

«فروغ منهی»، مادر شهیدان خالقی پور در آیین رونمایی از کتاب« درگاه این خانه بوسیدنی است» که بهمن سال گذشته در حسینیه شهدای هیأت ثارالله زنجان برگزار شد،اظهار داشت: همه 35 سال زندگی با فرزندانم برایم شیرین است و در مناسبتهای مختلف به یاد آنها می‌افتم. نزدیکی روز مادر من را به یاد هدیه‌های فرزندانم می‌اندازد که برایم می‌خریدند. فرزندانم هر سال برای روز مادر، پول توجیبی‌هایشان را با هم جمع می کردند و بدون اینکه متوجه شوم برایم هدیه می خریدند. یکی از هدایایی که به من دادند سماور برقی بود که هنوز آن را دارم و برایم عزیز است.

 

 

در قسمتی از کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» آمده است: آن سفر از به یاد ماندنی ترین سفرهای عمرم است. حاجی با تمام مهربانی اش هوایم را داشت، حال دلم را می فهمید و کمک کرد با روزهای بدون داود کنار بیایم، هرچه از دستش بر می آمد انجام می داد که غصه دلم سبک شود. انگار نه انگار که دل خودش از من غصه دارتر است. هر روز می بردمان و جاهای دیدنی استانبول را می گشتیم، ساحل و دریا و فروشگاه ها و مسجد سلطان احمد. در مسجد علی و زهرا هر شیطانی که بلد بودند، انجام دادند. صد بار پله های منبر را بالا رفتند و پایین پریدند.انگار بچه ها هم به این سفرها احتیاج داشتند، هرچه چشم غره می رفتم که بنشینید الان می آیند بیرون مان می کنند، گوششان بدهکار نبود. هتلمان انتهای یک خیابان با شیب تند قرار داشت.

 

در بخش دیگری از این کتاب می خوانیم: زهرا یک ساله بود که انقلاب شد. انقلابی ها شب و روز نداشتند، ضد انقلاب هم همین طور. هر کس رفتنی بود بارش را بست و از ایران رفت. خیلی ها به محمود آقا پیشنهاد می دادند ما هم به خارج از کشور برویم ولی کو گوش شنوا. هر روز می رفت در بنگاه دوستش می نشست و علیه حکومت حرف می زد. بهش می گفتند حاج محمود برات پاپوش می دوزندها، چیکار به کار شاه داری؟ این حرف ها به خرجش نمی رفت. آن قدر گفت و گفت تا یک روز صبح دو ژاندارم دنبالش آمدند، گفتند باید همراهشان برود و به سوالات شان جواب بدهد، تا برود و بیاید مردم و زنده شدم، بالاخره نزدیک مغرب به خانه برگشت. برده بودندش به ساختمانی که نفهمیده بود کجاست. اول توپ و تشر زده بودند که چرا حرف های گنده تر از دهنش می زند و کاسب را چه به این غلط ها.

 

در صفحه ای از کتاب«درگاه این خانه بوسیدنی است» آمده است: نیروهای ستاد اعزام از دست علیرضا عاصی شده بودند. فکر می کرد اگر برود اصرار کند، اعزامش می کنند. از در بیرونش می کردند از پنجره می رفت. از پنجره بیرون می کردند از دیوار می رفت. سه بار در شناسنامه اش دست برد. از صفحه اولش کپی می گرفت. 1350 را 1348 می کرد و دوباره از آن کپی می گرفت. می دوید سمت پایگاه که به جبهه برود، آنها هم می خندیدند و برش می گرداندند سراغ درس و مشقش البته درس و مشقش عالی بود، هر سه همین بودند، داود با معدل بالا دیپلم ریاضی گرفت، رسول هم دیپلم انسانی. داود همیشه دعوایش می کرد که چرا رشته ریاضی را انتخاب نکرده. رفت برای رسول کتاب های ریاضی را خرید تا سال بعد رشته اش را عوض کند. زمستان همان سال شهید شد، نماند که ببیند برادرش دانشگاه تهران قبول شد، رشته زبان انگلیسی. علیرضا مثل داود رشته اش ریاضی بود ولی به دیپلم نرسید.

 

گفتنی است، کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داود، رسول و علیرضا خالقی پور نوشته زینب عرفانیان در شمارگان هزار نسخه با قیمت 35 هزار تومان از سوی انتشارات شهید کاظمی چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

 

 

کد خبر 1038657

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha