خبرگزاری شبستان، اهواز، احمدرضا احمدی در یکی از شعرهایش گفته است، سالی که بر من و تو گذشت/ فقط سیصد و شصت و پنج روز نبود/ جمعه ها را باید دو روز حساب کرد.
اما سال 99 سالی بود که نه تنها جمعه هایش که برای بعضی، تمام روزهایش را باید دو یا چند روز حساب کرد، کمتر کسی را می توان یافت که در این سال عزیزی را از دست نداده باشد.
مرگ این مهمان ناخوانده، آشنای هر روز ما در سال گذشته بود، عزیرانی را از دست دادیم که رفتنشان داغ بر دل هایمان گذاشت. حسین وحدانی در کتاب دال دوست داشتن به زیبایی این موضوع را توصیف کرده است: یک شوخی می کردیم با «الهی غم آخرت باشد» که یعنی نفر بعدی که می میرد من باشم و دیگر غم نبینم؟ جمله را عوض کردیم.گفتیم «الهی داغ نبینی». این یکی درست تر بود.
آدمیزاد شاید در طول زندگی اش خیلی ها را از دست بدهد، غمگین شود و رنج بکشد، اما داغ نبیند. شاید هم مرگ هیچ عزیزی را تجربه نکند، اما رفتنِ کسی داغ شود و بر دلش بنشیند. داغ که میدانی چیست؟ علامت را میگرفتند توی آتش، سرخ وآتشین که می شد می نشاندند روی بازو، یاهرجا. درد داشت؟ بله، داشت. اما یک ساعت. یک شب. یک هفته. بعدش خلاص. جایش ولی همیشه میماند.
این همیشه چه آم را می ترساند! همیشه. این است که گفتیم الهی داغ نبینی. که تمام عمر، جلو چشمت نباشد علامت نبودن یکی، بله زخم های بسیاری بر دل ها نشست که روزگاری اگر کرونا از میانمان رخت بربست، به آنها نگاه کنیم و یادمان نرود روزگاری گذشت که به تعبیر اخوان ثالث، زمستان بود و سرها در گریبان:
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
بله سرمای مرگ سخت سوزان است! مرگ، این مسئله همیشگی بشر! در باب مرگ بسیار نوشته اند.
برایان مگی در رمان مواجهه با مرگ می نویسد: «مرگ هرچه خواهد باشد، گو باش. در واقع هرچه بیشتر درباره مرگ فکر کنی، معجزه زندگی در نظرت بزرگتر جلوه می کند» نمی دانم اگر یک تحقیق میدانی در مورد نگاه مردم به مرگ انجام شود و تفاوت آن در دوره پیش از کرونا و پس از آن بررسی شود چه نتیجه ای حاصل خواهد شد؛ اما من فکر می کنم خود فکر کردن به مرگ چندان اهمیتی ندارد.
همچنان که خیلی ها با فکر مرگ، بیشتر منفعل می شوند. یکی از دوستان می گفت توجه کرده ای در دوره کرونا همچنان که مرگ های کرونایی افزایش یافت، مرگ های غیر کرونایی هم بیشتر شد. روزی نبود که به شبکه های اجتماعی سری بزنی و خبرمرگی را نخوانی!
آیا استرس های ناشی از کرونا که به علت هراس از مرگ است یکی از دلایل نیست؟ اما چرا از مرگ می هراسیم؟ چه از مرگ خود و چه از مرگ عزیزان؟ آیا به این دلیل نیست که هنوز اطمینان نداریم زندگی کرده باشیم؟ البته مشکلات اقتصادی که در سالي كه گذشت بیشتر هم شده بود کم تاثیر نیست اما به گمان من اهمیت آن از نداشتن فلسفه در زندگی کم اهمیت تر است.
اروین در کتاب فلسفه ای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروزی می نویسد: «رستگار کسی است که خوب می میرد نه انکه زیاد عمر می کند» در این کتاب اروین بر مبنای فلسفه رواقی راهکارهایی را ارئه می دهد که بتوان بیشترین آرامش و شادی را تجربه کرد. یکی از این راهکارها فکر کردن به مرگ عزیزان است. اغلب ما از اندیشه به مرگ هراسناک می شویم و از آن می کریزیم.
اروین به نقل از سنکا، فیلسوف رومی می نویسد: «باید به همه عزیزانمان عشق بورزیم ... اما نباید فراموش کنیم که تضمینی نیست آنها برای همیشه یا حتی برای مدت طولانی پیش ما بمانند» اما فایده اش چیست؟ اروین برای توضیح این سوال چنین توضیح می دهد: دو پدر را در نظر بگیرید، یکی دائما به میرا بودن فرزندش فکر می کند و دیگری از فکر کردن به چنین تصوراتی غم انگیزی پرهیز می کند و در عوض خیال می کند فرزندش بیش از خود او عمر خواهد کرد و همیشه برای لذا بردن از حضورش فرصت باقی است، یقینا پدر اولی دلسوزتر و مهربان تر خواهد بود. وقتی سر صبح فرزندش را می بیند خوشحال می شود که او هنوز در زندگی اش حضور دارد.در طول روز هم از هر فرصتی برای ارتباط با فرزندش استفاده کند. بالعکس بعید است پدر دومی وقتی سر صبح فرزنش را می بیند چندان به وجد بیاید.در واقع شاید حتی سرش را هم از روزنامه بلند نکند.
به سالی که گذشت اگر این گونه بنگریم دنیا جای بهتری برای همه ما خواهد بود. به قول احمد شاملو زندکی یک اتفاق است و مرگ یک واقعیت. چاره ای جز پذیرش مرگ نداریم. اما واقعی بودن مرگ، خبر از موقتی بودن زندگی و ارزش آن دارد. بهار هم زندگی است که نوعی مرگ در خود دارد.
مرگی به پایان می رسد و زندگی ای یک سال فرصت دارد در طبیعت پیش برود. همین که می دانیم بهار همیشه نمی ماند و شاید سال دیگر بهار را نبینیم این قدر آن را در چشم ما عزیز نمی دارد؟ هر کدام از عزیزان ما هم بهاری هستند. بهارهایی که نه یک سال که حتی یک دقیقه ی دیگر هم از ماندگاری شان خبر نداریم. نگوییم من اگر مهربان باشم چه سودی دارد وقتی دیکران مهربان نیستند به قول صمد بهرنگی «هر نوری هرچقدر هم ناچیز باشد بالاخره روشنایی است» پس همچنان که مولانا می گوید چراغ خود برافروزیم:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
یادداشتی از احمد تمیمی
منابع:
1- دال دوست داشتن ، حسین وحدانی، نشر ویدا
2- مواجهه با مرگ، برایان مگی، ترجمه مجتبی عبدالله نژاد، نشر نو
3- فلسفه ای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروزی، ویلیام اروین، ترجمه محمود مقدسی
4- اولدوز و عروسک سخن گو، صمد بهرنگی
5- دیوان شمس، غزل شماره 1197؛ مولانا
نظر شما