نرجس، مادر امید و انتظار/قسمت اول

مادر امام زمان(عج) بانوی بسیار ارجمند و پاک باعفّت یعنی حضرت «نرجس»از دخترانی است که در میان اسیران جنگی، از روم شرقی به عراق آورده شد، امام هادی (ع) او را خریداری کرد.

 

خبرگزاری شبستان: حضرت امام حسن عسکری (ع) با نر جس خاتون نوه قیصر پادشاه روم ازدواج کرد. جزئیات ازدواج آن بانوی گرامی در روایات اسلامی به این صورت بیان شده است.

مادر امام زمان(عج) بانوی بسیار ارجمند و پاک باعفّت یعنی حضرت «نرجس» (نرگس) از دخترانی است که در میان اسیران جنگی، از روم شرقی (حدود ترکیه فعلی) به عراق آورده شد، امام هادی (امام دهم«علیه‌السلام») او را خریداری کرد، و سپس او را به همسر فرزندش امام حسن عسکری (امام یازدهم و پدر بزرگوار حضرت حجّت امام زمان (عج) انتخاب نمود، ‌و نتیجه این ازدواج یک فرزند نورانی یعنی حضرت امام زمان«علیه‌السلام» بود که در شب نیمة شعبان سال 255 هجری در شهر سامراء به دنیا آمد، فرزندی که هم اکنون، جهان به طفیل وجودش برقرار است، و در پشت پردة غیبت بسر می‌برد و روزی خواهد آمد که جهان، تحت نظارت و رهبری او پر از عدل و داد و مهر و صفا خواهد شد، اینک توجّه کنید که نرجس خاتون [1] مادر امام زمان کیست ؟ و چگونه به خانة امام حسن عسکری «علیه‌السلام» راه یافت؟


نرجس، دختر "یشوعا"، پسر امپراتور روم، خوشبخت ترین اسیر تاریخ بود؛ دختری که بعد ها عروس خانه امام حسن عسگری(ع) شد و مادر امید و انتظار نام گرفت.

 

نرجس کیست؟
امام حسن عسگری(ع) در این باره نرجس خاتون فرمودند: "امام و حجت خدا بعد از من، فرزند منست که هم نام رسول خدا و هم کنیه آن حضرت است. او پایان ‌بخش حجج الهی و آخرین خلیفه از خلفای پروردگار است... از دختر پسر قیصر، نوه امپراتور روم. آگاه باش که او در آینده ‌ای نزدیک متولد می‌ شود، مدتی بس طولانی در پشت پرده غیبت از مردم عزلت می‌ گزیند، سپس ظاهر می‌ گردد". (رجال شیخ طوسی، ص۴۲۳ و ۴۳۵)
 

جد مادری نرجس،‌ "شمعون"، وصی حضرت عیسی(ع) است. چنان‌ که در احادیث آمده است، هنگامی که خداوند متعال خواست حضرت عیسی(ع) را به آسمان‌ ها ببرد، به او فرمان داد که نور و حکمت و علم کتاب خود را به "شمعون بن حمون صفا" تعلیم کند و او را جانشین خود در میان اهل ایمان قرار دهد. (کمال‌الدین، ج۱، ۲۲۵)
شمعون صفا، سومین سفیر حضرت عیسی(ع) به انطاکیه است که در سوره "یس" از او یاد شده است و طبق روایات، پسر عمه حضرت مریم(ع) است. (بحارالانوار، ج۲۵،‌ ص۱۸۶)
پس نرجس، نهال مقدسی است که از بوستان مریم(ع) به گلزار حضرت زهرا(ع) پیوند خورد؛ دختری پاکدامن و نیکبخت که شایسته مادری آخرین منجی عالم شد.

 

نرجس در اسارت
دوران حکومت عباسیان، جنگ های بزرگی میان سپاه اسلام و امپراتوری روم درمی گرفت و افراد زیادی از هر دو طرف به اسارت درمی آمدند. امپراتوری روم در آن زمان بر جهانی وسیع حکومت می کرد که شبه جزیره بالکان، ایتالیا، آسیای صغیر و قسمت‌هایی از سوریه و مصر و لیبی را شامل می شد.
در کشاکش جنگ رومیان با مسلمانان، مناطق وسیعی مانند سوریه، مصر و لیبی از دست رومیان خارج شدند و به قلمرو اسلامی افزوده گشتند. برای نمونه، در واقعه "یرموک"، قیصر روم تا انطاکیه آمده بود که جنگ را از نزدیک رهبری کند. هنگامی که مطلع شد رومیان شکست خورده‌اند، انطاکیه را به قصد قسطنطنیه ترک کرد. وی به هنگام ترک انطاکیه خطاب به تپه‌های سوریه گفت: "ای سوریه، خداحافظ؛ دیگر امید ندارم که به سوی تو بازگردم". (معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۰)
به سال ۲۴۴ هجری قمری نیز سپاه اسلام به فرماندهی عباس بن فضل از راه دریا با رومیان جنگیدند و با این که چهل کشتی جنگی رومیان برای مقابله با سپاه اسلام وارد معرکه شده بودند، رومیان شکست خوردند و مسلمانان ده کشتی را با سرنشینانشان به غنیمت بردند. سپس عباس به جنگ قیصر رفت و در آن جا مردی را اسیر کرد که نقطه‌ ای از حصار شهر را به عباس نشان داد و عباس از همان نقطه به شهر رخنه کرد و وارد نبرد شد. مردم شهر، در های شهر را گشودند و تسلیم سپاه اسلامی شدند و غنایم فراوانی نصیب مسلمانان گردید.
 

هنگامی که "هرقل"، پیشرفت سریع مسلمانان را مشاهده کرد، خطاب به رومیان گفت: ای سپاه روم، مطمئن باشید که مسلمانان به شهر هایی که فتح کرده‌ اند بسنده نمی‌ کنند و تا آخرین شهر شما را فتح می کنند، زنان و کودکان شما را اسیر می گیرند و شاهزادگان شما را برده خود می سازند. (همان)
در سراسر این نبرد ها، اشخاص سرشناسی به اسارت مسلمانان درآمدند که نرجس یکی از آنان بود که در عهد امام هادی(ع) اسیر شد. (الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۶۲)
نرجس خاتون، خود نقل می کند که یک شب امام حسن عسکری(ع) در خواب به من فرمود: جدت به زودی سپاهی را روانه جنگ با مسلمانان خواهد کرد و خود نیز همراه آنان خواهد رفت. تو هم با لباس کنیزان به صورت ناشناس از فلان راه به آنان ملحق شو.
من نیز چنان کردم، تا این که پیشقراولان سپاه اسلام به ما دست یافتند و من نیز به اسارت مسلمانان در آمدم. هنگامی که غنایم جنگ را تقسیم می کردند، مرا به پیرمردی دادند. (بحارالانوار، ج 51، ص 9 ، حدیث 12)

 

نرجس در خانه امام هادی(ع)
"بشر بن سلیمان" نقل می کند که شبى در سامرا در خانه ام که در نزدیکى منزل امام هادى(ع) قرار داشت، نشسته بودم. پاسى از شب گذشته بود که در خانه ام کوبیده شد. شتابان به سوى در خانه رفتم و در را گشودم. "کافور"، غلام امام هادی(ع) پشت در بود و گفت: امام هادی(ع) تو را احضار فرموده اند.
لباس پوشیده به خدمت آن حضرت شتافتم. چون وارد خانه شدم، دیدم که با فرزند بزرگوارش امام حسن عسکرى(ع) مشغول گفتگو هستند و خواهرشان "حکیمه" پشت پرده قرار داشت .
 

امام هادی(ع) به من فرمودند: اى "بشر"، تو از اعقاب انصار هستى و دوستى ما همواره در دل هاى شما پایدار بود و هر نسلى از شما محبت ما را از نسل پیشین به ارث برده است. اینک من مى خواهم رازى را با تو در میان بگذارم و تو را دنبال کارى بفرستم و از این طریق با فضیلت ویژه اى تو را گرامى بدارم که در این فضیلت گوى سبقت را از همه شیعیان ببرى .
من خوشحال شدم و از آقا تشکر کردم. سپس امام(ع) نامه ای به زبان رومی نوشتند و مهر خویش را بر آن زدند و سر به مهر به همراه کیسه ای زرد با 220 اشرفی(سکه طلا) به من دادند و فرمودند: ای بشر، این زر و نوشته را بگیر و به بغداد برو و در فلان روز، صبح زود در جایی نزدیک "معبر الصراة(سر پل بغداد)" در مسیر فرات حاضر باش. یک کشتی خواهد رسید و در آن کنیزکانی هستند که برای فروش آورده اند. مشتریان زیادی از اشراف بنی اسرائیل به طرف آن ها هجوم می برند. عده کمی هم از جوانان عرب برای خرید کنیز آمده اند. تو در آن روز از دور مواظب برده فروشى به نام "عمرو بن یزید" باش.
 

کنیزى خواهی دید با دو لباس حریر خوشرنگ و درشت بافت بر تن پوشیده و خود را پوشانده که اجازه نمى دهد هیچ خریدارى نقاب از چهره اش بازگیرد یا جامه از تنش کنار زند و یا اندامش را لمس کند و در معرض فروش قرار نمی گیرد. برده فروش در صدد آزار او بر مى آید و او سخنى به زبان رومى فریاد بر مى آورد که از حال خود شکوه مى کند و از کشف حجابش بر حذر مى دارد. در این هنگام، یکى از خریداران خواهد گفت : من این کنیز را به سی صد دینار مى خرم؛ زیرا عفت و پاکدامنى او موجب رغبت شدید من شده است و آن کنیز به زبان عربى به او خواهد گفت: اگر در جامعه حضرت سلیمان و بر فراز تخت شاهى ظاهر شوى، من رغبتى به تو نخواهم داشت؛ لذا مالت را بیهوده خرج نکن.
 

فروشنده می گوید : پس من چه کنم؟ باید به هر نحوی که هست تو را بفروشم. کنیز می گوید: این همه شتاب براى چیست؟ باید خریدارى باشد که دل من به سوى او کشش پیدا کند و به صداقت و امانت او اعتماد کنم. صبر کن، خریدار من پیدا می شود.
تو در این موقع نزد فروشنده برو و بگو من نامه ای برای او از طرف یکی از بزرگان به خط رومی آورده ام که در آن، کرم و وفا و خرد و سخاى خود را منعکس نموده است. این نامه را به او بده تا آن را مطالعه کند و اخلاق و رفتار نویسنده اش را در لا به لاى سطور آن جستجو نماید. اگر به نویسنده آن تمایل پیدا کرده و تو نیز مایل بودى، من از طرف نویسنده نامه، وکالت دارم که او را از تو خریداری کنم .
بشیر بن سلیمان می‌گوید: تمام آن چه را که مولایم امام هادی(ع) دستور داده بود، مو به مو انجام دادم.
 

وقتی نامه امام(ع) را به دست آن کنیز دادم، به شدت گریست و به عمر بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش و سوگند یاد کرد اگر او را به صاحب آن نامه نفروشد، خود را خواهد کشت.
با عمر بن یزید بر سر قیمت کنیز وارد مذاکره شدم تا سر انجام بر همان مبلغی که امام هادی(ع) به من داده بود، توافق حاصل شد. پول ها را تحویل فروشنده دادم و آن بانو را در حالى که شاداب و خندان بود از او تحویل گرفتم.
بشیر می گوید: پس از آن که نرجس را خریدم، او را به محل اقامت خود در بغداد بردم. در آن جا دیدم آن بانو از شدت خوشحالى آرام نداشت و نامه امام هادى(ع) را مى بوسید و بر صورت خود مى نهاد و دست بر آن مى کشید.
 

با شگفتی به او گفتم: ای بانو، تو که مولای مرا ندیده‌ ای و او را نمی‌ شناسی، چرا نامه ‌اش را می‌ بوسی؟ آن بانو پاسخ داد: اى عاجز و ناتوان از شناخت مقام اولاد پیامبران، من مولایت را می ‌شناسم. به او گفتم : چگونه ممکن است که شما در روم باشید و مولای من در سامرا و آن وقت ایشان را دیده باشید و بشناسید؟
بانو گفت : اگر مایلی خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار تا سرگذشت خود را برایت شرح دهم و به حقیقت راه یابی. آن ‌گاه ماجرای بر هم خوردن مراسم ازدواجش را با عمو زادگانش را بازگو کرد و از رؤیایی عجیب برایم سخن گفت. (بحارالانوار، ج 51، ص 7(
بی تردید این رحمة للعالمین بود که بر قلب و زبان نرجس جاری شده بود. نرجس به ریسمان شرافتی چنگ می زند که زنان پاکدامن تاریخ بر آن چنگ زده اند.

 

پایان پیام/


 

کد خبر 104388

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha