به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان؛حدود 2400 سال پیش، افلاطون نخستین نهاد علم را با عنوان «آکادمی» بنا نهاد. بر سردر آکادمی نوشته بودند: «فقط هندسهدانها اجازه ورود دارند». این شعار، راه ورود تمام غیرمتخصصان به نهاد علم را میبست و از آن طرف مانع آمیختن دانشپژوهان با مردم عادی بود. نوعی اشرافیت علمی. در 24 قرن بعد، دانشگاهها و پژوهشگاهها دیوارهای بلندی میان خود و مردم عادی جامعه کشیدند و این دیوارها در ایران بسیار قطورتر است. نتیجه اینکه آکادمیسینها زبان خاص خود را دارند که مردم عادی از آن سر در نمیآورند و به موضوعاتی میپردازند که ارتباط کمی با جهان واقعی مردم دارد. این موضوع در ایران و در رشتههای علوم انسانی شدیدتر است. مقالهها و تولیدات علمی دانشکدهها و پژوهشکدههای علوم انسانی در ایران، فقط توسط دانشآموختگان همین مراکز علمی قابل مصرف است و عموم مردم مخاطب آنها نیستند.
نه تنها تولیدات علمی مراکز علوم انسانی برای مردم کاربردی ندارد، بلکه کارگزاران و سیاستگذاران نیز غالبا از غیرمیدانی بودن پژوهشهای علوم انسانی ناخرسندند. تحقیقات علوم انسانی در ایران، یا به صورت کلی از درک، توصیف و تجویز راه حل مسائل عاجز هستند، و یا تنها قادرند که مسائل حاشیهای را حل کنند. نتیجه اینکه دردهای مردم روز به روز سنگینتر میشود و مسائل جامعه پیچیدهتر میشوند، اما دانشمندان علوم انسانی در ایران، همچنان در پناه دیوارهای دانشکدهها و پژوهشکدهها به تولید تحقیقات بیخاصیت ادامه میدهند و بودجه عمومی را تلف میکنند.
اما جهان تغییر کرده است. دانشمندان علوم انسانی به سمت ارتباط با مردم عادی میروند و تلاش میکنند به زبان این مردم یافتههای خود را عرضه کنند. عصر افلاطون به پایان خود نزدیک میشود و هر مرکز علمی که با این تغییر همراه نباشد، محکوم به فناست.
خانم «استر دوفلو» (Esther Duflo) نماد این تغییر است. او به عنوان استاد اقتصاد توسعه دانشگاه ام آی تی، پا را از دیوارهای آکادمی فراتر میگذارد و تلاش میکند برای کاستن از رنج و محنت مردم، راهحلهای اجتماعی و سیاستگذارانه ارائه نماید. او در مقالهای با عنوان «اقتصاددان به مثابه لولهکش»( The Economist as Plumber) تأکید میکند اقتصاد در درجه اول یک ابزار سیاستی است و نقش اصلی اقتصاددانها مشاوره دادن به دولتها در تدوین قوانین و مقررات است. اقتصاد را نباید مجموعهای از گزارههای نظری و مرور تاریخی تقلیل داد. اقتصاددان شبیه یک لولهکش باید به صورت جزئی و تجربی راهحلهایی فنی برای ساختن بیابد. اقتصاددان نباید در چنبره نظریات بیحاصل و انتزاعی گرفتار شود. او باید مانند لولهکش ذهن خود را معطوف به آن بخش از نظریات کند که در دنیای واقعی میتواند جوابگوی مشکلات باشد، سپس در عمل به اصلاح و تطبیق آن با شرایط واقعی بپردازد.
خانم دوفلو کارویژه خود را در چارچوب یک استاد دانشگاه که فقط به تدریس و تحقیق متعارف علمی میپردازد تعریف نمیکند. او قدم به ماورای دیوارهای ام آی تی میگذارد و تجربه توزیع برنج یارانهای در اندونزی را مطالعه میکند و فساد نهانی که از چشم سیاستگذار پنهان مانده بود را به خوبی آشکار میکند. او با مسئولین دولتی بهداشت و درمان ایالت کرالا (جنوب هند) جلسه میگذارد و به آنها نشان میدهد که چطور با برپایی اردوگاه واکسن و در کنار آن اهدای یک کیلو عدس به خانوادههای روستایی میزان واکسیناسیون این منطقه را از 6 درصد به 38 درصد برسانند. آزمایش میدانی او در کشورهای آفریقایی به سیاستگذاران کمک کرد که اهدای پشهبند رایگان برای مبارزه با بیماری مالاریا را متوقف کنند. زیرا فقرا اگر پشهبند رایگان دریافت کنند از آن استفاده نمیکنند. اما اگر برای آن بهایی اندک بپردازند از این وسیله استفاده میکنند. اهمیت این موضوع زمانی آشکار میشود که بدانیم عامل اصلی مرگ و میر کودکان زیر پنج سال در آفریقا، همین بیماری مالاریاست. همچنین این استاد دانشگاه در اجلاس جهانی داوس رهبران جهان و خیریهها را قانع کرد که برای درمان کرم روده دانشآموزان اقدام کنند و نتیجه اینکه با مبلغی نسبتا ناچیز، 20 میلیون کودک در سنین مدرسه در سال 2009 درمان شدند. در کجای شرح وظایف اساتید اقتصاد مبارزه با کرم روده دانشآموزان آمده است؟! اقتصاددان عضو دانشگاه به مثابه آکادمی چنین وظیفهای برای خود قائل نیست. اما اقتصاددان پساآکادمیایی چنین کاری را وظیفه اصلی خود میداند.
چرا خانم دوفلو را نماد گذار از نهاد تولید علم به شیوه آکادمی میدانم؟ چون عالم علم به گرمی از این رویکرد استقبال کرد. او در سال 2010 عنوان برترین اقتصاددان زیر چهل سال در آمریکا را کسب کرد. سخنرانی او در کنفرانس تد در سال 2010 مورد استقبال قرار گرفت و در هجده دقیقه ایده خود در مورد تأثیر اقدامات کوچک برای کاهش درد مردم را توضیح داد. در سال 2019 خانم دوفلو توانست برندهی جایزه نوبل اقتصاد شود. کسب معتبرترین جایزه علمی اقتصاد نشان میدهد که نهاد جهانی علم تصمیم گرفته است که تغییر شیوه دهد و از رویکرد آکادمی افلاطونی دست بردارد و به میان مردم برود و برای حل مشکلات روزمرهی مردم دست به کار شود. این چیزی بود که پیش از این توسط آکادمیسینها تحقیر میشد. تصور این بود که استاد دانشگاه یا پژوهشگر باید به مسائل بسیار کلان و فراتاریخی بپردازد.
وظیفه محقق علوم انسانی در قرن پانزدهم هجری، کتاب بر کتاب افزودن نیست. او دو وظیفه اصلی دارد: اول باید به میان مردم برود و به بهترین شکل آنها را قانع کند که چطور تصمیم درست بگیرند. دوم اینکه به سیاستگذاران راه حل درست را نشان دهد. این در سنت اسلامی ایرانی ما سابقه دارد و چیزی نیست که از خانم دوفلو و امثال او یاد بگیریم. مراجع محترم تقلید هفتاد سال درس میخوانند تا مسائل روزمره مردم را پاسخ بگویند. از طرف دیگر بزرگانی همچون محقق کرکی و علامه مجلسی به دربار میرفتند و به سیاستگذاران رهنامه ارائه میکردند. برای احیای این سنت باید حصار و دیوار دانشگاه و پژوهشگاه فروبریزد و محققان علوم انسانی به میان مردم بروند و برای حل مسائل روزمره همین مردم به سیاستگذاران ارائه طریق نمایند.
یادداشت دکتر محسن ردادی؛ عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
نظر شما