به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان، در روزهای اخیر خشنونت پدر و مادری که منجر به قتل فرزندان و داماد شده، تیتر اخبار رسانه های کشور و شبکه های اجتماعی شده است. قتل «بابک خرمدین» توسط والدین جامعه را به یک شوک فرو برد و اعتراف آن ها به قتل دختر و دامادشان این شوک را عمیقتر و افکار عمومی را جریحه دار کرده است. از این رو با دکتر «محمد رضا ایمانی» روانشناس به واکاویی این موضوع پرداخته ایم که در ادامه می خوانید:
تعارض میان والدین و فرزندان
قتل «بابک خرمدین» توسط والدین جزوء اخباری است که شوک اجتماعی و بحران ایجاد می کند. چون ابعاد آن وسعیتر از قدرت تحمل و تاب آوری اجتماعی است و منجر به این می شود که درون خانواده ها مشکلات مختلفی پیش آید.
اولین مشکلی که پیش می آید تضاد و تعارض هایی است که در رفتار والدین و فرزندان اتفاق می افتد. این تعارض ها چه از سوی والدین چه از سوی فرزندان با توجه به تجربه ای که در جامعه پیش آمده است، آن ها از لحاظ ذهنی به این برخورد گرایش می یابند و حتی میتوان با شوخی یا تهدید های کلامی خود را نشان دهد.
مدیریت رسانه ای با توجه به شرایط جامعه
بنابراین تعادل و نظم اجتماعی دچار چالش جدی شده است. مسئله ای که در ابعاد مدیریت رسانه، دارای اهمیت است اما مورد غفلت قرار گرفته است، اخبارهای متعدد و گوناگون با اشکال متعدد و تیترهای مختلف است.
باید توجه داشته باشیم، در چه جامعه و در چه وضعیتی زندگی می کنیم، آیا جامعه تاب پذیرش این موضوعات را دارد یا خیر؟ سپس نسبت به انتشار آن اقدام کنیم و به جزییات ریز این حادثه بپردازیم.
بحرانی فراگیر پاندومی کرونا
اکنون جامعه در وضعیت بحرانی فراگیر پاندومی کرونا قرار گرفته است، افسردگی ها، ترس ها و رفتارهای وسواسی، تنش ها و ناراحتی های درون خانواده، بحث ها و جدل هایی که بین فرزندان و والدین اوج گرفته است. در این شرایط به اخبار منفی حوادث قتل با این ابعاد می پردازیم، بدون توجه به اینکه جامعه تاب و تحمل این مسایل را ندارد.
تهدیدات و فرصت های انتشار اخبار حوادث
باید به این مسئله توجه کرد، آیا انتشار این مسائل می تواند کمک کننده باشد؟ برای چه کسانی این اخبار تولید می شود؟قرار است این اخبار چه چیزی در جامعه تولید کند؟ مسئولیت ما در قبال آن چیست؟
نکته ای که وجود دارد نبود قانون و صیانت از فرزندان و بانوان در جامعه است، هنوز قوانینی که بازدارنده و کمک کننده باشد وجود ندارد، وقتی این مسائل به عنوان چالش وجود دارد، به موضوعی که می پردازیم منجر به کش مکش ها ودرگیری ها فراوان در خانواده ها می شود.
بحران بین نسلی
با یک بحران بین نسلی مواجه هستیم، با انسان هایی که می توان گفت، تحت عنوان تنیده های روانی در نسل گذشته با باورها، اعتقادات و نگرش های متفاوت زندگی می کردند و آن را از نسل حاضر انتظار دارند.
جامعه به سمتی حرکت کرده است که مسایل و الگوهای خود را ایجاد کرده است. باید با الگوهای گذشته خود سازگار باشیم یا بر اساس الگوهای جدید، سازگاری ایجاد کنیم. وقتی سازگاری شکل نگرفته است، تنش ها، ناراحتی و تیکه های کلامی و درگیری ها به شدت افزایش پیدا می کند.
بحران تجرد قطعی
همچنین بحران دیگری مواجه هستیم و آن «بحران تجرد قطعی» است، سن خیلی از فرزندان ما بالای 40 سال رفته و ازدواج نکرده اند، این افراد درون خانواده کنار پدر و مادر زندگی می کنند.
پدر و مادر تا چه زمانی باید از فرزندان خود حمایت کنند؟ چرا والدین فرزندان خود را با مسئولیت تربیت نکرده اند که مسئولیت زندگی خود را بپذیرند؟ چرا باید در این سن کنار پدر و مادر زندگی کنند و هزینه های متعددی را به والدینی که اغلب در سن بازنشستگی هستند تحمیل کنند؟
از این رو باعث می شود فرزندان تنش ها و ناراحتی های فراوانی را باوالدین داشته باشند و در مقابل نیز پدر و مادر ها هم با فرزندان خود دچار تنش شوند.
تنش ها و اختلافات بین نسلی که وجود دارد به عنوان یک بحران مطرح است. فرزندان ازدواج نمی کنند، الگوهای زندگی متفاوتی را طی می کنند و این تفاوت دیدگاه، نگرش و الگوهای تربیتی دارای تضاد است.
غفلت سیستم تربیتی و آموزشی
در کنار تمام این تضاد ها سیستم تربیتی و آموزشی که مهارت زندگی را یاد دهد و از نسلی به نسل دیگر منتقل کند وجود ندارد. کنترل خشم بلد نیستیم، حل مسئله و حل کردن تعاملات را بلد نیستیم. تعاملات اجتماعی رابطه های بین فردی را بلد نیستیم. اگر از واژه بلد نیستیم استفاده می کنم به این دلیل است که در جامعه شاهد افزایش طلاق، خشونت، نزاع و درگیری و اعتیاد هستیم. اگر مهارت حل مسئله را بلد باشیم، صورت مسئله را حل نمی کنیم.
وقتی فرزندمان دچار اعتیاد شده باشد، برای برون رفتن او از اعتیاد چه کار باید کنیم؟ فرزند ما با همسرش دچار مشکل شده است،باید راهکارهای بهبود دهنده، سازگار کننده و روابط بین فردی زوجین را پیدا کنیم. وقتی این مسایل را بلد باشیم، به فرزندانمان یاد می دهیم یا آن ها از والدین خود یاد می گیرند. فراگیری این مهارت ها باعث می شود اگر بحران جدی در خانواده وجود داشته باشد حل شود نه اینکه حذف کنند و به سمت طلاق سوق دهند.
اخبار قتل و کودکان
رسانه ها و افراد عاقلی که در جامعه هستند باید مسئولیت اجتماعی خود را در قبال افراد درون جامعه بپذیرند. من به راحتی با همسرم درباره حوادث اخیر صحبت می کنم، تصویر ذهنی که من از قتل دارم با تصویر ذهنی که فرزندانم دارند متفاوت است. بچه ها نمی توانند این مسایل را هضم کنند و درون خود به این مسئله فکر می کند.
مسئله در ذهن من بسیار کوچیک است اما در ذهنم فرزندم بسیار بزرگ بروز می کند، مسئله بعدی که برای او ایجاد می شود، بهانه گیری مدام است که دلایل بهانه گیری ها را نمی دانیم.
مدام چالش برقرار می شود و به پدر و مادر ضربه می زند و شما چون دلیل را نمی دانید یک رفتار ناخواسته در قالب تنبیه بدنی یا کلامی از خود نشان می دهید، تصویر ذهنی بچه از این تنبیه امری نزدیک به قتل تداعی می شود.
بنابراین خیلی اهمیت دارد، مسایل را در چه زمان وشرایطی بیان کنیم و با چه کسی طرح می کنیم. این فضایی که در جامعه درست می کنیم همه ما را آلود می کند و به خانواده ها خیلی فشار وارد می شود.]
درک درست نیازها و انتظارات
برای ایجاد تفاهم، سازگاری، صمیمت و رابطه صحیح درون خانواده چه چیزی کاشته ایم که انتظار برداشت داریم؟
یک فردی به عنوان بزرگتر هنگامی می خواهد با فرزندش تعامل کند، چقدر صبر و آرامش دارد؟ نگاهش به فرزندش چیست؟ پدری که بابت پوشش فرزند را از خانه بیرون می کند آیا با مشکلات و مسایلی که ایجاد می کند، مواجه است، آیا به مسئولیت خود آگاهی دارد؟آیا می داندبا فرزند خود چه می کند و چه اتفاقی برای فرزند پدید می آورد؟ این مشکلاتی است که در نظام تربیتی ما کامل فراموش شده است.
عدم درک درست نیازها و انتظارات دو طرف است. ما در هر گروه سنی توقعات و انتظارات متفاوتی داریم. پدری که بالا 60 سال است، احترام، منزلت اجتماعی، چشم شنیدن، پیرو کردن از او را اقتدار می کند و نمی پذیرد فرزند او رفتار دیگری داشته باشد
ادامه دارد...
نظر شما