به گزارش خبرگزاری شبستان. کتاب «تعبیر یک رویا»، خاطرات فائزه کعبینیا؛ همسر روحانی شهید جابر حسین پور است. شهیدی که در خانوادهای ایرانی در کویت به دنیا آمد، اما برای تحصیل علوم دینی به ایران مهاجرت کرد و در دفاع از حرم به شهادت رسید.
در بخشی از مقدمه کتاب به قلم نویسنده میخوانیم:« کار نوشتن را ۲۴ دی ۱۳۹۷ شروع کردم. عجیب اینکه این تاریخ برایم خیلی آشنا بود. هر چند صفحه که می نوشتم، دوباره به یاد بیست و چهارم دی می افتادم؛ اما نمی دانستم این تاریخ چرا برایم آشناست. چند صفحه ای که نوشتم، متوجه شدم بیست و چهار دی، تاریخ شهادت شیخ جابر است».
وی درباره چگونگی شکلگیری کتاب مینویسد:«کار تا اسفند طول کشید. عید در راه بود و می بایست خانه تکانی می کردم. همسایه هایم خانه تکانی را تمام کرده و آماده ی پذیرایی از نوروز ۱۳۹۸ و مهمان هایشان بودند؛ ولی من هنوز دست به سیاه و سفید نزده بودم. عید از راه رسید. مهمان ها می آمدند و می رفتند. یکی از مهمان های شهرستانی ام اصرار می کرد برویم زیارت اهل قبور. میگفت می خواهد برود سر مزار شهدا. برای ما عادی بود که کسی به اهواز بیاید و بخواهد به زیارت شهدا برود. خوزستان و اهواز را همه به جنگ و شهادت و شهدا می شناسند. آماده شدیم و خانوادگی رفتیم بهشت آباد».
عبدالله زاده به داستان جالبی اشاره میکند و ادامه میدهد: «تا رسیدیم قطعه ی شهدای مدافع حرم، مهمان مان رفت سر مزار شهید جابر حسین پور کنارش رفتم و گفتم: میشناسیش؟ گفت: رفیق بودیم؛ ناز و نعمت در کویت را رها کرد، آمد ایران، برای درس طلبگی. مدتی رفت عراق و بعد هم آمد سوریه. این طوری با هم آشنا شدیم. گفتم: راست میگی؟ یعنی می تونی درباره اش صحبت کنی؟ از اخلاقش، از رفتارش، از کارش توسوریه بگی؟ روبه روی او نشستم، و او برایم از شهید حرف زد.
وی در پایان مقدمه مینویسد:« حالا این کتاب، تصویر زندگی مردی ست که به همهی تعلقات پشت پا زد تا به هدف بزرگتری برسد».
در بخشی از این کتاب با خاطرهای از مادر شهید می خوانیم: وقتی از خواب بیدار شدم، هر چه فکر کردم، نفهمیدم تعبیر خوابم چیه. اولش فکر کردم شاید باید همیشه در خانه عزای حسین برگزار کنم. بعد گفتم شاید باید برم کربلا، و هزار تا فکر دیگه. تا اینکه یک روز رفتم خانهی همسایهی روبهرویی. خانم خوبی بود. اهل سوریه بود؛ شوهرش ابوعلی هم خانه بود؛ اهل تعبیر خواب بود. بهش گفتم خوابم را برای ابوعلی بگه تا برام تعبیر کنه. کمی بعد، ابوعلی آمد توی اتاق نشست. تعجب کردم که ابوعلی خودش آمد توی اتاق. گفتم «ابوعلی، تعبیر خوابم چیه؟ خوبه یا بد؟» ابوعلی گفت «به نظرم میآد جابر در آینده شهید میشه.» با تعجب گفتم «شهید! کجا شهید میشه؟!» گفت «نمیدونم؛ ولی تعبیر خواب، اینه.» چند روز پکر بودم؛ ولی کمکم خودم را دلداری دادم و گفتم: حالا کو تا جنگ؟! کو تا جابر بزرگ بشه؟! جابر، کلاس اول ابتداییه!».
حجتالاسلام جابر حسینپور(زهیری) نخستین روحانی شهید مدافع حرم اهواز است، وی قبل از شهادت فعالیتهای تبلیغی گستردهای علیه نفوذ وهابیت در استان خوزستان داشته است. در بخشی از این کتاب به نقل از همسر شهید می خوانیم:« رسیدیم اهواز. شیخ خسته بود. رفت توی اتاق، و خوابید. اتاقی که در خانه ی باباحاجی داشتیم، همیشه مرتب بود و حجیه اجازه نمی داد کسی از آن استفاده کند.
خوابیدم، و چشم که باز کردم، جابر بیدار بود. تلویزیون تماشا می کرد و از صحبت های یاسرالحبيب از شبکه ی فدكیه یادداشت برمی داشت. شنیده بودم شبکه ای به نام فدكیه راه اندازی کرده اند. شیعه بودند؛ ولی کارشان ، اختلاف افکنی بین شیعه و سنی بود. حتی اعتقادات شیعه را هم گاهی دست کاری می کردند و به خورد مردم می دادند.
شیخ، پس از یادداشت میرفت در مورد شبهاتی که یاسرالحبیب در شبکه طرح می کرد، تحقیق و بررسی می کرد. همین بود که هیچ وقت تو بحث دینی و اعتقادی کم نمی آورد».
شهید حسینپور فردی شوخطبع بوده و در عین حال از توجه به مشکلات و گرفتاریهای دوستان و رفقایش غافل نبوده است، نویسنده کتاب این شوخطبعی و توجه به رفقا را در گوشه گوشه کتاب با زبانی ساده و شیرین به تصویر کشیده است:« دیدم جابر دارد یواش یواش می رسد به سه میلیون؛ همان سه میلیونی که با هزار دردسر وام گرفته بودیم!
۔ اگه بیشتر می خوای ، بگو. چرا این قدر تعارف می کنی؟ تو چه کار داری؟ من اگه نداشته باشم، میگم ندارم. فکر کرده ای چون طلبه ام، نمی تونم به دوست هام کمک کنم ؟ سه میلیون بهت میدم؛ ولی بعد از سفر، هر وقت گفتم، می تونی برام بفرستیش؟ شوخی چیه ، بابا ؟!
بعضی وقت ها، هیچ کس حرفش را باور نمی کرد. تقصیر خودش بود؛ از بس شوخی می کرد و سر به سر دوستانش می گذاشت.
به همین فردا، سه میلیون را به حسابت می ریزم؛ ولی کم کم بهم پس بده . نمی خواد یکجا پس بدی.
خودم را طوری که جابر متوجه نشود، نزدیک گوشی بردم. صدای میلاد را شنیدم که گفت «وای به حالت اگه مسخره بازی دربیاری و من رو سرکار بذاری!»
جابر گفت: چند روز پیش، سه میلیون وام به حسابم درآمده. حتما قسمت بوده اول تو خرجش کنی
آن شب تا صبح در حرم ماند، و صبح قبل از آمدن به خانه، رفت بانک، و پول را به حساب میلاد ريخت و ساعت حدود نه صبح به خانه برگشت. ظاهرة صاحب خانه هم با جابر تماس گرفته و گفته بود «خانه را برای چند ماه آینده تخلیه کنید. تا سه ماه فرصت داده بود. جابر هم قول داده بود بعد از ماه رمضان برگردد قم، و دنبال خانه بگردد.
گفتم: کاش پول را نمیدادی به میلادا ممکنه برای عوض کردن خانه نیاز داشته باشیم.
با خیال راحت گفت: تا سه ماه دیگه، خدا کریمه. فعلا میلاد به پول احتیاج داره».
روحانی شهید جابر حسینپور با وجود این که خانواده متمولی داشته و امکان تبلیغ برایش در کشورهای غربی فراهم شده بود، پس از حمله تکفیریها به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) به این کشور رفت و سرانجام در 23 دیماه سال 1394 در عملیات مستشاری در منطقه عملیاتی حلب سوریه، توسط تروریستهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد و نام خود را در زمره شهدای مدافع حرم ثبت کرد.
کتاب «تعبیر یک رویا»، خاطرات فائزه کعبینیا؛ همسر روحانی شهید جابر حسین پور است که به همت«معصومه عبدالله زاده آرپناهی» نوشته شده است، از سوی انتشارات خط مقدم در شمارگان 1000 نسخه و بهای 32000 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما