خبرگزاری شبستان- رشت، از محله لب آب شهر رشت تا شهر آستانه اشرفیه راه درازی است. اما در محله لب آب، کودکی بالید که زبان فارسی مدیون تلاشهایش شد و این فرزند گیلک زبان، در جهان نام آوازه گردید و سرآخر در شهر «آستانه اشرفیه» در خاک آرمید. کوچه شهید «گلبندی حقیقت» در محله لب آب که «زرجوب» هم خوانده میشود، کسی نام «دکتر محمد معین » را نمیشناسد. درست است که از ۹اردیبهشت ماه ۱۲۹۱، بیش از ۱۰۰سال میگذرد، اما کوتاهی متولیان فرهنگی هم موجب شده کمتر کسی با محل زندگی مشاهیر فرهنگ و ادب این شهر آشنا شود.
ابتدای کوچه گلبندی، تابلو و صندوق نذوراتی برای بقعه خواهر امام نصب شده است، اما دریغ از معرفی دکتر معین و یا نصب المانی و سردیی که نشان دهد، محمد شش ساله، یتیمیهای خود را در خشت خشت خانههای این کوچه پنهان کرده است. از ابتدای این کوچه تا خانه تاریخی «اعتماد السلطنه» در میانه کوچه، کسی از اهالی کوچه نمیدانست که معین در این محله رشد بالیده است. محمد از خاندانی عالم رشد کرد، این را میتوان از نام بن بستی که به نام پدربزرگ معین در میانه کوچه نصب شده است، فهمید: «معین العلما».
پس از انتشار گزارشی درباره وضعیت خانه کودکیهای معین در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، بالاخره پس از چندسال تاخیر، تابلوی رنگ و رو رفته نام کوچه «معین العلما» -که دهه ۷۰ بر دیوار کوچه نصب شده بود- تعویض شد. اما هنوز هم نشانی از نوه معین العلما در کوچه دیده نمی شود. محمد تنها شش سال داشت که مادرش بر اثر شیوع یک بیماری از دست رفت و پدرش نیز به فاصله پنج روز به همسرش پیوست. محمد ماند و برادرش و درد یتیمی. پدربزرگشان«معین العلما» سرپرستی آنها را تقبل کرد. آن روزها، هنوز مکتب خانهها نقش آموزش را بر عهده داشتند. در محله معین العلما هم مکتب خانه «میرزا غلامرضای تهرانی» کوچههای محله زرجوب را آموزش میداد. بعد از مدتی، معین العلماء، نظر اهالی را جلب کرد و توانست با كمك آنها، مكتب خانه میرزا غلامرضای تهرانی را به مدرسه ابتدایی تبدیل كند. پس از تبدیل مكتبخانه به مدرسه، محمد در كلاس پنجم نشست و ۲سال بعد توانست گواهینامه ششم ابتدایی را دریافت کند.
بعد از دایر شدن اداره ثبت احوال در رشت، خانواده معین العلماء به اعتبار لقب رسمی بزرگ خانواده، نام فامیلی«معین» را انتخاب كردند و محمد پس از «محمدِ معین» شد. محمد معین با اتمام دوره اول دبیرستان در مدرسه متوسطه شماره یک رشت، برای ادامه تحصیل به «دارالفنون» تهران رفت. پس از اتمام دوره دبیرستان، میخواست رشته حقوق بخواند ولی پدربزرگ هشدار دارد كه قاضی شدن مسئولیت سنگینی دارد. این طور شد که در سال ۱۳۰۳موفق شد در رشته ادبیات فارسی و علوم تربیتی مدرک لیسانس دریافت کند.
محمد اعتمادی، بر پیرنشین خانهاش نشسته است. دور تادور سر در خانه، کتیبههای رنگی مزین به آیات قرآن دارد. خانهای با ارسیهای قاجاری و شیشههای رنگین که از پدرش « اعتماد السلطنه» به ارث رسیده است. آدرس خانه کودکیهای معین را میپرسم. فقط شنیده که خانهای در بن بست تو در توی معین العلما، مدتی مدرسه ابتدایی بوده و شاید همان خانه باشد.
هر چه جلوتر میروم، کوچه باریکتر میشود و در بن بست دوم، ویرانهای است که از طاقهای ضربی و آجرچینیهای قرمز آن میتوان فهمید که خانه از دوره قاجار پابرجا بوده است. روبروی این ویرانه، خانهای است که صاحبش پیرمردی است که سالهای سال است در همان بن بست زندگی میکرده است. پیرمرد، با اشاره به ویرانه میگوید: آنگونه که من شنیدم، معین العلما متمکن بود. خانهاش خیلی بزرگ بود و بعدها به سه پلاک تقسیم شد. حدود ۱۷ یا ۱۸ سال پیش، یک پلاک تبدیل به «مدرسه غیر انتفاعی فرهنگ» شد. بهخاطر سرو صدای مدوام بچهها، اهالی به آموزش پرورش شکایت کردند و مکان مدرسه به چهارراه میکائیل منتقل شد.
دیوارهای حیاط قوسهای بلندی دارد با آجرهای قرمز رنگ که بعدا رویش ملاط آهک و گچ کشیدهاند. سه در مجزا در سه طرف بن بست نشان میدهد خانه را سه پاره کردهاند و حالا سقف بخشی که مدرسه شده بود، بر حیاط آوار شده است و شاخههای هرس نشده انجیر و انار از روی طاق ضربیها بیرون زده است.
دکتر محمد معین، دینش را به زبان فارسی ادا کرد، چه در سالهایی که عضو فرهنگستان بود، چه زمانی که با «علی اکبر دهخدا» در تدوین لغتنامه همکاری میکرد و زمانی که لغتنامه معین را مینگاشت. اما مهمترین خدمتش به زبان فارسی، ارایه طرحی در تحقیقهای دستور زبان فارسی بود و در واقع کاری بنیادی در حوزه دستور پایهگذاری کرد. تنها یک عکس از این خانه زمانیکه مدرسه شده بود، در آرشیو اداره کل میراث فرهنگی وجود دارد. اما هیچ اقدام عملی از سوی مسئولان برای حفظ این خانه نشده است.
به آستانه اشرفیه میروم، به زمینهای آبا و اجدادی معین العلما که حالا خوابگاه ابدی دکتر محمد معین و برخی دیگر از خانواده او شده است. معین، بر اثر بیخوابیهای مکرر و کار علمی زیاد برای شرکت در یکی از کنفرانسهای خارج از کشور، (قبل و بعد از سفر) در روز نهم آذرماه ۱۳۴۵ در دفتر گروه دانشكده ادبیات دانشگاه تهران، بیهوش شد. اغمایی که پنج سال طول كشید و در نهایت مرگ زودهنگام دکتر معین را در سیزدهم تیرماه ۱۳۵۰ رقم زد.
سه سال پیش «مهدخت معین» کتابخانه شخصی پدرش را به دانشگاه گیلان اهدا کرد و این مجموعه ارزشمند در پژوهشکده گیلان شناسی نگهداری میشود.
رییس پژوهشکده گیلان شناسی در این باره میگوید: کتابخانه شخصی دکتر محمد معین توسط دخترش به دانشگاه گیلان اهدا و این کتابهای نفیس در بخش اسنادی پژوهشکده گیلان شناسی جانمایی شده است.
«هاشم موسوی» میافزاید: در این مجموعه، کتابهایی در حوزه تاریخ و فرهنگ گیلان به زبان اصلی آن قرار دارد. به عنوان نمونه، آثار لویی رابینو (نایب کنسول انگلیس در اوایل قرن بیستم در رشت) به انگلیسی در این مجموعه است و یا کتاب هایی که دکتر معین از زبان های دیگر ترجمه کرده، مثل؛ کتاب ایران از آغاز تا اسلام رومن گیرشمن به زبان فرانسه که معین ترجمه کرده است. همچنین مجلات معتبری مانند؛ یغما، کاوه چاپ برلین، ارمغان سعادت، ایران شرق، یادگار و… .
نظر شما