خبرگزاری شبستان_ رشت، مهری شیرمحمدی؛ مه غلیظ در تمام جاده خاکی پیچده است. صدای گوسفندان و زنگوله بزهایی که همیشه جلوتر از بقیه گله حرکت می کنند، در تمام دشت شنیده می شود. ولی گله در میان مه گم شده است. در آن سوی حصار چوبی که مرتع های عشایر را از جاده جدا می کند- چوپان تالشی، با علف زن دستی، علوفه را برای گوسفندانش جمع می کند. دخترکی با دمپایی صورتی و موهای طلایی و تاب خورده اش، با جارویی- که از علف های خشک درست شده - جلوی «پوری» را جارو می کند. مه غلیظ اجازه نمی دهد صورتش را ببینم. لنز دوربین را تمیز می کنم و سعی دارم فاصله ام را با او کمتر کنم. متوجه توقف ماشین می شود و انگشت به دهان به پیچ جاده و ماشین ها خیره می شود. اما این دختربچه شاید پنج ساله از عشایر کوچ نشین، بیش از دخترکان شهرنشین همسن خود، حس مسئولیت و وظیفه شناسی در خانواده را درک کرده و دوباره مشغول جارو می شود.
در ارتفاع ۱۹۰۰متری از سطح دریا، نسیم خنکی ییلاق، عطر گلپر و بابونه را با خود به ارمغان می آورد. نزدیک به پوری های عشایرِ«سوئه تون»، بوته های بلند گلپر گل های سفیدشان را باز کرده اند. «پوری» ابتدایی ترین شکل مسکن در ارتفاعات گیلان است که هنوز عشایر شهرستان تالش با خم کردن ترکه های نازک درختان در زمین، سازه ای استوانه ای از جنس چوب می سازند و روی آن را دو لایه از پارچه بافته شده از پشم بز می پوشانند تا از باد و باران در امان بماند. به این سیاه پارچه ها در زبان تالشی، «چَدِر» می گویند. اگرچه اکنون گونی های پلاستیکی جای چدر را گرفته است.
اجاق و تنور پوری ها هم سنگ هایی از طبیعت است با سینی گردی از جنس برنج یا چدن که روی اجاق قرار می گیرد تا «نان چُرک» و «پنیر سوجه» (پنیر سرخ شده) این عشایر کوچنده را بپزد.
جاده پیچ در پیچ از میدان امام تالش ما را تا کوه های مرتفع شهرستان تالش و ییلاقی می برد که در گذشته «سوئه تون» خوانده می شد و بعدها«سوباتان». در وجه تسمیه این ییلاق دو معنی ذکر کرده اند؛ «سوئه تون» در زبان تالشی به معنی «گلپر» است. زیرا دشت های این منطقه پر از بوته های خودروی گلپر بود و بعد از هجوم ویلاسازان، از میزان بوته های گلپرها کاسته شده است. معنی دوم، به دلیل تاثیر زبانی مهاجران ترک زبان از استان همجوار یعنی اردبیل ایجاد شده؛ «سو» به معنی آب و سوباتان بمعنی جایگاه آب و چشمه است.
عشایر این منطقه می گویند، آب چشمه های این دشت تا شهر پایین دست یعنی «لیسار» می رود و آب انبارِ قلعه لیسار با این آب پر می شده است و ما که از گرمای جانکاه جلگه های پایین دست، مفری می جستیم، به یکی از ییلاق های مرتفع گیلان پناه بردیم که «بهشت گیلان» لقب یافته است و برخلاف شرجی جلگه، شب های سرد را با بخاری هیزمی در سوباتان سپری کردیم.
در اوج شرجی جلگه ، در سوباتان باید لباس گرم پوشید و شبهای سرد ییلاق را با بخاری هیزمی سپری کرد. چندسالی است، توسعه گردشگری بی ضابطه، بلای جان طبیعت سوباتان شده است. در این دشت های پهناور، ساخت ویلاهایی به سبک جدید، عرصه را بر پوری ها و کلبه های چوبی سنتی تنگ کرده است. کلبه های چوبی با لته های تراشیده شده از چوب که جلوی باران کم جان ییلاق توان ایستادگی دارد، هنوز در میان این ویلاها خودنمایی می کند. از این دست کلبه های چوبی در بازار نه چندان بزرگ سوباتان بیشتر یافت می شود. در این بازارچه، نه کارت خوان است و نه خدمات انتقال پول اینترنتی. نه دکل برق هست و نه آنتن مخابرات. اینجا تمام زندگی در واقعیت طبیعت سپری می شود.
خورشید در روزهای سوباتان به شدت می تابد اما تنها چند ویلا با به کار گذاشتن صفحه های خورشیدی بر بام، از انرژی پاک استفاده می کند. شب ها، روشن شدن موتورهای برق، دود و صدای طبیعت را برهم می زند. شهرنشین هایی که به ییلاق پناه آورده اند، به نور کم جان چراغ های گردسوز عادت نکرده اند. شب که به نیمه رسید، موتور برق ها خاموش شد و با کم شدن دود، آسمان پرستاره سوباتان، شفاف تر دیده می شد. آنقدر زیبا که می توانستی دستت را دراز کنی و ستاره ها را بچینی.
به بازارچه سوباتان می روم. در میان مغازه های چوبی بازارچه، دنبال کلبه«معروف خیاط» می گردم. پیش از این، جلیقه و کلاه های نمدی تالشی بر درب چوبی یکی از همین اتاقک ها آویزان بود و صدای جِرجِر چرخ خیاطی پدالی «معروف خیاط» از کلبه شنیده می شد. تیرماه ۱۳۹۶ که به دیدنش رفتم، بر پوستینی از پشم گوسفند نشسته بود و سوی چشمانش را از پشت عینک به نخ کردن چرخ داده بود تا جلیقه تالشی بدوزد. اما ۲سال پیش بیماری و کهولت سن، رخت آن جهانی بر تنش پوشاند. این را «عارف خیاطی» پسرش می گوید.
به سمت موزه عشایر تالش می روم که یک معلم بازنشسته در زادگاهش ساخته است. کلبه چوبی سبزرنگ در کنار یکی از همین ویلاها دیده می شود. بهمن جلیلی یک فعال حوزه گردشگری است. کلاه نمدی و جلیقه تالشی بر تن دارد و چوبی که به تالشی «فَتَرَلَس» می گویند. از جاذبه های سوباتان برایم گفت؛ تپه «هفت گنج»، «گورستان قدیمی» و گور کلان سنگی ۲۵۰۰ساله «قوری دره»، اسب سواری در دشتهای سبز، «آبشار ورازان» بر کوه ریشگاسر و «دریاچه نئور».
جلوی کلبه، یک پوری احداث شده، چهار شاخ بز روی در، سنگ آسیاب های گرد بسیار بزرگ، یک خیش چوبی که برای شخم زدن زمین به گاو نر (ورزا) می بستند، سبدهای بافته شده از ترکه های ترد درختان، با تسمه هایی در دو سو -که همانند کوله پشتی عمل می کرد، ساج نان پزی.
بهمن جلیلی و همسرش مرا به دیدن موزه دعوت می کنند، موزه ای که از بازدیدکنندگان ورودی دریافت نمی کند. در فضای کم نور کلبه، وسایلی تنگاتنگ هم بر در و دیوار چیده شده است؛ شاخ های شوکای سوباتان(گوزن های بومی)، چرخ نخ ریسی، شانه های پشم ریسی، قیچی های سنتی پشم ریسی –که به زبان تالشی «دُرد» خوانده می شود، کفش ها و لباس های سنتی زنان و مردان عشایر تالش (نظیر چاقچور، چاروق و رزین)، ظرف شیشه ای نگهداری نفت، ترازوی از جنس گیاه گالی، قهوه جوش های روسی با مارک نیکولای، سماور و اتوی ذغالی، رادیوگرام، تنبوشههای سفالی آب بر، انواع ظروف دوشیدن و حمل شیر، هاونگهای سنگی و سطلهایی که از پوست یکپارچه درخت گیلاس ساخته شده است.
به گفته بهمن جلیلی، پشم گوسفند و بز مهمترین الیاف پرکاربرد در زندگی عشایر بود و با آن جلیقه و کلاه تالشی، می دوختند. وی سال ۹۳ تصمیم می گیرد، کلبه ای چوبی به شکل کاملا سنتی برای سکونت خانواده اش در ییلاق سوباتان بسازد. بعد از اتمام کلبه، تصمیم می گیرد، آن را به عنوان موزه خصوصی تغییرکاربری دهد. ابتدا اشیای قدیمی که خود و اقوام داشتند، جمع آوری می کند. برخی اقلام را هم خریداری و به مرور زمان، برخی از مردم تالش نیز اقلامی را به وی اهدا می کنند.
جلیلی توضیح می دهد: ابتدا ۲۰۰ قلم از ابزار و لوازم را در این موزه نگهداری می کردم. به مرور که موزه مطرح شد و مورد توجه مسئولان قرار گرفت، وسعت موزه را توسعه دادم و کلبه دیگری هم در کنار آن ساختم.
عده ای از گردشگران قصد دارند به دیدن آبشار «ورزان» بروند. برخی تمام چهار کیلومتر راه تا «کوه ریشگاسر» را پیاده می روند و این پیاده روی یک ساعت و نیم طول می کشد. برخی هم بخشی از مسیر را با خودروهای آفرود و نیسان طی می کنند. اما از پای کوه تا آبشار، در نهایت باید پیاده رفت. هرچند که آفتاب در روزهای سوباتان به شدت می تابد، ولی پیاده روی در دشت های منتهی به«کوه ریشگاسر» یا«ریشگاچی»، لذت خاص خود را دارد.
بر ستیغ کوه، عقاب های گیلان را می توان در حال پرواز دید و تک شقایق های بهجامانده در میان علفرارها. از کوه که پایین می رویم، کم کم آبشار ورزان رخ می نماید و صدای فروریختن آب از ارتفاع ۲۰متری در میان هیاهوی مسافران گم می شود.
بهمن جلیلی، درباره وجه تسمیه آبشار اینگونه توضیح می دهد: «وَر» در زبان تالشی به معنی «زیاد» است و واژه «وَزَن» به معنی «آبشار» و در مجموع یعنی آبشاری که آب زیادی دارد.
دامنه کوه، شیب تندی دارد و پراکنش آب بر اطراف موجب لغزندگی زمین زیرپا می شود. با این حال می توان با عصای کوه نوردی و کفش مناسب تا نزدیک آبشار رفت. از بالای کوه می توان خانه های روستای هره دشت را دید که با گله های خود به ییلاق آمده اند. کم کم مه بالای کوه، دره را هم فرا می گیرد و به سختی می توان آبشار را دید. برای دیدن «دریاچه نئور»، می رویم. دریاچه در تقسیمات جغرافیایی جزو استان اردبیل است. این دریاچه در دره ای در میان کوهستان « باغو» قرار دارد.
به گفته محلی ها، آب دریاچه از آب شدن برفها ایجاد شده و هیچ رودخانهای به دریاچه نمی ریزد. تمام اطراف دریاچه پر از گل های بابونه و علفزارها و دیگر گیاهان وحشی است و بخش هایی از دریاچه که خشک شده با نی های مردابی پر شده است. این روزها سوئه تون کمتر عطر گپر می دهد. طبیعت بکر ۱۰سال پیش آماج ویلاسازان شده ولی بازهم می توان با عشایر منطقه زندگی طبیعی را تجربه کرد.
نظر شما