به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، مجید بزرگزاده فعال هنر و رسانه، شمایلنگاری را نقطه ورود مناسبی برای پرداختن به آثار حسن روحالامین خواند و گفت: مشهورترین آثاری که به آنها شمایلنگاری دینی اطلاق میشود، آثار دوران بیزانس است. در دوره بیزانس که امپراطوری روم شرقی از بین میرود و کلیسا امور جامعه اروپا را برعهده میگیرد، هنر بیزانس متولد میشود. آنها معتقد بودند که باید از تصویرگری حوادث زندگی حضرت مسیح برای آموزش مفاهیم دینیشان به عموم مردم استفاده کنند. علاوه بر این مورد، اعتقاد به اینکه این مفاهیم باید کارکرد داشته باشد و ارجاع به اینکه مسیح متجسم خداوند است، دستاویزهایی برای وجهه بخشیدن به شمایلنگاری بود که در نهایت منجر به تشکیل آن جنبش و تصویرنگاریهای زیاد از زندگی حضرت مسیح در کتب مسیحیان شد.
وی افزود: دوره رنسانس دورهای است که هنر، جامعه غربی را از دین منفک کرد. این روند نیز اینطور نیست که به یکباره دین را نفی کند، بلکه میبینیم که کم کم محتوا را کمرنگ میکند و بر تکنیک میافزاید. ویل دورانت این موضوع را دلیلی بر عقبزده شدن دین میداند. چیزی که در تعبیر سادهتر، میتوان از آن به غلبه فرم بر محتوا یاد کرد. بهواسطه غلبه فرم بر محتوا، رنسانس بلایی بر سر دین جامعه غربی میآورد که انسان در این عقبگرد دیگر به سمت دوره آشتی با دین نمیتواند پابگذارد و مدام به سوی انزوا حرکت میکند. مهمترین جادوی آثار حسن روحالامین میتواند همین باشد که انسان غربی را در این دایره سرگردان بین مدرنیته و پست مدرن، یک پله عقب بیاورد و به او هنری را عرضه کند که در عین داشتن تکنیک، یک محتوای دینی را ارائه میدهد.
آوردن روضه از خلوت به جلوت محل تأمل است
بزرگزاده، عامهپسند بودن را از دلایل دیده شدن آثار حسن روحالامین در عرصه عمومی دانست و عنوان داشت: نقد جدی که به روحالامین وجود دارد این است که یک جایی گرفتار روضه شد که از این جهت باید گفت خوش به حال او، ولی یک جایی نیز گرفتار تکنیک شد. این تکنیکی که از آن حرف میزنیم نیز از منظر تعاریف هنر امروز است، اگر نه اصلاً مهم نیست. باید اذعان کرد که یکی از دلایل دیده شدن نیز سوای بحث اخلاص و نیتی که او دارد، میتواند ضعف سواد بصری جامعه ما باشد.
وی با بیان اینکه باید آثار روحالامین را یک تصویرسازی بر اساس روایت دانست، به نقد این آثار نیز پرداخت و گفت: کاری که حسن روحالامین میکند این است که روضه را از خلوت به جلوت میآورد و این میتواند محل تأمل باشد. چرا؟ چون در بحث تصویرگری یا مثلاً نقالی، خوانش و نقال وجود دارد و کسی هست تا قصه را بگوید و اینطور نیست که یک تصویر به تنهایی وجود داشته باشد. یک پاسخ شاید این باشد که مخاطبان این آثار، قصه را میدانند و حالا صرفاً آمدهاند تا تجسم آن را ببینند؛ ولی بالطبع همه به خصوص مخاطب خارجی که مخاطبان اصلی حسن به حساب میآیند عمدتاً این قصه را نمیدانند. این نکته را باید در نظر داشته باشیم که جلسات روضهای که روی آداب برگزار میشود، مراتب دارند و یکباره و عریان وارد روضه نمیشوند؛ ولی در روضهای که از خلوت به جلوت آمده است ما یکدفعه میبینیم که «شمر با خنجر برون شد، قتلگه دریای خون شد». این غلط است. نه فقط در مورد این اثر، بلکه قبلاً در مورد تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان نیز این اتفاق افتاد.
بزرگزاده در پایان گفت: ماجرای «اماننامه» از این جهت یک حماسه است که از دو شب قبل امام حسین راه را برای خروج همه بازگذاشته است و ما این روایتها را در آن خلوتی که گفتم شنیدهایم که علت ناراحتی اصلی حضرت همین بوده که مگر شمر از او چه دیده که اینطور پیشنهادی را مطرح میکند. این جنبه حماسی ماجرا در این تابلو غایب است. پیشنهاد من به حسن روحالامین این است که برای یک یا دو تابلو سراغ موضوعات دیگر مثلاً موضوعات اجتماعی برود و دست از شخصیتهای سیاه و سفید بکشد و ترکیببندیهای جدید را امتحان کند تا در کارهای مذهبی بعدیاش به تجربه تازهتری دست بیابد. پیشنهاد بعدی من این است، حالا که روحالامین روضهای را از خلوت به جلوت آورده برای اینکه مشکل روایت را حل کند، با استفاده از عناصر روز عاشورا را در قالبها و آیتمهای یک دقیقهای تا فیلم سینمایی بلند، با همین تکنیکها کار کند.
شیخ رضائی: روحالامین به خوبی از ظرفیتهای زمانه استفاده میکند
در ادامه نوبت به صابر شیخرضائی رسید که وی در پاسخ به سؤالی در خصوص علت ارتباطگیری مخاطب عام با آثار حسن روحالامین گفت: ما در دوران تجمیع رسانهها هستیم و دسترسی به جهان تصویر بسیار راحتتر شده است و بخشی از این را میتوان به دلیل حضور ما در این دوره تاریخی دانست. از طرفی حسن روحالامین نیز روی مضامینی دست گذاشته که از جهت محتوایی اقبال عمومی به آنها وجود دارد. به تعبیری مخاطب از تمام قصه و محتوای اثر آگاه است و میآید تا روایت هنرمند را از واقعهای ببیند که سالهاست آن را شنیده و حتی شاید نسبت به آن دست به تخیل نیز زده است.
شیخرضائی افزود: این دوره رسانهای، دورهای است که سینما به صورت خیلی جدی در پنجاه سال اخیر روی بیان تصویری رویای ما سایه انداخته است. در این عصر و دوره قطعاً ادبیات غالب و جذاب، ادبیاتی است که از این ادبیات تصویری تبعیت کند. میخواهم بگویم امروز اگر اثر هنری را که در ایران خودمان با فرهنگ اسلامی تولید میکنیم، ناگریز به استفاده از آن جذابیتهای کاربردی هستیم که اساساً زبان تصویر امروز ما شده است. آثار حسن روحالامین از یک جهت محصول زمانه است یعنی عناصر تصویری، جذابیتزا و کمککننده آن از بسیاری از هنرهایی که قبلاً دسترسی به آن شاید تا این حد راحت نبوده است وام گرفته است. در چنین جهانی روحالامین به خوبی از ظرفیتهای همین دوران نه فقط در آثار عرصه دیجیتال، بلکه در حوزه کارهای دستی و رنگ و روغن استفاده کرده است.
وی اضافه کرد: این ظرفیتهای رسانهای و علمی دوران ما دیگر ربطی به فرهنگ و هنر و تاریخ ایران ندارد که مثلاً ما بیاییم و بگوییم اگر کنتراست نور و رنگ در آثار حسن روحالامین زیاد است و این موضوع، ذهن ما را به سینمای هالیوود و نورپردازیهای پرکنتراست ارجاع میدهد، پس این هنر نازل است. اکثر چنین نقدهایی از طرف نقاشهایی دارد صورت میگیرد که ظرفیتهای زمانه را درک نکردهاند. میخواهم بگویم که آنها در زمانه خودشان بودهاند و ما در زمانهای هستیم که جهان تصویر دیگر آخرین توانش را به میدان آورده است.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم آثار روحالامین را در گونههای نقاشی طبقهبندی کنیم، میتوانیم نکاتی را به آن نسبت دهیم که اساساً ربطی به آن ندارد. ضمن اینکه ما در این تصویرسازی، ظرفیتهای مثبت سینما، کمیکاستریپها، نورپردازیهای تئاتر روز دنیا، چیدمان شخصیتها و دکوپاژ ترکیببندی را میبینیم که اینها اساساً ظرفیتهای تصویری و ویژه عصر ماست. اگر حسن روحالامین میخواست از این عناصر استفاده نکند، قطعاً زبان کوتاهتری برای بیان تصویری این موضوعات میداشت.
همه اشتباهات اکران «اماننامه» در موقعیت فعلی
شیخرضائی در پایان به نقد اکران این اثر به عنوان یک تابلوی شهری پرداخت و عنوان داشت: از زاویه گرافیک و تابلوهای شهری در خصوص این اثر، یکی بحث محتوایی اثر مطرح است که در چنین موقعیتی سؤالی که باید به آن پاسخ داد این است که آیا هر تصویر هنرمندانهای از حسن روحالامین در هر تاریخی قابلیت اکران در میدان ولیعصر را دارد یا خیر؟ به لحاظ محتوایی مثلاً موضوع «اماننامه» اینجا مطرح است که مربوط به شب عاشوراست ولی به نظر من سال ۱۴۰۰، جای اکران چنین اثری نیست. موضوع تاریخی چنین اثری میتوانست برای دوره مذاکرات اولیه دولت قبلی با اوباما باشد، اما الان پای ایران روی گلوی آمریکا در کل منطقه است. در داستان تابلوی شهری نیز چون با ابعاد مواجه هستیم، باید روی موضوعیت طرح سوژههای منفی دقت کنیم. چرا باید چهره شمر به عنوان یک بدمن برای ده شب یا بیست شب در میدان ولیعصر دیده شود؟ به لحاظ روانشناسی رنگ نیز یک تصویر تیره و آسمان گرفته و حتی مورب چیزهایی است که برای مخاطب در سال ۱۴۰۰ که درگیر کرونا هست و جامعه به لحاظ بار روانی نیاز به پمپاژ انرژی حتی در یک موضوعات عاشورایی دارد، مناسب نیست. هوشمندی صاحب رسانه میدان ولیعصر ایجاب میکند که این نکات را به عنوان یک مجموعه اکرانکننده در نظر بگیرد، اما همیشه این نقد وجود دارد که مدیران فرهنگی ما بهواسطه کوتاهی قد تعقلی و فهم رسانهایشان پشت دیوار بلندی به اسم حسن روحالامین قایم میشوند.
نظر شما