خبرگزاری شبستان - رشت، مادر شهید «جمال رضی» حرف جالبی درباره پسرش زد و گفت؛ پسرم دوست داشت در تمام کارها اولین باشد، گویی جمال رضی از همان ابتدا برای بردن و اول شدن به دنیا آمده بود تا به همه ثابت کند چگونه میتواند در یک چشم بر هم زدن همه را جا بگذارد و خود به تنهایی و بال در بال فرشتگان مهمان ضیافت الهی اهل بیت(ع) شود.
جمال رضی از آن دسته از راهیان نوری بود که در پناه سوره توحید، با دعای خیر امام و ولی امر مسلمین جهان امام خامنهای، امت و فرشتگان به سوی جبهههای دفاع از حرم اهل بیت(ع) روان شد تا دنباله باطل را قطع کند و ریشه شجره خبیثه را برکند و جهان را آماده ظهور مولایمان سازد.
برخی از سر ندانستن گاهی در مورد حضور شهدای مدافع حرم در سوریه سخن هایی به زبان می آورند که زبان از جواب آنها قاصر است و من دست به دامان صوت شیرین و دلچسب شهید آوینی میشوم که در مستند روایت فتح قسمت "ضیافت و روز پیروزی" جوابی زیبا داد. "شهید آوینی میگوید: گفتم ای کاش عاشورا نگذشته بود و میخواستم بگویم که اگر ما سال 61 هجری قمری و عزیز زهرا حسینابن علی(ع) را درک میکردیم صحرای کربلا چهره دیگری مییافت. اما به یادم افتاد که اگر آن روز سیدالشهدا(ع) مظلومانه و غریبانه سر و جان و پسر و برادر و همه چیز خود را در راه حق نداده بود امروز نه سخنی از حق برجای مانده بود و نه ما وجود مییافتیم، آری برادر؛ جایی برای ای کاشها و اگرها باقی نمانده است، عاشورا هنوز نگذشته است و کاروان کربلا هنوز در راه است و اگر تو را هوس کرب و بلاست بسمالله."
امروز امت بزرگ ما اهل ولایت هستند، آنان گوش ایمان به فرمان اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم سپردند و اینچنین خداوند وظیفه تحقق اهداف الهی همه انبیاء را بر گرده صبور و پر قدرت آنان نهاد و چه شرفی از این بالاتر."
کاروان کوچک و جمع و جور خبری ما راهی شرق گیلان دیاری که انگار نذر کرده تا ابد و دهر همینطور شهید تقدیم اسلام و انقلاب و امام کند شد، در این سفر ما مهمان منزل پدری شهید جمال رضی شدیم و با آنان همکلام گشتیم؛ سپس راه گلزار شهدای آستانه اشرفیه را در پیش گرفته تا علاوه بر یک تجدید میثاق و زیارت مزار نورانی جمال رضی و مابقی شهدا به وعدهمان با همسر این شهید برسیم.
پدر شهید رضی مردی بسیار مهربان بود و در بدو ورودمان به نزدیکیهای منزلشان به استقبال کاروان کوچک خبریمان آمد، با وجود آنکه در منزلشان در حال انجام پارهای کارهای بنایی بودند با عذرخواهی فراوان و با روی خوش ما را به داخل منزل راهنمایی کردند و اینچنین شد که ما افتخار حضور در منزل پدری شهید مدافع حرم «جمال رضی» و همکلامی با پدر و مادرش را به دست آوردیم.
پدر شهید مدافع حرم جمال رضی از روحیات فرزند شهیدشان برایمان چنین گفت: در بدو تولد جمال، ما ساکن تهران بودیم و در مسجدی که نماز میخواندیم امام جماعتی داشتیم که ایشان در گوش او اذان و اقامه گفت. جمال پسری آرام و با صداقت بود، در بچگی شیطنتهای معمول دوران کودکی را نداشت و بچه بسیار آرامی بود، وقتی هنوز به سن تکلیف نرسیده بود به اذان و مسجد و این قبیل امور روی آورد و به نظر من این ویژگیها از ابتدا در ذات و فطرت جمال وجود داشت.
تولد جمال در تهران بود اما زمانی که شروع به تحصیل کرد ما به گیلان مهاجرت کردیم بنابراین در روستا تحصیلات ابتدایی خود را شروع کرد و بعد از آن بود که وارد پایگاه مقاومت و مسئول فرهنگی آن شد، سپس دوران متوسطه را در آستانه به پایان رساند بعد از آنکه دیپلم گرفت به علت اینکه از روحیات سپاه خوشش آمده بود گفت که دوست دارد به سپاه ملحق شود.
جمال بعد از تحصیلات متوسطه وارد سپاه شد و دوران سربازی خود را در پادگان سپاه در چمخاله گذراند و حدود 14 ، 15 سال هم سابقه حضور بسیج داشت، سپس در آزمون تحصیلات تکمیلی شرکت و در دانشگاه امام حسین(ع) تهران قبول شد و دوران کارشناسی را در همین دانشگاه گذراند و بعد از آن به استخدام سپاه درآمد.
- از زمان اعزام شهید رضی به عنوان مدافع حرم بفرمایید؟ آن روزها چه اتفاقی افتاد؟
جمال 13 سال سابقه خدمت در مجموعه سپاه را داشت و بعد ماجرای داعش که پیش آمد مسئول اطلاعات و عملیات گردان بود اما ما تا زمان شهادتش از این امر بی خبر بودیم و خودش هم چیزی به ما نگفته بود و فقط گفته بود ما همراه فرماندهی هستیم و کارهای دفتری را انجام میدهیم.
مسئولیت آموزش بسیجیان در لوشان بر عهده جمال بود و با بسیجیان هم اعزام میشد، اولین باری که اعزام شده بود روزی دو بار با من، مادرش و همسرش تماس تلفنی میگرفت وقتی دور اول اعزامش تمام شد و به خانه آمد دیدم باز هم بی قرار است و بعد از یک مدتی که گذشت گفت که دوباره میخواهد به سوریه اعزام شود.
پدر شهید رضی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد؛ هر وقت که از مأموریت میآمد و میخواست مجددا اعزام شود از ما اجازه و رضایت میگرفت، یکی از مهمترین خصوصیات شهید جمال این بود که خانواده را خیلی دوست داشت، انسان بسیار خوش اخلاقی بود، برای پدر و مادر احترام خاصی قائل بود و در کار کشاورزی به ما کمک میکرد.
58 روز از زمان دومین اعزام جمال به سوریه میگذشت و ما تا این روز از سلامت وی مطلع بودیم اما بعد از آن دیگر از او خبر نداشتیم و همین باعث دل نگرانیمان شده بود، شب به منزل همسرشان رفتیم و تا صبح پیگیر بودیم که چرا به ما زنگ نمیزند سپس از طریق همکارانش متوجه شدیم که ایشان در حلب سوریه به شهادت رسیدهاند.
مادر شهید مدافع حرم هم از ویژگیهای شخصیتی جمال گفت: جمال از همان کودکی بچه خوش اخلاق، مهربان و باادبی بود ، سه چهار ساله که بود پشت سر من میایستاد و نماز میخواند، ساکت و باهوش بود و وقتی از تهران به گیلان مهاجرت کردیم در مسجد محل زبانزد همه بود و مردم هر کاری که داشتند دیگر به پدرش که هیئت امنا بود، نمیگفتند و آقا جمال تمام کارها را خودش انجام میداد.
وقتی که از مدرسه میآمد تمام کارهای فرهنگی مسجد و پایگاه محل را انجام میداد، برای خودش در مسجد کتابخانه درست کرده بود و بچههای کوچک را میبرد و در آنجا عضو میکرد و به آنان کتاب میداد و یا تجوید قرآن را به آنان یاد میداد.
جمال خیلی باتواضع بود و به مطالعه کتاب شهدا خیلی علاقه داشت، یک جانبازی در روستای نزدیک ما زندگی میکرد و هر روز غروب وقتی که میخواست از مسیر محله رد شود انواع کتابهای دفاع مقدس را برایش میآورد و آقا جمال هم با اشتیاق همه آنها را مطالعه میکرد و همین کتابها روی روحیهاش اثر گذاشته بود.
آن همسایه ما که جانباز بود همیشه پیشانی آقا جمال را میبوسید و یکبار به من گفت؛ حاج خانم میدانید من چرا پیشانی آقا جمال را میبوسم؟ برای اینکه یک شب خواب دیدم یک آقایی آمده در مسجد محل و پیشانی جمال را میبوسد سپس مجدد خطاب به من گفت؛ حاج خانم من میدانم این بچه عاقبت به خیر میشود.
- دوری از شهید رضی برایتان سخت نبود؟ چه شد که شهید رضی از تمام تعلقات دنیوی دل کند؟
بار اول که جمال اعزام شد دائما از حال ما خبر میگرفت و به ما تلفن میکرد، بعد که شهید خوشهبر شهید شد، خیلی ناراحت بود و گفت که من اصلا نمیتوانم در چشم خانواده شهید خوشهبر نگاه کنم و میگفت ما همه برگشتیم و او شهید شده و برای همین خیلی ناراحت بود.
هدف او شهادت بود و سرانجام هم به هدف خودش رسید، در وصیتنامهاش نوشته بود؛ اگر من در زمان امام حسین(ع) هم بودم زیر پرچم امام حاضر میشدم. او می گفت فقط حرف زدن مهم نیست و باید عمل کنیم و برای اینکه میخواست عمل خود را نشان دهد مدافع حرم اهل بیت(ع) شد.
- اگر شهید رضی بود به ایشان چه میگفتید؟ درد و دلی دارید؟
درد دل که زیاد دارم اما به آقا جمال میگویم که باید مرا هم همراه خودت ببری و نباید این راه را تنهایی طی کنی، از مردم میخواهم راه شهدا را ادامه بدهند تا این راه و هدف فراموش نشود.
- در مورد دیدارتان با حاج قاسم سلیمانی بفرمایید؟ از آن دیدار هم برایمان بگویید.
خاطرهای که از آن روز دارم این است که سپاه ما را برای نهار دعوت کرده بود وقتی که رسیدیم چند تا از خانوادههای شهدا در آنجا بودند و دیدیم که سردار سلیمانی بیرون حیاط ساختمان حسینیه سپاه با چند نفر در حال قدم زدن است بعد که پرسیدیم فهمیدیم که حاج قاسم سلیمانی گفته بودند تا همه خانواده شهدا نیایند و بالا نروند من نمیآیم.
آن روز ما 16 خانواده شهدا بودیم و وقتی همه آمدند دیدیم که حاج قاسم هم بالا آمد و تا موقعی هم که میخواست غذا بخورد میگفت تا وقتی که خانواده شهدا دست به غذا نزنند من هم غذا نمیخورم، آن روز با همه خانوادهها به صورت تک تک دیدار میکرد و عکس میانداخت و ما هم با ایشان عکسی داریم که الان اینجا میبینید.
پدر شهید مدافع حرم شما چطور؟ آیا از دیدارتان با شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرهای دارید؟
سال 95 که یادواره هشت هزار شهید استان گیلان برگزار شد سخنران مراسم حاج قاسم سلیمانی بود، بعد از مراسم ما را به حسینیه سپاه قدس گیلان دعوت کردند و خود حاج قاسم سلیمانی و سردار عبداللهپور و همه حضور داشتند بعد از نماز و صرف نهار به زیارت حاج قاسم سلیمانی رفتیم و جلسهای صمیمانه با ایشان داشتیم.
آخرین برنامه آن روز تقدیر از خانوادههای شهدا و دریافت لوح تقدیر از دست حاج قاسم سلیمانی بود، ایشان در آن لحظه با من روبوسی کرد و در همان حال به من گفت که حاج آقا پس شما هم دعا کنید که منم مثل شهید جمال شما در راه دفاع از حرم شهید شوم، چشمهای پدر شهید رضی با یادآوری این خاطره مجدد پر از اشک شد و اینبار اشک و سوز خاطرهای از شهید حاج قاسم کل تیم خبری ما را هم در بر گرفت.
- مهمترین انتظار شهدا و خانواده شهدا از مردم چیست؟
ما که انتظاری از مسئولین نداریم، از مردم و جوانان امروز میخواهیم که خون شهدا را پاس بدارند و راهشان را پیش بگیرند، نام و عملکرد شهدا باید همیشه سرلوحه کار مسئولان باشد زیرا خود حضرت آقا هم فرمودند که زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا مهم تر از هر چیزی است.
یکی از اهداف شهید جمال، شهید شدن بود و خوشا به حالش که به هدف و آرزویش رسید و از خود ایشان میخواهم که در عقبی و آخرت دست مرا هم بگیرند.
تیم خبری بعد از آنکه دیدار و گفتوگو با پدر و مادر شهید مدافع حرم جمال رضی به پایان رسید و پس از بدرقه صمیمانه خانواده شهید عازم گلزار شهدای آستانهاشرفیه شد تا ضمن ادای احترام به این شهید والامقام دقایقی را هم با همسر شهید؛ خانم ربیع پور خاطرات آقا جمال را مرور کند.
-از روحیات و ویژگیهای شخصیتی شهید رضی برایمان بگویید.
من و شهید رضی هر دو در روستا زندگی میکردیم، جمال مؤذن مسجد محله بودند و کلا بیشتر مواقع که من ایشان را میدیدم در مسجد بود، مشخصه بارزشان خدمت به خلق بود و من همه جا این را میگویم که یکبار این خدمت به خلق خدمت به خانواده بود و یک وقتی هم خدمت به دوستان و اطرافیان.
من یاد ندارم در 11 سال زندگی مشترکی که با شهید رضی داشتم به کسی نه گفته باشند مگر اینکه شرایط بله گفتن برایش وجود نداشت و معمولا تمام تلاششان را برای اینکه به کسی کمک کند، انجام میداد، یادم میآید مسئول پایگاهشان میگفت وقتی که داشتیم پایگاه را میساختیم با اینکه شهید رضی حدود 12 یا 13 سالش بود اما مثل ما میآمد و شبها کشیک میداد و کمک میکرد.
وی در همان دوران و ایام ماه مبارک رمضان برای اقامه اذان صبح تنهایی و در آن تاریکی مطلق روستا به مسجد محله میرفت و همیشه در هر کاری پیشقدم بودند، با خانواده دوستان و مردم خیلی مهربان و لبخند به لب بودند و با دشمن مصداق بارز اشدا علی الکفار.
-به نظر شما چه شد که شهدای مدافع حرم توانستند از شهدای دوران دفاع مقدس الگو بگیرند و همان راه آنان را ادامه دهند؟
شهید رضی متولد سال 60 بودند و اکثر شهدای مدافع حرم را اگر ببینید یا دهه شصتی و یا حتی دهه هفتادی هستند یعنی میخواهم بگویم که اکثر این شهدا هم سن و سال بچههای شهدای دوران دفاع مقدس هستند، ما اگر شهدای مدافع حرم را نداشتیم شاید اصلا این جملهای که انقلاب با خون شهدا آبیاری میشود، مصداق پیدا نمیکرد.
شهید جمال میگفت باید یک جایی و یک روزی این شعار لبیک یا حسین(ع) را که در روضهها سر میدهیم، عملی کنیم چون هر چیزی را که قول میدهیم در موردش متعهد میشویم و از قشنگترین جملات شهید رضی در وصیتنامهشان هم این بود که من رفتم تا به خودم ثابت کنم.
شهید رضی اولین باری که میخواست به سوریه اعزام شود، محمد حسین بچه دوممان 28 روزه بود و در فصل زمستان و در روستای اطراف لنگرود زندگی میکردیم که حتی آب آشامیدنی را هم باید از بیرون برایمان میآوردند، حقیقتا میتوانم بگویم عشق و محبت شهید رضی مثالزدنی بود و هم خودشان و هم کل خانواده باور داشتند که باید این مسیر طی شود.
وقتی پیکرش را آوردند یکی از همکارانشان میگفت که شهید جزو اولین نفراتی بود که آمد و ثبتنام کرد، وی معتقد بود این راه و مبارزه با جبهه کفر و نفاق تا زمان ظهور آقا امام زمان(عج) ادامه خواهد داشت و هر کجایی که صدای مظلومی بلند شود باید در آنجا حاضر شد.
من تمام و کمال به اعتقادات وی باور داشتم و مطمئن بودم اگر بر میگشت و قرار بود باز هم برود با تمام این سختیهایی که بود من میگفتم که برو، زیرا اگر من هم جایش بودم همین کار را میکردم به خاطر اینکه این مسیر را دوست داشتم.
شهدای مدافع حرم کسانی بودند که زیرکانه مدل فوتشان را انتخاب کردند، مقام معظم رهبری جملهای دارند و میفرمایند؛ عمر هر کسی شبیه یخ است و اگر آن را درست استفاده نکنیم مثل یخ فروشی است که اگر کالایش را خوب نگه ندارند و به موقع یخها را نفروشد نمیتواند از داشتهاش استفاده کند و عمر آب میشود و به پایان میرسد.
- از لحظه شنیدن خبر شهادت شهید رضی برایمان بگویید.
در خلال سالهایی که از زندگی مشترکمان میگذشت آقا جمال تمام عیدها منزل بود و چون شخص بسیار خوش مشربی بود بیرون رفتن و در کنارش بودن و مهمانی رفتن با وی بسیار لذت بخش بود به همین دلیل روز 13 فروردین که روز طبیعت بود خیلی برایش مهم بود و حتی گاهی با خنده میگفت دوازده به در و سیزده به در هم برویم.
عید سال 95 که در سوریه بود هر روز این جمله را میگفت که "خیلی سخت است که شما امسال تنهایید و دید و بازدیدها را به تنهایی انجام میدهید، و من شرمندهام و بر میگردم و قضای این تنها رفتنها را با هم به جا میآوریم".
به دلم افتاده بود و حتی به وی گفتم احساس میکنم که دیگر بر نمیگردی، دقیقا 14 فروردین 95 بود که شهید رضی شهید شد، 15 فروردین پدر و مادر شهید رضی به خانه ما آمدند و حدود ساعت 11 شب بود که با توجه به بیتابیهایی که آن چند روزه داشتم یکی از دوستان ما زنگ زد و گفت که اسم آقا جمال را در کانال شهد شیرین شهادت دیده است. وقتی این خبر را شنیدم انگار پشتم خالی شد زیرا حضورش در زندگی بسیار پررنگ بود تا جایی که «محمدطاها» پسرم میگفت که بابای من خیلی بابا بود و واقعا هم همین طور بود، آقا جمال رفت تا به تکلیفش عمل کند تا انقلاب همچنان با خون شهدا آبیاری شود.
به گزارش خبرگزاری شبستان، اخیرا مستندی را با عنوان "ستارگان گمنام" با صدای دلنشین شهید آوینی دیدم که بسیار زیبا بود، شهید آوینی در این مستند میگوید؛ "آری ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند، ما همه افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم ما ایثار را دیدیم که چگونه هویدا میشود و عشق را یافتیم و امید را، زهد را، شجاعت را، کرامت را، شوق را هم یافتیم و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لست نشنیدهاند ما به چشم دیدیم.
ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت میرسد، ما معنای جهاد اصغر و جهاد اکبر را درک کردیم آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سر دار نیافتند ما در شبهای عملیات آزمودیم، ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند ما عرش را دیدیم، ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم از مائدههای بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره حضرت ابراهیم نشستیم.
ما در رکاب امام حسین(ع) جنگیدیم، ما بیوفایی کوفیان را جبران کردیم و پادگانمان و صحنه حضورمان در نبرد بر این همه، شهادت خواهند داد."
نظر شما