خبرگزاری شبستان- کرمان
صدای پای زائران مولا وقتی سکوت شب فراگیر شده بود و برای استراحت در موکبی آرمیده بودیم، دقیقاً صدای قطره های باران را در گوشم طنین انداز کرده بود... حقیقتاً هم رحمت خدا در حال باریدن بود...
روزی که از مرز چذابه وارد عراق شدیم و بعد از ساعتی پیاده روی با گاری های موتوری به العماره رسیدیم، هنگام ظهر بود؛ دنبال جایی برای استراحت و نماز بودیم که خانواده ای عراقی با دلگرمی ما را به منزل خویش هدایت کردند و توصیف آن همه مهربانی کار ساده ای نیست.
وقتی هم که می خواستیم عازم نجف شویم و منتظر ماشین بودیم، دم دمای غروب بود و عجله داشتیم که زودتر به نجف برسیم؛ این بار نیز مردی عراقی با خودروی خود جلوی کاروان 11 نفره ما توقف کرد و اصرار که به منزل او برویم، با اصرار فراوان او پذیرفتیم و او چقدر خوشحال شد که زائران را پذیرایی می کند.
همسر و فرزندانش به بهترین نحو از ما پذیرایی کردند و پس از صرف شام، خودرویی برای ما فراهم و تمام کرایه را هم خودش پرداخت و ما را راهی نجف کرد.
در کربلا هم به محض ورود، خانمی 60 ساله ما را با اصرار به خانه برد و لباس هایمان را شست؛ با آن سن و سال سر خیابان اصلی ایستاده بود و زائر به منزل می برد.
نمی دانم امام حسین با دلها چه کرده و این همه محبت چگونه توصیف می شود؟! همیشه حسرت مهربانی و عشق و دلدادگی شیعیان عراق به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام را دارم که اینها چه دیده اند که اینگونه همه زندگی خویش را در طبق اخلاص برای اربعین حسینی هدیه می کنند.
از کدام عنایتت بگویم مولا؟ کدام خاطره را تعریف کنم که لحظه لحظه سفرم از شما مهربانی و مهمان نوازی دیدم.
اولین بار که به حرم سیدالشهداء مشرف شدیم، دوشنبه بود، روزی که متعلق به سید جوانان اهل بهشت است؛ بعد از نماز مغرب و عشا غوغایی در حرم بپا شدو همه شروع به عزاداری و سینه زنی کردند؛ پرسیدیم چه شده؟ گفتند امام علیه السلام جوان فلجی را شفا داده است. آن جوان را به اتاق خدام بردند تا از دتسترس جمعیت دور باشد و آسیبی نبیند، دلها همه منقلب بود... یا حسین دل های فلج شده و بیمار ما را نیز شفا بده!
معصومه حُرّی
نظر شما