به گزارش خبرنگار شهرستان های استان تهران خبرگزاری شبستان امروزه، یکی از موضوعات مهم، آشنایی با آسیبهای دینداری است. البته آفتهای مطرح در بحث آسيبشناسي دين و دينداري، به حقيقت دين باز نميگردد؛ بلكه به شیوه رويكرد مردم به دين، فهم و تلقيشان از دين و نیز نوع معرفت ديني و شيوه دينداري آنان مربوط میشود. آسيبديدن دينداري، موجب شکستهشدن حريم انساني و گسترش انواع تعديها و تباهيها میگردد. اگر دين به سلامت باشد، به بهترين وجه انسان را در مسير درست حفظ ميكند. هر چه دين از سلامت و قوت افزونتري برخوردار باشد، سلامت و قوت انسان در زندگي نیز بيشتر خواهد بود؛ اما با شكستهشدن حريمهاي دين و دينداري، همه چيز آدمي در معرض خطر قرار ميگيرد. رشد و تعالی دین و دینداری در جامعه اسلامی، وابسته به شناخت حقیقت دین و دینداری و آفات آن، در پرتو متون دینی است.
چیستی دینداری
دین، در لغت به معانی گوناگونی مانند: رستگارشدن، اطاعتنمودن، پاداش، عادت، حساب، کیش و پرهیزکاری آمده است.دین، در اصطلاح عبارت است از: مجموعهای از باورها در باره هستی و ارزشهای مبتنی بر این باورها. دین، همان مجموعه گزارههای وحیانی است که در عرصههای مختلف برای بشر رهنمود ارائه میدهد.
با توجه به معنای دین، مراد از دینداری روشن میشود. دینداری، یعنی پایبندی به آموزههای دین. اگر کسی بر مدار این آموزهها حرکت کند، دیندار محسوب میشود.
انواع دینداری
مفهوم دينداري، از مفاهيم مشكك و داراي مراتب بسياري است. ایمان و دینداری، مانند نور، درجات ضعیف، متوسط و قوی دارد. از ديدگاه روايات، دينداري از ده درجه برخوردار است؛ بسان پلکاني که ده پله دارد. امام صادق(ع) مىفرمايد: «ايمان، ده درجه دارد و حضرت سلمان در درجه دهم ايمان، جناب ابوذر در درجه نهم و جناب مقداد در درجه هشتم ايمان قرار داشت.»براى سنجش مراتب ايمان، مىتوان به ميزان التزام عملى افراد توجه كرد.
در قرآن مجید به دو نوع دينداري: «پايدار، ثابت یا ريشهدار» و «سطحي، عاريهاي یا موقت» اشاره شده است؛ «وَ هُو الَّذي أنشَاکُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودِعٌ؛او، كسى است كه شما را از يك نفس آفريد و شما دو گروه هستيد؛ بعضى [از نظر ایمان یا خلقت کامل] پايدارید، و برخی [نیز] ناپايدار هستید.»
در این نوشتار، ابتدا به ویژگی دینداری ثابت، و سپس به دینداری ناپایدار یا فصلی میپردازیم.
الف ـ دینداری دائمی یا استوار
از دیدگاه اسلام، ايماني ارزشمند است كه برخاسته از صميم جان بوده و ريشه در وجود آدمی داشته باشد. قرآن مجید در وصف مؤمنان واقعی میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛مؤمنان واقعي، تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده، هرگز شك و ترديد به خود راه ندادند و با اموال و جانهاي خود، در راه خدا جهاد كردند. آنها راستگوياناند.»
قرآن، انسانهاي با ايمانِ استوار را به درخت طيّبه تشبيه ميکند و ميفرمايد: «الَمْتر كَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، تُوتِي اُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللهُ الامْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.»خداوند در آیه یادشده، به این مهم اشاره نموده که انسان موحّد، از ایمانی ریشهدار برخوردار است و هرگز راکد نيست و آثار ايمانش، پیوسته در گفتار و کردارش آشکار است؛ یعنی اعتقادی دائمي دارد و نه موسمي.
علامه طباطبایی; ذیل این آیه مینویسد: «آنچه از دقت در آيات به دست مىآيد، اين است كه مراد از «كلمه طيبه» كه به «درخت طيب» تشبيه شده و صفاتى چنين و چنان دارد، عبارت است از عقايد حقى كه ريشهاش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاى دارد.»
از جمله الطاف خداوند نسبت به اين مؤمنان، آن است که آنان را بر عقيده ثابتشان حفظ ميکند: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَة؛خدا کسانی را که ایمان آوردهاند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار پابرجا میکند.» امام علي(ع) یکی از اوصاف پارسایان را ثبات قدم در راه دین میداند و میفرماید: «فِي الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخاءِ شَكُورٌ؛[افراد پرهیزکار] در حوادث زندگي، با وقار و پابرجا هستند و در ناگواريها، بردباري نشان داده و در هنگام رفاه، سپاسگزاري دارند.»
ب ـ دینداری ناپایدار یا فصلی
دینداری و ایمان برخی انسانها، موسمی و ناپایدار است و حوادث تلخ و شیرین، آن را تغییر میدهد. دینداریِ فصلی، نشانههایی دارد که در ادامه به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
۱. به یاد خدا بودن در حال اضطرار
کسانی که دینداری فصلی دارند، همیشه خدا را یاد نمیکنند؛ بلکه فقط در شرایطی که به اضطرار دچار شوند، او را صدا میزنند. قرآن حکیم میفرماید: «وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلىَ ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَالِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ؛چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته یا ایستاده، ما را به دعا مىخواند و چون آن گزند را از او دور سازیم، چنان مىگذرد که گویى ما را براى دفع آن گزندى که به او رسیده بود، هرگز نخوانده است. اعمال اسرافکاران، این چنین در نظرشان آراسته شده است.»
دیندارى، به این نیست که در مشکلات به سوى خدا برویم و دست به دامان لطف او بزنیم؛ اما هنگام فرو نشستن طوفان سختیها، خدا و اطاعت از او را به فراموشى بسپاریم. نشانه ایمان خالص، آن است که انسان در سلامت و بیمارى، جوانى و پیرى، فقر و غنا، پیروزى و شکست، آزادى و زندان، یعنی در همه حال، به یاد او باشد و بر آستان او پیشانى نیاز نهد.
۲. دینداری در زمان و مکان خاص
یکی دیگر از نشانههای دینداری فصلی، پرداختن به ظواهر دین در بخشی از فصول سال، مانند ماه محرم و رمضان، یا در اماکن خاص، مانند حرم معصومین: است. بعضی از افراد که ایمان ضعیفی دارند، فقط در ماه مبارک رمضان رفتارشان رنگ و بوی دین میگیرد؛ ولی بعد از آن، دیگر در زندگیشان از: دعا، نیایش، عبادتهای سحرگاهی، خوشخلقیها و خوشبرخوردیها خبری نیست؛ در حالی که باورهای دینی، مثل ریاضی و فیزیک نیست که تنها در بعضی مواقع به آنها نیاز پیدا کنیم. باورها و ارزشهای دینی، قابل تفکیک زمانی و مکانی نمیباشند؛ به عنوان مثال، فقط ماه رمضان، ماه عبادت و دینداری نیست و یا فقط محافل و مکانهای مذهبی، همچون هیأتها، مکانی برای مباحث مذهبی و اعتقادی نیست. فرد دیندار، در هر زمان و مکانی که باشد، باید خود را ملزم به رعایت دستورها و رهنمودهای دینی نماید؛ مثلاً حرم یا پارک، جشن یا عزا، و امامزاده یا کنار دریا، در همه جا باید اهل حجاب باشد. رعایت حجاب، به داخل حرم یا امامزاده اختصاص ندارد که وقتی از آن مکان بیرون رفت، چادرش را تا زده و داخل کیفش پنهان کند! متأسفانه، برخی در شبهای ماه محرم، با تمام وجود برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند و از دل و جان برای آن حضرت میگریند و بر سر و سینه میزنند، اما نماز صبحشان قضا میشود و یا با زبانی که «حسین حسین» گفتهاند، بر سر پدر و مادر خود فریاد میزنند و احترامی برای آنان قائل نیستند و یا در بیرون از هیئات عزاداری به گونهای رفتار میکنند که گویی چیزی به نام دین و اعتقادات برایشان بیگانه است! بعضیها به جهت شدت عزاداری صدایشان گرفته و چشمانشان از گریه خیس شده، اما شبها در اینترنت، به دنبال مطالب و تصاویر غیر اخلاقی و مستهجن هستند. عدهای میلیونها تومان برای عزاداری سیدالشهداء(ع) هزینه میکنند؛ در حالی که هنوز حقوق واجبی همچون خمس یا زکات را که خداوند در ثروتشان قرار داده، پرداخت نکردهاند و یا به گناه بزرگ رباخواری و رشوهخواری آلودهاند!
یکی از مهمترین اهداف عزاداری و ذکر مصیبت و سوگواری بر مصیبت امام حسین(ع)، ارتباط عملی با سیره و سنت آن حضرت است. با نگاهی دقیق به آیات قرآن مجید و احادیث ائمه معصومین: میتوان دریافت که اظهار مسلمانی کردن، کافی نیست؛ بلکه ایمان با تمام ابعادش باید در شخص مؤمن آشکار شود. قرآن مجید در این باره میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ؛اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید؛ اما بگویید اسلام آوردهایم؛ زیرا هنوز ایمان وارد قلبهای شما نشده است.»
۳. نان به نرخ روز خوردن
یکی از نشانههای دینداری فصلی، نان به نرخ روز خوردن و بنده زمانه بودن است. چنین کسانی، افراد بیهویتی هستند كه دارای ویژگیهای ناپایدار و شخصیت بیثباتاند و منافع شخصی، برای آنان از همه چیز مهمتر است؛ افراد بوقلمونصفتی که مثل خمیر بازی، هر لحظه به شكلی در میآیند و برای رسیدن به اهداف پست و غیر انسانی خویش، بهراحتی از حیثیت و شرافت انسانی و ایمان خود نیز دست برمیدارند. اینان برای رسیدن به اهدافشان، استفاده از هر گونه وسیلهای را مجاز میشمارند. در حقیقت، منافقانی هستند كه متفاوت میاندیشند و مختلف عمل میكنند و نان خود را به نرخ روز میخورند.
در طول تاریخ همواره این افراد وجود داشتهاند؛ بهویژه در ميان خيل كوفيان، افرادی بودند كه به اقتضاى منافع خویش، تغيير چهره مىدادند. اگر سودشان در حمايت از على(ع) و اهل بيت: بود، به ایشان گرايش مىيافتند و اگر نفعى در يارى ستمکارانی چون معاويه مىديدند، دل در گرو مطامع آنان مىنهادند و بهآسانی تغییر موضع میدادند. شبث بن ربعى، نمونهای از اين گروه است؛ مرد هزارچهرهاى كه در آغاز از ياران «سجاح»، مدّعى دروغين پيامبرى بود؛ اما مدتی بعد اسلام آورد. در محاصره خانه عثمان، جزو انقلابيون بود و بعد از آن، از اين كار توبه كرد. بعدها در زمره ياران امير مؤمنان، على(ع) درآمد و به همراه عدى بن حاتم، سفير آن حضرت، نزد معاويه رفت و در صفين با آنكه در ركاب على(ع) جنگيد، در نهروان جزو خوارج گرديد. او از جمله کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از ایشان برای آمدن به کوفه، دعوت نمود و آمادگی خود را برای یاری حضرت اعلام کرد؛ اما با تغییر اوضاع کوفه، او هم موضع دیگری انتخاب نمود و در شمار سردمداران ابن زیاد قرار گرفت. نقش او در سپاه عمر سعد در فاجعه كربلا كليدى بود و پس از آن حادثه عظيم، بهشكرانه پيروزى يزيد بر امام(ع)، در كوفه مسجدى ساخت. سپس او كه اين گونه به امام خيانت كرده بود، به طور غير منتظرهاى در حركت توابين و قيام مختار، رئيس نيروى انتظامى مختار شد و عجيبتر آنکه در قتل مختار نيز سهيم بود.
۴. دینداری و دنیاخواهی
بعضی از مردم، دین را تا جایی میخواهند که به منافع مادی آنها آسیبی وارد نکند. قرآن مجید در این باره میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ؛و از [میان] مردم، کسی است که خداوند را تنها با زبان میپرستد؛ [ایمان او در نزدیکی مرز کفر قرار دارد و با حادثهای کوچک میلغزد.] پس اگر خیری به او برسد، به آن اطمینان یابد و اگر مصیبت و آزمایشی به او رسد، دگرگون شود [به سوی کفر رود. چنین کسی] و در دنیا و آخرت زیانکار است. این، همان زیان آشکار است.»
بیشتر اهل لغت، «حرف» را به معناي گوشه و كناره دانستهاند. راغب اصفهاني «حرفِ» هر چيز را گوشه آن دانسته است.
در شأن نزول آیه یادشده گفتهاند: «گاهی گروهی از بادیهنشینان خدمت پیامبر میآمدند. اگر حال جسمانی آنها خوب میشد، اسب آنها بچه خوبی میآورد، زن آنها پسر میزایید و اموال و یا چهارپایان آنان فزونی میگرفت، خشنود میشدند و به اسلام و پیامبر عقیده پیدا میکردند. اما اگر بیمار میشدند، همسرشان دختر میآورد و یا اموالشان رو به نقصان میگذاشت، وسوسههای شیطانی قلبشان را فرا میگرفت و به آنها میگفت تمام این بدبختیها، به جهت آیینی است که پذیرفتهای، و آنها هم رویگردان میشدند. اینان هم دنیا را از دست دادهاند و هم آخرت را.
امام حسین(ع) در اشاره روانشناختی به دینداران دنیاطلب، آینده ایشان را در مواجهه با سختیها به فروگذاشتن امر دین معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون؛همانا مردم دنياپرستند و دين [همچون تکه غذایی است که در لابهلای دندانشان گیر کرده و] از سر زبان آنها فراتر نرود و دين را تا آنجا كه زندگىشان را رو به راه سازد، بچرخانند و چون در بوته آزمايش گرفتار شوند، دينداران اندك گردند.»
آن حضرت این تعبیر را از پدر بزرگوارش امام علی(ع) اقتباس کرده است؛ آنجا که میفرماید: «وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ؛دین هر کدام از شما، بازیچهای بر سرِ زبانش شده است!» این «سرِ زبان»، اشاره به اسلام ظاهری است که همان شهادتین و اسلامِ زبانی است. به تعبیر یکی از بزرگان، بعضیها اسلامشان مانند «آدامسی» است که آن را در فضای دهان میگردانند و زمانی که شیرینیاش تمام شد، آن را دور میاندازند.
دو راهی دین و دنیا، سنگ محک دینداری افراد است. اگر بخواهیم بفهمیم واقعاً دینداریم یا نه، باید سرِ دو راهی دین و دنیا قرار بگیریم. مردم کوفه در آن هنگام که حکومت مرکزی شام را به علت مرگ «معاویه» و جوانی «یزید»، دچار ضعف میدیدند و از سوی دیگر، فرماندار کوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامی جدی نمیدانستند، بر دعوت از امام حسین(ع) و تشکیل حکومت در کوفه تأکید ورزیدند؛ زیرا احتمال پیروزی و تشکیل حکومت را قوی میدانستند؛ حتی پس از ورود عبیدالله به کوفه، باز هم امید پیروزی را از دست ندادند و از این رو، تعداد بسیاری به همراه حضرت مسلم در محاصره قصر عبیدالله شرکت جستند؛ اما این مردم هنگامی که احساس خطر کردند، بهسرعت از نهضت کناره گرفته و مسلم و هانی را به دست عبیدالله سپردند. در زیارت اربعین میخوانیم: «وَ قد توازَرَ علـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛کساني بر ضدّ او (امام) همدست شدند که دنيا آنها را فريب داد و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خویش را به بهاي کمي دادند. گردنفرازي کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.»
پیش از آنكه عبیدالله بن زیاد به كـوفـه آیـد، حدود هجده هزار تن با مسلم بن عقیل بیعت كردند. پس از روى كار آمدن عبیدالله، مردم سـسـت شـدنـد و بـا بـاز شـدن سر كیسه درهم و دینار، جملگى دین را رها كردند و برده یزید شدند.
دینداران ثابتقدم در قیام عاشورا
عاشورا، سنگ محکی برای سنجش صداقت در ادعای دینداری مسلمانان بود. در این میدان، چهره واقعی دینداران به نمایش در آمد. بررسی تاریخ عاشورا و مطالعه زندگی افرادی که در این حادثه بزرگ حضور داشتند، ما را در شناخت دیندار واقعی کمک میکند. قیام عاشورا توانست بهخوبی چهره حقیقی افراد را ظاهر سازد و عیار دینداری آنان را مشخص نماید. در اینجا به نمونههایی از دو نوع دینداری اشاره میشود:
۱. حضرت عباس(ع)، الگوی ایمان استوار
امام صادق(ع) در توصیف عمویش حضرت عباس(ع) میفرماید: «كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِاللَّهِ و أُبلِىَ بَلاءً حَسَناً و مَضى شَهيداً؛عموى ما، عبّاس، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسين(ع) جهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد.»
آن حضرت حوادث را فقط از چهره ظاهر آنها نمیدید؛ بلکه با آگاهی عمیقی که داشت، پشت پرده حوادث را میخواند. مروري کوتاه بر حوادث عاشورا، ژرفای ایمان و آگاهی ایشان را نشان میدهد. ثبات قدم و استواری او، باعث شد به پیشنهاد شمر و اماننامه او، پاسخی دندانشکن دهد و بگوید: «خدا تو را و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد!»
۲. ثبات قدم محمد بن بشر حضرمی
يكي از شهيدان كربلا، «محمد بن بشر حضرمي» است. در آغاز شب عاشورا كه هر يك از اصحاب، با كلماتي وفاداري خود را به امام حسين(ع) ابراز ميداشتند، در ميان آنها محمد بن بشر حضرمي نيز بود. در همان وقت به او خبر رسيد كه پسرت در مرز ري، به اسارت دشمن درآمده است. محمد گفت: «پاداش مصيبت پسرم و خودم را از درگاه خدا ميطلبم.» امام حسين(ع) سخن او را شنيد و به او فرمود: «خدا تو را رحمت كند. من بيعت خود را از تو برداشتم. برو براي آزادي پسرت، كوشش كن.» محمد بن بشر گفت: «درّندگان مرا زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم.» امام حسين(ع) چند لباس كه از بُرد يماني بود و هزار دينار قيمت داشت، به او داد و فرمود: «اين لباسها را به پسر ديگرت بده، تا با دادن اين لباسها به دشمن [به عنوان فداء]، برادرش را از اسارتِ دشمن آزاد سازد.»
محمد با اينكه راه عذري برايش پيدا شد، استواري و وفاداري خود را اظهار نمود و ثابتقدم ماند و حاضر به ترك كربلا نشد و در ركاب حضرت به شهادت رسيد. او، کسی است که امام زمانأ در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام داده است: «السلام علي بشر بن عمر الحضرمي.»
دینداران فصلی در کربلا
در قیام عاشورا، به چهرهای سرشناسی بر میخوریم که نتوانستند ایمان خود را حفظ نمایند و بهراحتی تغییر مسیر دادند؛ مانند:
۱. عمر بن سعد
عمر بن سعد، پسر ابی وقاص بود. پدرش از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام(ص) و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب به شمار میرفت. او، جزو اوّلین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر(ص) در جنگهای بسیاری شرکت نمود.
عمر بن سعد، به فضايل و مناقب خاندان عصمت و طهارت: اعتراف داشت؛ ولي در عمل، بر خلاف آن رفتار ميكرد. او هنگام جنگيدن با فرزند رسول خدا(ص) اشك ميريخت و در همان حال، فرمان قتل آن حضرت را صادر نمود.
او از فضيلتهای خاندان رسول اكرم(ص) آگاهي داشت؛ ولي تنها به دليل جاهطلبي و براي بهچنگآوردن حكومت ري، حاضر شد ناگوارترين رويداد تاريخ را بيافريند و رهبري لشكر كوفه را در رويارويي با امام حسين(ع) بر عهده بگيرد. اين ويژگي، آنچنان در وجودش ريشهدار بود كه دیگر نصيحت ناصحان در او اثري نميبخشيد. يزيد بن حُصَين، يكي از ياران حضرت سيدالشهداء(ع) و در شمار زاهدان زمانه بود كه از سوي حضرت مأموريت يافت نزد ابن سعد برود و او را نصحيت كند؛ اما مأیوسانه نزد امام حسين(ع) بازگشت و عرض كرد: «عمر بن سعد، چنان در گمراهي غوطهور است كه حاضر است براي به دست آوردن مُلك ري، تو را بكشد و قدرتطلبي، كشتن انسانهاي بيگناه را براي او آسان كرده است.»
ملاقات امام حسین(ع) با عمر بن سعد و سخنانی که آن حضرت از روی دلسوزی برای هدایت فرزند سعد فرمودند، ثابت کرد که دلبستگی به دنیا ممکن است هر انسانی را بفریبد؛ هر چند امام معصوم او را اندرز دهد.
۲. شمر بن ذیالجوشن
داستان زندگی شمر، بسیار عجیب و عبرتآمیز است. زماني او را در صف ياوران امير مؤمنان، علي(ع) ميبينيم. همچنين در دوراني كه با انحراف خوارج، كار مؤمنان به اختلاف و دو دستگي انجاميد، شمر دريافت كه از جانب حكومت علي(ع) چيزي به دست نميآورد. از اين رو، به گروه خوارج گرايش پيدا كرد؛ ولي به اين گروه هيچ گونه دلبستگي نشان نميداد. بنابراين، با حفظ جايگاه خود در ميان خوارج، به دربار معاويه راه پيدا نمود و در شمار خدمتگزاران بنياميه درآمد. در واقع، او هر دو سوی جريان را حفظ ميكرد تا هر گاه جايگاه يكي از آنان مستحكمتر شد، به آن سو بگرايد و براي خويش از تنور داغ حوادث، ناني ذخيره كند. شمر، پس از شهادت علي(ع) و بيعت مسلمانان با حسن بن علي(ع)، از دربار معاويه كناره جست و در ركاب امام قرار گرفت. با تقويت شدن حکومت معاويه، از بنيهاشم دوري گزيد و با جديت در راه رشد و تعالي حكومت بنياميه گام برداشت تا شايد از رهگذر اين فرصتها، سودي نيز عايد او گردد.
اين حلقهبهگوشي، در زمان يزيد بن معاويه به اوج خويش ميرسد؛ به گونهاي كه همان كسي كه در كنار علي(ع) بوده است، زماني در برابر فرزندش قرار ميگيرد و از عاملان اصلي به شهادت رساندن حسين بن علي(ع) ميگردد.
شمر بن ذيالجوشن، در روز پنجشنبه نهم محرم الحرام وارد كربلا شد و عمر بن سعد در روز دهم پس از شهادت امام حسين(ع) به كوفه بازگشت. حضور شمر در اين دو روز، حوادث هولناكي را در كربلا پديد آورد؛ به گونهاي كه در طول تاريخ، كسي نديده است فردي با امام زمان خويش چنين كند. کار شمر به آنجا میرسد که امام خود را به تمسخر میگیرد. وقتی که حضرت با خدای خود راز و نیاز میکند و میگوید: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ»، شمر به سوی اردوگاه امام پیش آمده و با صدای بلند میگوید: «ای حسین به آتش شتاب کردی؟» حضرت در پاسخ او فرمود: «به خدا! تو به سوختن در آن شایستهتری.»
پلیدی شمر، به حدي بود كه میخواست چادرهای اهل بیت را بسوزاند. اوج جنایت و شقاوت و کینه او نسبت به خاندان رسول خدا(ص)، در آخرین ساعات روز دهم بود؛ زمانی که امام(ع) جراحتهای بسیاری بر سر و بدن مبارک خود داشتند، دستور داد تا امام(ع) را از پشت تیرباران کنند. هنگامی که شمر بر روی سینه مبارک امام(ع) نشست و محاسن ایشان را در دست گرفت و قصد کشتن ایشان را داشت، امام(ع) باز از روی محبت و هدایتگری به آن ملعون فرمودند: «آیا میدانی چه کسی را میکشی؟» شمر جواب داد: «آری، تو فرزند علی و زهرایی و جدت محمد مصطفی(ص) است؛ ولی من از کشتن تو، باکی ندارم.»
امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه این مصیبت عظیم را این چنین شرح میدهند: «والشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِکَ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ؛ شمر بر روی سینه تو نشسته و شمشیرش را بر گلوگاهت نشانده بود و با دست پلیدش محاسن شریف تو را گرفته، از خون گلویت سیراب میکرد و با شمشیر تیزش سر از بدنت جدا نمود.»
نظر شما