«دکتر محمد حسن مقیسه» به مناسبت روز بزرگداشت حافظ در مورد مهم ترین ویژگی های حافظ که باعث مانایی خود و اشعارش شده است به خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان گفت: حافظ از ماست، با ماست و برای ماست. او فقط یک مدرس نیست، به شاعری تنها نیز قناعت نکرده است. حافظ قرآن بودن هم یگانه ویژگی اش نیست. طنازی در شعر و طنزگویی در ابیات اش هم از خصوصیات منفرد او نیست.
این نویسنده و استاد دانشگاه با بیان اینکه اندیشگی صرف نتوانسته است وجود حافظ را قانع کند، عنوان کرد:حافظ همه این برجستگی ها را دارد و در این میانه میدان جامعه نیز هست. به قول خودش:«یار ما این دارد آن نیز هم». اگر پرسش های ساده اما پیچیده در می افکند که:«چیست این سقف ساده بسیار نقش؟» و مطمئن هست پاسخ به این سوال در نزد هیچ دانشمندی یافت می نشود: «زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست».
وی اظهار داشت: اگر حافظ به عشق و محبت ارج می نهد و این گوهر را دردانه ای از عتیق و قدیم می داند و می سراید که:
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
می داند که مفاهیمی اینچنین را کمابیش شاعران اندیشه ورز یا اندیشمندان شاعر بسیار گفته اند. آنچه او دارد و دیگران کمتر بدان دست یافته اند یا نخواسته اند که بدان دست یابند، عمل گرایی در میانه میدان بودن و با مردم زیستن و درد و رنج و اندوه آنان را حس کردن و فریاد برآوردن است.
مقیسه که کتابهایی همچون با کاروان شعر فارسی و امین زبان و ادب پارسی را به رشته تحریر در آورده است، تصریح کرد: اگرچه ممکن است در این کلام نقد کنند که مدح نیز در اشعار حافظ روان است اما نمی توان آن خصوصیت ضد سالوسی و ضد تزویری او را ندید و از آن نگفت:
حافظ می خور و رندی کن و خوش باش
ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
این پژوهشگر و نویسنده خاطرنشان کرد: حافظ به میدان جامعه می آید و با کسانی در می افتد که وجاهت و جایگاه اجتماعی محکمی داشته اند. او که در جامعه آن روزگار برای خودش شان والایی نیز داشته است، از حرف و حدیث دیگران و مردم روزگار ترسی ندارد:« آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم» و با صدای رسا اعلام می کند که به دنبال تحقق آرمان ها و آمال های خود است:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
این مترجم ادامه داد: بنابراین حافظ دیگر ترسی ندارد که بر پایه های آموزشی و مدرسان رسمی که از پشتوانه سیاسی و حکومتی هم دلگرم هستند، بتازد و بگوید: «دلم از جامعه بگرفت و خرقه سالوس». چرا؟ چون:
بوی یکرنگی از این نقش نمی آید، خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب شوی
و بدین هنر، به اندازه هنر کلامی و کلام هنری خود، سعی دارد که آسمان آبی جامعه را از ابرهای تیره ریا و دورویی و دورنگی دور نگه دارد.
نظر شما