خبرگزاری شبستان،گیلان؛ نوشین کریمی، دو سالی است که وضعیت آموزشی محصلین شکل و شیوه جدیدی به خود گرفته و بخش عظیمی از آن به جهت شیوع ویروس کرونا است. اولیای دانش آموزان نیز همراه با مدارس و معلمان سعی در همسو کردن خود با شرایط پیش آمده دارند. اما بخش مهمی که گاهی از آن سرسری عبور می کنیم و توجه چندانی به آن نمی شود، مسائل روحی و ارتباط پذیری دانش آموزان با این نوع آموزش و کمبودها و شرایط محدودشان برای کلاس های آنلاین است.
مدیر مدرسه ای می گفت، اولیایی فرزند هشت ساله اش را آورده تا در کلاس اول ابتدایی ثبت نام کند، ترس والدین دانش آموز از کرونا و تاخیر یکساله در ثبت نام فرزندشان به امید از بین رفتن این بیماری او را یکسال از همسالانش عقب انداخته است.
اولیای دانش آموز دیگری از اینکه فرزندش به همراه یک خواهر و دو برادر دیگر از یک گوشی برای کلاس ها استفاده میکند و با هم بر سر استفاده از گوشی چالش دارند، گله مند است و شخص دیگری از اینکه بسیاری از مدارس در برگزاری کلاس های آنلاین نیز موفق نبوده اند و معلم ها هم در این زمینه کوتاهی می کنند ابراز ناراحتی می کند.
اما در بین تمام خبرهای تلخ این روزها با معلمی آشنا میشوم که سال گذشته معلم برتر در تولید محتوای آموزشی برای دانش آموزانش شده است. این موضوع هم شاید خیلی مهم نیست، اهمیت مسئله زمانی برایم بیشتر شد که از اولیای مدرسهای که در آن تدریس میکرد، شنیدم چقدر برای دانش آموزانش اهمیت قائل است و سال گذشته تمام وقت و انرژیاش را صرف دانش آموزی کرده که هیچ مدرسه دولتی او را نمیپذیرفت.
با او که از نزدیک آشنا شدم بیشتر شناختمش، «هما اکبری» خود را معلم بسیجی معرفی میکند، فعال فرهنگی_ اجتماعی و البته خبرنگار فعال شهرستان آستانه اشرفیه نیز هست.
این بانوی فرهنگی استان گیلان در گفت و گو با خبرنگار شبستان می گوید: معلمی یعنی مهر، عشق، لبخند و مادرانه رفتار کردن و آموزش چه مجازی، چه غیرمجازی عشقی دوچندان از جنس مهر و عاطفه پدر و مادری می خواهد.
از وی در خصوص دانش آموزی میپرسم که یکسال وقتش را صرف کرد تا او را از صفر به ۲۰ برساند، با احساس قشنگش تعریف میکند: اوایل سال تحصیلی گذشته مدارس مدتی حضوری برگزار میشد، به دانش آموزانم چند جمع و تفریق دادم، خواستم سطح تحصیلی از پایه قبل آنها را ببینم، گفتم هرطور دوست دارید جواب بدهید، کمی ماندم و بعد خودم روی تابلو با توضیح جوابها را نوشتم. رفتم سمت یکی از آنها که احساس کردم کمی ضعف دارد، ظاهرش کمی نامرتب و لوازم تحریرش بسیار ساده بود. بیشتر متعجبم کرد، بههر حال گفتم باهم جواب بدهیم!؟ خیلی تردید داشت و میترسید. از او خواستم از انگشت های دستش و یا از طریق کشیدن شکل به جواب برسد، خیلی استرس داشت انگار صدای قلبش روی میکرفون بود، واضح می شنیدمش.
گفتم میخواهی از انگشتهای دستم استفاده کنی؟! هردو تردید داشتیم او از روی خجالت و یا ترس و من از روی عدم نزدیک شدن و رعایت پروتکل ها...
وی ادامه میدهد: دست هر دویمان را الکل اسپره کردم. دستم را کنار دستهایش گذاشتم. سنگینی نگاهش را حس می کردم اما به روی خودم نیاوردم تا بیشتر به او فرصت دهم. دستش را با تردید سمت دستم آورد اما جرأت دست زدن نداشت. توی دلم می گفتم کاش کرونا نبود تا می توانستم بغلش کنم، دست هایش را محکم بگیرم و بگویم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. کمی که آرامتر شد توانستیم یکی یکی تمرین ها را با شمارش انگشتان من و خودش انجام دهیم.
زنگ به صدا در آمده بود، آمدم جدا شوم که دیدم نگاهش به دنبال دستم در حال دویدن است، دوباره دستش را گرفتم، دیدم به چادرم چسبید و سعی میکرد از من جدا نشود، احساسم میگفت او به دنبال گرفتن مهربانی از من است نه چیز دیگر.
من از ابتدا که مدیر مدرسه «محمد امین» را به من سپرد شرایطش را نمیدانستم. چند ماه که گذشت متوجه شدم این دانش آموز ترد شده مدرسه دولتی بوده و او را به دلیل وضعیت ضعیف تحصیلی در مدرسه دولتی قبول نداشتند، مادرش مجبور شده بود او را به مدرسه غیر دولتی بسپارد، در حالی که مدارس غیر دولتی هم هزینه زیادی دارند و هم اینکه کیف و کفش و لـوازم التحریر دانش آموزان لوکس تر از سایر دانش آموزان است اما این دانش آموز با سادگی بیش از حدش بیشتر در چشم بود.
محمدامین متاسفانه دارای مشکلات خانوادگی شدید بود، با مادر و خواهر و خواهرزاده اش در یک اتاق زندگی میکردند، یک نفر تقبل کرده بود که هزینه تحصیلش را بدهد تا بیاید مدرسه غیردولتی هرجوری که هست درسش را بخواند اما همین مدرسه غیردولتی هم که دید وضعیت ظاهری و تحصیلی این دانش آموز نامناسب است در ابتدا قبول نمی کرد تا اینکه بچه خودش با ترس و گریه خواهش میکند و قول میدهد که بگذارید من درس بخوانم و تلاش میکنم که موفق شوم و در نهایت مدیر مدرسه او را به دست من سپرد...
من که از اول چیزی از وضعیت او نمی دانستم بعد که فهمیدم نمیخواستم به او ترحم کنم بلکه می خواستم هر طوری شده حداقل وضعیت تحصیلی اش بهتر شود تا اعتماد به نفسش بالا برود و بتواند مسیر زندگیش را درست بسازد.
متاسفانه با اوج گیری کرونا مدارس بسته شد ولی وجدانم اجازه نمیداد او را رها کنم، چند نوبت به منزلشان رفتم، آنجا وضعیت خوبی نداشت، برای اینکه حال و هوای نامناسب منزل کمتر آزارمان دهد چندباری کلاس درسش را در جوار مزار شهدا برپا کردم. به مناسبتهای مختلف برایش هدیه میگرفتم و از طرق مختلف توانستیم با چند سبد معیشتی به خانوادهاش هم کمک کنیم، داخل پارک برایش تولد گرفتم، تشویقش کردم در مسابقه رسانهای استانی(کلیپ چند دقیقه ای) شرکت کند که اتفاقا نفر دوم مسابقه هم شد.
همه این برخوردهای به ظاهر کوچک، نور امید و اعتماد به نفس را در او روشن کرد تا جایی که به حدی پیشرفت کرد که مدیر باورش نمی شد. بعد از رفت و آمدش در مزار شهدا دلنوشتهای برای شهید «رضی» نوشت و برایم ارسال کرد که هر وقت میخوانمش اشکم سرازیر میشود و این را مزد زحمتی میدانم که عاشقانه و خالصانه برای تعلیم و تربیت صرف کردهام.
وی در ادامه با بیان اینکه دانش آموزان هوش و استعداد فوق العادهای دارند اما مهر و عاطفه معلم حکم مواد اولیه برای آموزش و آموختن دارد، گفت: عشق معلمی دوطرفه است و ایمان دارم که مهر و عاطفه در تدریس معجزه میکند.
اکبری خطاب به معلمها با تاکید بر اینکه در فضای مجازی رسالت سنگینتری داریم بیان کرد: حتی اگر آموزش مجازی باشد، معلم باید مهر و عاطفهاش را بیش از پیش تقویت کند زیرا دانش آموزان ما را نه به عنوان معلم بلکه به عنوان فرشتهای میبینند که به آنها جرأت زیستن در جامعه ای بزرگتر را میدهیم و چه بسیار باشکوهتر اینکه مسیری بسازیم که در آن آیندهای روشن و موفق دیده شود.
با خودم میگویم نباید بیانصاف باشیم، شاید گاهی، جایی، کوتاهیهایی هم شده باشد اما بیشک معلمانی همچون «هما اکبری» در شهر و کشورمان کم نیستند، معلمانی که در اوج کرونا و در زمانی که جهان درگیر ویروس منحوس کرونا شد، کلاس درس و تدریس را تعطیل نکردند و از داخل بیمارستان، در دورترین مدارس عشایری کشور، حتی روی کاشیها و یخچال آشپزخانه خط به خط مشق عشق نوشتند و تکلیف مقاومت و آگاهی دادند تا نظام آموزش و پرورش سر جایش باشد و خللی در روند تعلیم و تربیت پیش نیاید.
نظر شما