«رد پابرهنه‌ها» روایت نسل بی‌نشان جنگ از زبان یک تخریبچی

تخریبچی‌ها فصل گمنام دفاع مقدسند؛ فصل نسل بی‌نشانی که در سخت‌ترین جای نبرد حضور داشتند. «رد پابرهنه‌ها» روایتگر نقش تخریبچی‌هاست از زبان مردی که دوستانش او را «شکارچی گردن کج» لقب داده‌اند.

به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، دفاع مقدس اقیانوس بزرگی است سرشار از شگفتی و مرواریدهای ناب. مرواریدهای نابی که در سخت‌ترین لحظه‌ها متبلور شدند. جوان‌هایی که با همه کم سن و سالی حماسه‌های جاویدی را رقم زدند و شرح بسیاری از آن‌ها ناگفته مانده است.

تخریبچی‌ها یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین رزمندگانی بودند که باید پیش از یگان‌های رزمی دست به کار می‌شدند و نقش و عملکرد آن‌ها در دفاع مقدس کمتر بیان شده است. «رد پابرهنه‌ها» خاطرات مرتضی نادر محمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصارالحسین(ع) استان همدان است که نویسنده رزمنده حمید حسام آن را به رشته تحریر درآورده است.

این کتاب در 610 صفحه به وسیله انتشارات صریر منتشر شده و شامل 10 فصل است که عنوان‌های آن عبارتند از میرزا کوچک ملایری، مشق جنگ، پاهای بی قرار، گروه پاپتی‌ها، شبیه گودال قتلگاه، بهشت تخریب، بمب‌های متحرک، کربلای شلمچه، رد پابرهنه‌ها و روزهای آخر.

حسام در مقدمه «رد پابرهنه‌ها» چنین نوشته است: «مرتضی نادرمحمدی یا به تعبیر همرزمانش شکارچی گردن کج، فرمانده جلوتر از فرمانبر، معبرگشای پابرهنه، تخریب چی روضه خوان در حصار کلمات زندانی نمی‌شود.

هنر او گذر از موانع و رهایی نعلقات بوده است و از تک تیرانداز دشمن در جزیره مجنون که روی استخوان سرش خط سرخ کشید و ترکشی که در شلمچه ریه‌اش را شکافت و تامینی که روی برف‌های استان سلیمانیه عراق پابرهنه‌اش کرد؛ همه دست به دست هم داده‌اند که نه فقط حماسه یک مرد که رد یک نسل بی‌نشان را نشان دهند در «رد پابرهنه ها».

در بخشی از این کتاب آمده است: «اسم شلمچه دلهره آور بود. تجربه جنگیدن در سال‌های گذشته در این منطقه از روزی که دشمن از آنجا پهلوی خرمشهر را شکافت تا روزی که در آخرین مرحله بازپس گیری خرمشهر آخرین نقطه مقاومت عراقی‌ها بود و تا زمین گیر کردن رزمندگان ما در عملیات رمضان از شلمچه دژی خلل ناپذیر ساخته بود.

با این اوصاف همان شب بخشی از لشکرها باید از سمت راست جاده اهواز-خرمشهر از منطقه ای به نام «آبگرفتگی بوبیان» یا دریاچه ماهی عبور می‌کردند و با پشت سر گذاشتن این دریاچه کم عمق پر موانع به خشکی کانال پرورش ماهی می‌رسیدند.

وقتی به بچه‌ها رسیدیم از شلمچه حرف نزدیم؛ آنها در حال و هوای خودشان بودند و برخلاف همیشه بازار شوخی و خنده تعطیل بود.» مرتضی نادرمحمدی رزمنده گمنام ملایری است که در جوانی از دل‌بستگی‌ها دل برید و سینه خود را سپر میهن کرد تا سایه شوم جنگ را بردارد. او امروز از روایتگران روزهای حماسه است و دایره المعارفی از نقش و عملکرد نه تنها گردان تخریب که رزمندگان گردان مسلم بن عقیل(ع) ملایر است.

در پشت جلد کتاب خاطرات نادر محمدی قطعه زیبا و تلخی درج شده است: «... هر طرف را نگاه می کردم پیکر شهیدی افتاده بود. تصویر گودال قتلگاه سیدالشهدا(ع) که در روضه‌ها شنیده بودم؛ برایم تداعی شد. یک آن فراموش کردم که برای برش و انفجار جاده به جزیره مجنون آمده‌ام. باید جاده را به شکلی برش می‌زدم که موج انفجار پیکر شهدا را داخل آب نیندازد.

روی عرض هشت متری جاده به فاصله هر دو متر یک «خرج گود» گذاشتم. رو به شهدا و پشت به عراقی‌ها نشستم و انفجار اول را زدم. جالا باید گونی‌های «پودر آذر» را داخل چاله‌ها برای انفجار اصلی می‌ریختم. تک تیرانداز دشمن برای زدن من از فاصله بیست متری کار دشواری نبود. دو سه تیر وزوزکنان از کنار سرم گذشت. ناگهان احساس کردم چیزی مثل چتک بر سرم کوبیده شد و خون از سر تا پیشانی‌ام دوید.»

 

 

 

کد خبر 1115965

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha