عبور از سیم خاردار نفس/نابغه اطلاعات که در رام کردن «داش مشتی»ها استاد بود

نابغه اطلاعات بود و فرمانده چالاک، جسور و زیرک لشکر انصار. در سر به راه کردن داش مشتی‌ها و افراد خطاکار استاد بود و پیروزی را در عبور از سیم خاردار نفس می‌دانست.

به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، اعجوبه لشکر انصار بود و نابغه اطلاعات عملیات. کاردان، تیزهوش و چالاک. پاکی و اخلاص با روح پاکش گره خورده و معنویتی که در اثر خودسازی یافته بود زیبایی چهره مهتابی با ریش‌های خرمایی و چشمان نافذ آبی‌اش را بیشتر می‌کرد.

عشق و مراد بچه‌‌های اطلاعات، عملیات. مرادی که مریدانش را پدرانه دوست داشت و به آن‌ها عشق می‌ورزید. شیر لشکر انصار و مرد روزهای سخت جنگ.

 اعجوبه اطلاعات و سردار سربلند میدان مبارزه با نفس. خودسازی را بر مبارزه با دشمن مقدم می‌دانست و معتقد بود راه پرواز تا بلندای آسمان، گذر از دهلیزهای نفس است.

می‌گفت: «کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن رد شود که در سیم خاردار نفس خود گیر نکرده باشد». جمله‌ای که او را اسطوره اخلاص و ایمان ساخت و تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت.

علی آقا را با چند جمله نمی‌توان معنا کرد. او در حصار کلمات نمی‌گنجد که روح بلندش از پرتو مکتب سیدالشهدا(ع) مشتعل بود. او را باید در لابلای خاطرات غبار گرفته همرزمانش یافت مثل «وقتی مهتاب گم شد» روایت جانباز شهید علی خوش لفظ یا در قصه‌های همسرش زهرا پناهی روا به روایت «گلستان یازدهم».

 

اما شهید چیت سازیان را باید طور دیگری معنا کرد. شجاعت، اخلاص و صمیمیت گرچه از خصلت‌های بارز او بود، اما آن روزها، خیلی از فرماندهان دفاع مقدس شبیه او بودند. مهم‌ترین ویژگی علی آقا که او را از سایر فرماندهان ارشد لشکر انصار جدا می‌کند؛ نوع نگاهش به آدم‌ها بود.

در رفاقت با آدم‌ها به ظاهرشان توجه نمی‌کرد؛ لایه‌های رویی را کنار می‌زد و پاکی گمشده روحشان را به بازگشت دوباره دعوت می‌کرد. او با محبت و صمیمیت، افرادی که خوشنام نبودند را تربیت می‌کرد و بسیاری از نیروهای واحد تحت امرش از داش مشتی‌ها بودند.

گاه با افرادی رفیق می‌شد و با خود به جبهه می‌برد که مردم اهمیتی به آنها نداده و رها کرده بودند. در بینشان همه جور آدمی بود از دزد گرفته تا زندان رفته و لوتی‌ها.

زندگی ناهنجاری داشتند، اما سرنوشتشان طور دیگری رقم خورد. آدم‌هایی که تا آن روز شاید حتی یک رکعت هم نماز نخوانده بودند با جادوی محبت علی آقا سجاده نشین هر شب نیمه شب‌ها  شدند.

نماز شبشان ترک نمی‌شد؛ خداوند معصومیت‌های از دست رفته‌ای را در وجودشان بیدار کرد که شاید خودشان هم خبر نداشتند و علی در نگاهشان می‌خواند.

کافی بود دستشان را بگیرد و با همان چشمان نافذ آبی در چشمان نگاه کند. کار تمام بود؛ گویی معجزه می‌شد. شهید چیت سازیان نه تنها نابغه اطلاعات که استاد رام کردن داش مشتی‌ها بود.

فقط غلام حسین(ع) باش

جانباز حسین رفیعی از نیروهای واحد اطلاعات، عملیات لشکر انصار هم از هنر تربیتی علی آقا می‌گوید. جوان به قول خودش نا اهل و شرّی که در منطقه حصارخان همدان، شهرت خوبی نداشت و با اینکه لقمه حلال خورده بود؛ دست به آزار و اذیت مردم می‌زد.

پیروزی انقلاب اسلامی، کمی عوضش کرد و عضو کمیته انقلاب شد. حتی با یکی از خواهرها(همکار در کمیته) ازدواج کرد. اما مدتی بعد اخراجش کردند. بعدها به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از مجلس روضه امام حسین(ع) در حسینیه ثارا... شروع کرد.

اولین زیارت عاشورا را آنجا خواند و سبکبار شد. به خانه که برگشت از همسر صبورش که باردار بود اجازه گرفت که به جبهه برود. سهم باغ انگور از ارث پدری‌اش را فروخت و به او داد تا بابت خرجی چند ماه خیالش راحت باشد.

برای آموزش به پادگان ابوذر رفت. بسیجی‌ها را آنجا آموزش می‌دادند. او که آشنایی با شهید چیت سازیان سر آغاز تحول بزرگی در زندگی‌اش بوده، خاطره اولین دیدار با او روایت می‌کند.

در کتاب «فقط غلامِ حسین باش» روایت صادقانه حسین رفیعی از گذشته خود به قلم حمید حسام آمده است: «نوجوانی لاغر اندام و 16-17 ساله که چند تار موی زرد گوشه لبش سبز شده بود؛ مربی آموزشی ما بود. برای خیلی‌ها تحمل او و امر و نهی‌هایش سخت بود و برای من سخت‌تر.

صدایی دورگه و ابروهای گره کرده و فرزی و چابکی‌اش به او هیبت مردانه داده بود. هم آموزش بدنسازی می‌داد، هم تاکتیک رزمی و روش‌های کونگ فو و هم اسلحه شناسی.

پا به پای نیروهای آموزشی می‌دوید. همه می‌بریدند، اما او کم نمی‌آورد. با این حال باز به دلم نمی‌چسبید. غر می‌زدم که یک بچه را گذاشته‌اند بالای سر یک گروهان آموزشی!

اسمش علی چیت سازیان بود. گاهی زیر چشمی نگاهی با مکث به من می‌انداخت. با چشمان آبی‌اش با من حرف می‌زد. شاید افکارم را فهمیده بود.   

و من نمی‌دانستم که این بچه بی‌قرار، قرار از کف من خواهد ربود و نمی‌دانستم او همان کسی است که خداوند سر راهم گذاشته تا راه امام حسین(ع) را نشانم دهد. چه می‌دانستم او مراد من خواهد شد و من مریدی که حاضر است برای او جان بدهد.

انگار این آدم، علم باطن خوانی داشت. از میان آن همه نیروی آموزشی یک راست سراغ من آمد و پرسید: «اسم شما چیه اخوی؟» سینه سپر کردم و گفتم: «حسینِ غلام» با تعجب پرسید: «یعنی غلام فامیلی شماست؟» باز با همان غرور بازمانده از روزگار جاهلیت گفتم: «نه فامیلی من رفیعی است، اما همه بچه‌های شهر، خاصه منطقه حصارخان به اسم حسین غلام می‌شناسندم».

لبخندی زد که تا عمق جانم نشست و گفت: «فقط غلامِ حسین(ع) باش» این گفتگو بعد از روضه چند شب پیش در حسینیه و رفتن زیر خیمه امام حسین(ع) در حافظه‌ام به هم پیوست و طوفانی در دلم برخاست.»

در برابر دشمن کم نمی‌آورد

رفیعی پس از آموزش، همراه با سایر نیروها به جبهه اعزام می‌شود. در مریوان با شهید «علی هاها» اهل روستای «میر ملکی» استان فارس آشنا می‌شود. فردی که همه کاره جبهه «کوه سخت» بود و نسبت به نیروهایش احساس پدری داشت تا جایی که گاهی شبانه با تراکتور راه سخت را پشت سر می‌گذاشت تا برای نیروها آب بیاورد.

دست پروده حاج احمد متوسلیان بود و با اینکه فرمانده بود مانند نیروها تا صبح نگهبانی می‌داد و همین مرام و معرفت سبب علاقه حسین رفیعی به او شد.

بار دوم که رفیعی به جبهه اعزام شد؛ اسفند 1360 بود. آنجا علی چیت سازیان را پس از مدت‌ها می‌بیند. او در خاطراتش با اشاره به شهامت و کاردانی علی آقا آورده است: «چند روز بعد دیدم سرش روی نقشه است. پیدا بود برای عراقی‌ها نسخه می‌پیچد. کم کم از دل و جگرش خوشم آمد. با همان فاصله سنی، احساس یک رفیق با مرام را به او پیدا کردم. هر کاری که می‌گفت به عنوان نفر اول سینه سپر می‌کردم. او هم از آدم‌های پا به رکاب خیلی خوشش می‌آمد. هنوز نقشه حمله به عراقی‌ها را در سر می‌پروراند که دشمن پیش دستی کرد و به تپه ما حمله کردند.

تپه تقریبا به حالت گازانبری به محاصره دشمن درآمد، اما علی چیت ساز انگار که با نیروهای آموزشی در پشت جبهه سر و کله می‌زند؛ جوری سازماندهی کرد و به دل دشمن زد که آنها با دادن تلفات عقب رفتند.»

 از گروه بازي و خيانت به خون شهدا دست برداريم

شهید علی چیت سازیان را با چند جمله و چند سطر نمی‌توان معنا کرد. او در حصار کلمات نمی‌گنجد. جوانی که با همه کم سن و سالی قلب بزرگی داشت و به میهنش عشق می‌ورزید. همه جوانی‌اش را در کفن پیچید و تقدیم کرد تا نگذارد یک وجب از خاک سرزمینش به دست دشمن بیقتد و  رفت تا اسطوره راه ناهموارمان باشد و چراغی بر شب‌های تاریک این روزهایمان.

در وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: «از گروه بازي و خيانت به خون شهدا بايد دست برداريم. مسئولان شهر‌ها و ديگران به فكر كمك كردن به اين جنگ باشند نه به فكر مسئول بودن و غيره. در مسئوليتي كه به عهده ما مي‌گذارند به فكر كمك كردن به مستضعفان باشيم نه به كساني كه از زحمت و خون شهدا استفاده مي‌كنند و نفعي هم به انقلاب و جنگ نمي‌رسانند.»

به گزارش شبستان، سردار سرتیپ شهید علی چیت سازیان ۲۰ آذر ۱۳۴۱ مصادف با 13 رجب سالروز ولادت با سعادت امیرالمؤمنین(ع) در همدان متولد شد. در نوجوانی به صف مبارزان انقلابی و در جوانی به سپاه پاسداران پیوست.

کاردانی و قدرت رزمی سبب شد تا در همان ابتدای کار به‌عنوان «فرمانده نیروهای آموزشی» و سپس فرمانده مرکز آموزش نظامی شود. او چندین هزار نفر را برای حضور در جبه نبرد آموزش داد و در عملیات‌های متعددی شرکت کرد.

علی فرمانده بزرگ میدان نبرد بود و آوازه دکاوتش زبانزد و همین توانایی سبب شد تا سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، مسئولیت واحد اطلاعات - عملیات را لشکر انصار را به او بسپارد.

شهید چیت سازیان فرمانده‌ای جلودار بود و پیش از آنکه دیگران به کاری دعوت کند؛ خود آن را انجام می‌داد. دقت در کار اطلاعات و شناسایی از ویژگی‌های بارز او بود و در همه حال تقوا را پیشه خود ساخته بود.

او که همه عمر خود را وقف اسلام کرده بود؛ سرانجام پس از تلاشی خستگی ناپذیر با قلبی که داغ شهادت برادرش محمد امیر و دوستان و همرزمان را بر سینه داشت 4 آذر 1366 هنگام عملیات شناسایی دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد.

شهید چیت سازیان جزء سیزده فرمانده شهید استان همدان است که در سال ۹۸ مفتخر به دربافت درجه سرتیپ تمام از طرف مقام معظم رهبری شد.

 

سمیه مظاهری/

 

 

 

 

کد خبر 1119605

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha