به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، چهارم آذر سالروز شهادت مردی است که در مردانگی و اخلاص کم نظیر بود و نابغه اطلاعات، عملیات و استاد و فرمانده زبده لشکر انصار. کاردان، تیزهوش و چالاک. پاکی و اخلاص با روح پاکش گره خورده و معنویتی که در اثر خودسازی یافته بود زیبایی چهره مهتابی با ریشهای خرمایی و چشمان نافذ آبیاش را بیشتر میکرد.
سردار سرتیپ شهید علی چیت سازیان ۲۰ آذر ۱۳۴۱ مصادف با 13 رجب سالروز ولادت با سعادت امیرالمؤمنین(ع) در همدان متولد شد. در نوجوانی به صف مبارزان انقلابی و در جوانی به سپاه پاسداران پیوست.
کاردانی و قدرت رزمی سبب شد تا در همان ابتدای کار بهعنوان «فرمانده نیروهای آموزشی» و سپس فرمانده مرکز آموزش نظامی شود. او چندین هزار نفر را برای حضور در جبهه نبرد آموزش داد و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد.
علی فرمانده بزرگ میدان نبرد بود و آوازه دکاوتش زبانزد و همین توانایی سبب شد تا سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی، مسئولیت واحد اطلاعات - عملیات را لشکر انصار را به او بسپارد.
شهید چیت سازیان فرماندهای جلودار بود و پیش از آنکه دیگران به کاری دعوت کند؛ خود آن را انجام میداد. دقت در کار اطلاعات و شناسایی از ویژگیهای بارز او بود و در همه حال تقوا را پیشه خود ساخته بود.
او که همه عمر خود را وقف اسلام کرده بود؛ سرانجام پس از تلاشی خستگی ناپذیر با قلبی که داغ شهادت برادرش محمد امیر و دوستان و همرزمان را بر سینه داشت 4 آذر 1366 هنگام عملیات شناسایی دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد.
او مرد روزهای سخت جنگ بود که دل از زن و فرزند برید تا سایه شوم جنگ را از سر هم میهنانش بردارد. علی آقا را با چند جمله نمی توان معنا کرد. او را باید در لابلای خاطرات دوستانش جست یا قصه کوتاه زندگیاش با زهرا پناهی روا.
زنی که عشق و رنج را همزمان تجربه کرد و سالها صبورانه ایستاد. بانویی که سالهای سال است با علی زندگی میکند. خودش میگوید: «حلقه ازدواج ما حکایتی دارد. انگار حلقه اتصال من و علی آقاست. هیچ وقت از خودم جدایش نکردم. در این سی سال با هم بودهایم. یک بار چند سال پیش با همکاران آموزش و پرورش به مأموریت رفته بودیم که ناغافل گمش کردم.
همه برای پیداکردنش گسیل شدند. پیدا نشد که نشد. ناامید شده بودم. برگشتیم داخل اتوبوس. یکی همین طوری گفت: بگذارید توی ماشین را هم بگردیم. به طور غیر قابل باور و معجزه آسایی زیر یکی از صندلیها پیدایش کردیم.
یک بار هم نوروز 1394 حلقه به طور مشکوکی گم و یا به تعبیر بهتری ربوده شد. هیچ راهی برای به دست آوردنش نداشتم. هفت ماه گذشت و در تمام این هفت ماه به یاد حلقه اتصال خودم و علی آقا افسوس خوردم و آه کشیدم. تا اینکه بعد از هفت ماه به طور غیر منتظره و معجزه آسایی حلقه توسط فردی به من بازگردانده شد.»
زهرا پناهی روا خاطراتش را در «گلستان یازدهم» روایت کرده است. کتابی به قلم بهناز ضرابی زاده. این کتاب را انتشارات سوره مهر در 316 صفحه و هفده فصل منتشر کرده که عنوان برخی فصلهای آن عبارتند از : خواستگاری با چشمهای آبی، نامه عاشقانه، پردههای بنفش و صورتی، انارهای ترک خورده، پشت ردیف درخت و زخم اثنا عشر.
کتاب گلستان یازدهم جزء کتابهایی است که مورد توجه رهبر معظم انقلاب واقع شده و بر آن تقریظ نوشتند. ایشان نوشتهاند: «ا ین روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له.
راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه خود به روشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده کتاب.»
نظر شما