خبرگزاری شبستان- رشت؛ بزرگترین المان رشت در ابتدای خیابان سعدی، تندیس بزرگ کوچک جنگلی است. مردی با موهای مجعد و سوار بر اسبی که یک پایش روبه جلو و در هواست. میگویند در ساخت اینگونه تندیسها، اگر یک پای اسب روبه جلو و در هوا باشد، مرد اسب سوار در اثر جراحات وارده در جنگ جانش را از دست داده است.
میرزا کوچک جنگلی، از ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰، به مدت هفت سال در جنگلهای گیلان مبارزه کرد و در نهایت در گردنه گدوک یکه و تنها، آرمانهایش یخ زد. از کنار این تندیس بزرگ، به خیابان استادسرا میروم. خیابانی که مهمترین سمبلش خانهای است که کوچک جنگلی را در خود پرورده است. خانهای با آجرهای قرمز و سفالهای کوزهای و تابلوی سردر که تداعی گر مهر مخصوص میرزاست، وقتی نامهها و مکاتبات جنبش جنگل را مهر میکرد.
داخل خانه «یونس استادسرایی» می روم. مردی زاده ایل رشتوند قزوین که در نوجوانی به رشت آمد. آن روزها مدارسی به سبک نوین وجود نداشت و هرکس می خواست علم بیاموزد، می باید به حوزه های علمیه می رفت. یونس برای تحصیل به «مدرسه صالحیه» رشت می رود. اما چندسال بعد، میرزایی که در حوزه آموخته بود، مسلمان در برابر ظلم سکوت نمی کند، ردا و عمامه بهدرآورد، جلیقه گالشی و پاتاوه ماسوله ای پوشید تا به راحتی در جنگل زندگی کند. از وقتی با کمیته های مخفی مجاهدان مشروطه خواه آشنا شد، اسلحه بر داشت. او که بعدها «کوچک جنگلی» لقب گرفت، همراه با مجاهدان گیلانی در تیرماه ۱۲۸۸ برای اعاده مجلس برآمده از مردم عازم فتح تهران می شود. در همین سفر است که بخاطر برداشتن گلوله توپ، از ناحیه کمر آسیب می بیند و این کمر درد تا آخر عمر همراهش بود و در فصل سرما عود می کرد. کسی چه می داند شاید آذر ماه صد سال پیش که با تنها یار آلمانی اش، گائوک، در برف و بوران در کوه های ماسال گام بر می داشت، درد کمر او را زمینگیر کرده باشد. داخل خانه کوچک جنگلی می روم.
خانه ای که بهتر است بگوییم ویرانه ای بود و از نو ساخته شد. عکس های ویرانه ای به نام خانه کوچک جنگلی، در یکی از اتاق ها نصب شده است. سال ۱۳۸۱، درست در لحظه ای که لودر به جان آخرین ستونهای چوبی و نیم سوخته خانه میرزا افتاده بود، نوه «شیخ علی امین ورزلی» یکی از بازماندگان جنبش جنگل، جلوی لودر تخریب را میگیرد. با هوشمندی «مرتضی شگفت» - که آن روزها شهردار شهر رشت بود- خانه میرزا از وراث خریداری و طی قرارداد ۹۹ساله به بنیاد کوچک جنگلی برای مرمت و فعالیتهای فرهنگی واگذار می شود.
این بنیاد نیز با مشارکت های مردم و خیرین، خانه را از روی عکسهای باقی مانده و فیلم کوچک جنگلی- که دهه ۶۰ساخته شده بود- بازسازی کرد. از تلار طبقه دوم به حیاط میرزا و عکس هایی که به دیوار نصب شده نگاه می کنم و به این می اندیشیم که در این چند سال چه بر سر این شهر آمده است؟ مدیریت شهری و شوراهای شهر چه کرده اند که شکاف ها آنقدر عمیق شده که دیگر شاهد مشارکت های مردمی در حفظ هویت های قومی نیستیم! آیا مردم جایی در برنامه های مدیریت شهری دارند و یا تنها در وعده های فریبنده رای ایشان پله ترقی می شود!
اگر مرتضی شگفت با همراهی اعضای نخستین دور شورای رشت، این خانه را نخریده و احیا نکرده بود، امروز تنها نشان بجامانده از اسطوره گیلان، همان تندیس بزرگ اسب سوار است که پیش از آغاز بکار شوراها به دستور رحمت حمیدی، شهردار وقت، ساخته شد. خانه ای که هرچند از نو ساخته شد، ولی بلافاصله در فهرست آثار ملی کشور به شماره ۲۲۵۰۸ در ۲۷اسفند ماه ۱۳۸۶، ثبت گردید. بین سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ در ماهنامه گیله وا ، گزارش روند بازسازی خانه میرزا به اطلاع عموم می رسد. این جریده با انتشار دو ویژه نامه (اولی در ۱۱آذر ماه ۱۳۸۴ و دومی در ۱۳ مرداد ۱۳۸۵) ریز مبالغ اهدایی و نام افراد و نهادهای مشارکت کننده را منتشر میکند. در میان این اسناد مهم از بانویی که ۲۰ هزار تومان نذر بازسازی خانه میرزا نموده تا اساتید غیر ایرانی مقیم خارج از کشور به چشم میخورد.
به سراغ مدیر مسئول دو ماهنامه گیله وا میروم تا درباره چگونگی بازسازی این خانه توسط بنیاد پژوهشی کوچک جنگلی، توضیح دهد. «محمد تقی پوراحمد جکتاجی» تجربه ۳۰سال انتشار پیوسته نشریهای را دارد که هم و غمش زبان و فرهنگ گیلکی است. در دفتر انتشارات گیلکان که گیله وا را هم منتشر میکند، اتاق کوچکی است در خیابان حاجی آباد، کوچه گنجه ای و بر دیوار اتاق، تصویر بزرگی از کوچک جنگلی هم نصب شده است. پوراحمد با لبخندی به غایت متین، میگوید: از میرزای ما هم عکس بگیر.
سپس به انبار رفته و دو نسخه از ویژهنامههایی که متذکر شدم، برایم میآورد و چگونگی بازسازی خانه میرزا را اینگونه توضیح میدهد. خانهای که هنوز موعد اجاره ۹۹سالهاش به این بنیاد تمام نشده است. در آن سالها «پروفسور شاهپور رواسانی» رئیس هیات مدیریه بود و چون بنیه مالی بهتری نسبت به بقیه داشت، شخصا مبالغ قابل توجهی برای بازسازی خانه کمک کرد. مرحوم «میرابوالقاسمی»، نایب رئیس بنیاد و «جمشید مهربان راد» خزانه دار بود و به تفکیک تمامی حسابها و کمکهای نقدی و غیر نقدی مردم و موسسات دولتی و غیر دولتی را ثبت میکردند. من عهده دار امور روابط عمومی و تبلیغات بودم. گیله وا مشترکانی در ایران و خارج از کشور دارد به همین دلیل هم برای جلب کمکهای بیشتر و همچنین برای آنکه اسناد این کمکها در تاریخ این شهر بماند، دو ویژه نامه در این راستا منتشر کردیم تا خوانندگان از روند بازسازی باخبر باشند.
جکتاجی میافزاید: بنده از درج نام و میزان کمکهای مردمی در گیله وا چند هدف داشتم؛ اول اینکه اسنادی بود که باید در تاریخ میماند، دوم ترویج این عمل خیرخواهانه و سوم اینکه نسل آینده وقتی نام پدر و پدربزرگ خود را در لیست خیرین ببیند، هم افتخار میکند و هم الگویی میشود برای نسل جوان در پیشبرد کارهای فرهنگی. جالب است بدانید، بخش قابل توجهی از کمکها توسط اساتید ایرانی مقیم اروپا و آمریکا ارسال شد. حتی اساتید غیر ایرانی که علاقمند به تاریخ میرزا بودند، برای بازسازی این خانه مبالغ نقدی فرستادند نظیر: «دکتر اوزیوس کارلوس کاپلای اسپانیایی» استاد تاریخ دانشگاه آلمان، «دکتر میشل اشتاینر» از آلمان و یک دکتر هندی به نام «کایفی» مقیم آلمان و «دکتر یانگو» از پاکستان. حتی «بنیاد فرهنگی ارامنه هور» آن زمان مبلغ ۳۰ هزار تومان برای مرمت خانه میرزا کمک کردند. برخی هم اقلام غیر نقدی فرستادند مانند، قفسه کتاب، سیستم حرارتی و دیگر تجهیزات و بیمه آسیا نیز خانه احیا شده را بیمه کرد.
از آنجا به گورستان سلیمانداراب رشت میروم. گورستانی که آبگیر و باتلاقی در بیرون رشت بود و بعدها بهواسطه دفن کوچک جنگی و برخی از یاران نزدیکش و بعدها مفاخر گیلان، گورستانی پر از ناگفتههای تاریخی شد. به همین دلیل اخیرا این گورستان در فهرست آثار ملی ثبت شده است. اما نمیتوان از آستانه در عبور کرد و بر مزار «میرزا حسین خان کسمایی» نرفت. سنگ قبری که نشست کرده و یک سویش در گل فرورفته است. از بس پاخورده، نوشته های روی سنگ مزار خوانا نیست. سردبیر روزنامه جنگل، چقدر غریب زیر دیوار این گورستان خفته است. کدام سند معتبرتر از نوشته های میرزا حسین خان کسمایی و دیگر جنگلیان پس از صد سال میتواند مرام نامههای هیات اتحاد اسلام را بازخوانی نمایند!
مرام نامهای که پایههایش یک جنبش را استوار کرد، هدفش آموزش همگانی بود و برپایی عدالت و کوتاه کردن دست بیگانگان از چنگ اندازیها بر ایران. کمی جلوتر و نزدیک به پلههای بقعه سلیمان دارابی، بالای سر سنگ قبر « شیخ علی ورز» و به یاد او فاتحهای میخوانم. وسط گورستان، آرامگاه یونس استادسرایی است و بنای یادبودی که بر مبنای معماری بومی ساخته شده است. دور تا دور مزار میرزا، یارانش نیز در خاک سرد خفتهاند؛ حاج احمد کسمایی، تاجر ابریشم و توتونی که دو سال نخست هزینههای مادی جنبش را تامین کرد و در نهایت در فقر و تبعید جان سپرد. نام دیگر یاران میرزا را هم بر سنگ قبرها میخوانم؛ صادق کوچک پور، کسی که ریاست شاخه نظامی جنبش را برعهده داشت، میرزا اسماعیل جنگلی، خواهر زاده میرزا، جهانگیر سرتیپ پور و ابراهیم فخرایی.
نظر شما