به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یاسوج، به همت ستاد کانون های فرهنگی و هنری مساجد استان کهگیلویه و بویراحمد، امور کانون های مساجد شهرستان بهمئی و با همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در قالب طرح سه شنبه های تکریم» با عنوان «شکوه مادری» از خانواده شهید «محمدرضا داستان» تجلیل شد.
«امیر مسلمی نیا» شهدا را بهترین الگوهای جامعه ما دانست که همچون شمعی در تاریکی مسیر راه کمال بشری را به ما نشان می دهند .
سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بهمئی گفت: به همت ستاد کانون های فرهنگی و هنری و طرح سه شنبه های تکریم و شکوه مادری امروز از پدر و مادر شهید «محمد رضا داستان» دیدار و ضمن عرض ادب و احترام به خانواده شهید، برسر مزار شهید رفته و ضمن غبار روبی و عطر افشانی با قرائت فاتحه یاد آن شهید را گرامی داشتند.
حجت الاسلام والمسلمین ویسی نژاد امام جمعه موقت شهرستان بهمئی نیز در این دیدار ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهید داستان، وی را از جمله شهدای شاخص دانست و گفت: این شهید بزرگوار همیشه بانی مراسمات مذهبی بود و رفتار وی برای همه ما الگو بوده و هست.
در این دیدار، فریدون مختاری، رابط جمعی از کانون های فرهنگی و هنری شهرستان بهمئی به عنوان دوست و همکلاسی شهید به ذکر خاطراتی از این شهید بزرگوار پرداخت.
مسلمی نیا در پایان از ستاد کانون های فرهنگی و هنری استان کهگیلویه و بویراحمد و مسئول کانون های شهرستان آن در شهرستان تقدیر و به رسم ادب لوح یاد بودی به پدر شهید اهداء کرد.
زندگی نامه شهید:
شهید محمد رضا داستان در سال 1349 در روستای کندیده از توابع بخش مرکزی شهرستان بهمئی در خانواده ای مذهبی اما فقیر چشم به جهان گشود.
وی توانست تا پنجم ابتدایی تحصیل کند اما به دلیل نبود امکانات آموزشی در زادگاهش با وجود مشکلات متعدد راهی روستای دیگری شد و تا دوم دبیرستان درآن جا تحصیل نمود.
اما عشق به دفاع از میهن و ناموس او را از مدرسه و کلاس درس راهی دانشگاه عشق کرد تا سرانجام پس از رشادت های فراوان در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت برسد.
فرازی از وصیت نامه شهید:
بسمه تعالی
وصیت نامه شهید محمدرضا داستان
واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید.
به اطلاع می رسانم هدف من از جبهه رفتن برای اسم و مقام نبوده و نیست بلکه هدف جنگیدن با کفار و دفاع از اسلام و دینمان است و برای این به جبهه رفته ام تا ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) را لبیک گفته باشم.
حسین جان اگر در آن زمان کسی نبود که به کمک تو بیاید ولی حالا رزمندگان اسلام مشتاقانه به جبهه ها اعزام و راه تو را ادامه می دهند.
اکنون که وصیت نامه خود را می نویسم با قلبی مطمئن و ایمانی محکم تسلیم در برابر خداوند و با دلی پرشور و هیجان چشم از همه چیز بسته ام و فقط کلمه الله را بر زبان دارم و از خداوند متعال می خواهم که چنین وظیفه ای را با موفقیت انجام دهم و بتوانم بر نفس خود غلبه کنم و به فرموده امام امت خمینی کبیر اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم و تا آخرین قطره های خونمان در راه اسلام دفاع خواهیم کرد.
اما تو ای مادرم! می دانم که برای من زحمات زیادی کشیدی و من نتوانستم جبران زحمات کنم مرا ببخشید، مادرم از تو می خواهم که زینب وار باشی و مانند مادران شهدا ملائی، احمدی، درستان، دیاله و غیره صبر داشته باشید که خداوند صابرین را دوست دارد. مادرم با مادر شهید ملایی بنشین و با هم صحبت کنید و از خداوند راضی باشید و افتخار کنید که توانستید در راه اسلام فرزندان خود را هدیه نمایید و از تو می خواهم همیشه برای رزمندگان اسلام و امام بزرگوارمان دعا کنید.
اما پدرم ، زن عموهایم و عموی عزیزم حاج میریخون داستان می دانم که شما زیاد برای من زحمت کشیدید من از شما طلب آمرزش می نمایم و هر موقع که برای من ناراحت شدید شهدای دیگر و امام حسین علیه السلام را بیاد بیاورید. در پایان از تمام برادران دینی طلب آمرزش و حلالیت می طلبم از پدر و عموهایم می خواهم رفتار صمیمانه با برادران نظامی داشته باشید و خدای ناکرده حرفی به آنها زده نشود که باعث ناراحتی و دلسردی آنان گردد. والسلام
محمدرضا داستان
12/12/64
نظر شما