به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، چهارصد و هشتاد و هشتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران با نمایش فیلمهای «خاطرات یک عاشق»، «آیا» و «بزم درویشان» سهراب شهید ثالث شامگاه دوشنبه ۶ دی با حضور امید عبدالهی فیلمساز و اجرا و کارشناسی سامان بیات در سالن ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
«امید عبدالهی» در ابتدای این برنامه بیان کرد: امشب دوست داشتم برای چندمین بار «خاطرات یک عاشق» را این بار روی پرده ببینم. این اتفاق لطف دیگری برایم داشت و دلم میخواست در کنارتان باشم.
وی افزود: من هم یک فیلمسازم و به دلیل اینکه یک فیلم مستند درباره سهراب شهیدثالث ساختهام اطلاعاتی را درباره اش گردآوری کردهام. فیلم «خاطرات یک عاشق» او حواشی جالبی دارد و در طی ساخت آن برای فیلمساز اتفاقات جالبی رخ میدهد.
عبدالهی ادامه داد: شهیدثالث از کنجکاوی برانگیزتربن سینماگران ایرانی است که کمتر درباره او شنیده یا خواندهایم. برخلاف فیلمسازان همنسل خودش نظیر بهرام بیضایی، ابراهیم گلستان و مسعود کیمیایی اطلاعات و فیلمهای چندانی درباره او در دسترس نیست. زیرا او مسیر پر پیچ و خمی را در دوران فیلمسازی اش در ایران طی می کند و در محافل روشنفکری سینمای ایران معمولا حضور پیدا نمیکرده است. سهراب شهیدثالث بعد از این که فرایند سخت فیلمسازی اش را در ایران طی کرده، خودخواسته یا بالاجبار از ایران به آلمان غربی آن دوران میرود و همین مساله هم باعث میشود اطلاعات درباره او کمتر باشد. همان زمان روند تولید فیلم در آلمان را که شامل ۱۳ اثر تلویزیونی، فیلم بلند و مستند است، طی میکند اما بسیاری از فیلمهایش به دست ما نرسیده است. زیرا آنها فیلمهایی متعلق به جریان هنری سینما هستند که توزیع آنها توسط شرکتهای پخش مورد استقبال قرار نمیگرفت و خوب توزیع نمیشدند و به ایران نمیرسیدند یا نسخههای وی اچ اس آنها بی کیفیت بوده است.
وی خاطر نشان کرد: همه اینها شناخت از این فیلمساز را به تعویق انداخته است. چنانچه من برای ساخت مستند «سفر سهراب» متریال تصویری بسیار کمی پیدا کردم و فیلم مقطع چند ساله زیست سهراب شهید ثالث در هنگام بازگشتش به ایران بعد از تحصیل در آلمان را دربرمیگیرد. او بعد از بازگشت به ایران دو فیلم شاخص خود «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» را میسازد و بعد از بازگشت به آلمان اتفاقاتی میافتد و برای همیشه در آلمان میماند. برای این مقطع زمانی و کسب اطلاعات کامل درباره او ما بیش از دو سال تلاش کردیم. شهید ثالث چند مصاحبه محدود با تلویزیون آلمان داشت که نتوانستیم راشهایش پیدا کنیم اما آرشیوهایی از صحبتهایش مقابل دوربین پیدا کردیم و دیگری هم ویدیویی با حضور حمیدرضا صدر در شیکاگو کنار سهراب بوده است. سامان بیات نیز ما را در پژوهش این فیلم مستند همراهی کرد.
سامان بیات نیز به کمبود اطلاعات و آرشیوها درباره سهراب شهید ثالث اشاره و عنوان کرد: در فیلم «آیا» شهید ثالث خود در یک پلان حضور داشته و گفته میشود آن بخش را بعدا حذف کرده است یا در فیلم دیگرش درباره رقص درویشان طراح آن رقصها صحبت کرده است اما خود او نه. زیرا همیشه از حضور جلوی دوربین امتناع کرده است.
او در ادامه با اشاره به یک ویژگی آثار شهیدثالث از عبدالهی پرسید: مساله زن در فیلمهای سهراب شهیدثالث اهمیت زیادی دارد برای مثال در «طبیعت بی جان» رابطه سرد مادر با سرباز را میبینیم. این تصویر چقدر از زندگی خود شهید ثالث متاثر بوده است؟
عبدالهی در جواب گفت: اگرچه به نظر میرسد گاهی زنان در فیلمهایش برجسته نیستند اما خود نحوه به تصویر کشیدن زن در فیلمهای شهیدثالث میتواند موضوع فیلم مستقلی باشد. به نظر میرسد او درباره کاراکترهای زن فیلمهایش، از رابطهاش با نامادری خود تاثیر میگیرد. زیرا سهراب بعد از دو سالگی و جدایی مادرش از پدر خود، با نامادری زندگی می کند و مادرش علیرغم این که بعدا میخواهد فرزندانش را ببیند اما پدر سهراب به او اجازه نمیدهد و این رها شدن از سوی مادر برای شهیدثالث همیشه علامت سوالی برای او باقی میگذارد و در سفرش به وین هم متوجه میشود مادرش ازدواج دوباره کرده و آنجا با شوهرش زندگی میکند.
وی افزود: در واقع شهیدثالث در مواجه با مادرش برخورد سردی داشته و نوعی سرخوردگی نسبت به دیدار او دارد. بنابراین تمام این سالها درگیر این ماجرا مانده است و بعدها کاراکترهای زن فیلمهایش نیز این سردی را در روابط خود به تصویر کشیدهاند.
عبدالهی با اشاره به وجوه دیگری از آثار شهیدثالث توضیح داد: نگاه تحلیلی تر از منظر کارگردانی درباره آثارش این است که امر روزمره از نگاه او در عمده فیلمهایش دارای دو زاویه است. یکی برخورد با سیستمها و جوامعی که او در آن زیست میکرده است؛ چه وقتی در ایران بود و طبیعت بی جان را ساخت، با نظام هایی که ادعای مدرن سازی دارند، به نوعی مقابله کرد و چه زمانی که در آلمان هم با همین نگاه انتقادی فیلم میساخت. زاویه دیگر این است که سهراب با پرداختن به روزمرگی، آن را در مقابل سینمای عامه پسند نیز قرار داد و با آثارش با فیلم فارسی و فیلم هندی مبارزه کرد.
بیات در ادامه عنوان کرد: فیلمهای شهید ثالث با فیلمهای موج نو نیز به لحاظ ساختاری تفاوت دارد. زیرا در آثارش عملا پیرنگی وجود ندارد اما به نظر میرسد در فیلمهایی که در آلمان ساخته به روایت و ادبیات متفاوتتری رسیده است.
عبدالهی در این باره عنوان کرد: در فیلمهای آلمانی سهراب آثاری شبهه مستند و نئوریالیسم را میبینیم. شاخصهایی از فیلم مستند مثل نماهای دور، استفاده از نابازیگران و تدوین مستندگونه و… در آثارش وجود دارد. او از تحصیل در وین و فرانسه و سینمای اروپا نیز تاثیر گرفته است. فیلمسازانی مثل برسون و اوزو و … بر او تاثیر داشته اند و زمانی وارد ایران میشود که در اواخر دهه ۴۰ ساخت فیلمهای مستند رواج یافته است و فیلمسازانی نظیر ابراهیم گلستان و کامران شیردل آثاری مستند میسازند و همه اینها به او خط ربط میدهد. وقتی این شکل از سینما را یک فیلمساز انتخاب میکند و قرار نیست با جریان رایج سینمای تجاری و فیلم فارسی همراه شود قطعا نوع روایت در اثرش نیز متفاوت میشود.
وی درباره «خاطرات یک عاشق» عنوان کرد: این سومین فیلم آلمانی و دومین فیلم تمام آلمانی شهید ثالث است. سهراب این فیلم را در بدترین شرایط اقتصادی اش میسازد و حال و هوای سخت زندگیاش در برلین را به نوعی در قاب بندی و سردی فضای فیلم میبینیم. او این فیلم را با جایزه نقدی فیلم «در غربت» خود میسازد. خودش میگویدفیلم «خاطرات یک عاشق» را در سه خانه ساخته است و هر بخش آن مربوط به یک خانه است که به نوعی سرهم بندی شده است که به قول خودش هیچ کس متوجه آن نمیشود. این فیلم قرار بود یکی از آثار یک سه گانهای باشد که قسمت دوم آن هیچ وقت ساخته نشد زیرا سرمایه گذاری پیدا نکرد.
عبدالهی در پاسخ به سوالی درباره فیلم «قرنطینه» شهیدثالث و میزان ارتباط آن با رمان هویدا که در سالهای ساخت آن منتشر شده بوده است، بیان کرد: تا جایی که میدانم ارتباطی بین این فیلم با رمان هویدا پیدا نکردم اما فیلم «قرنطینه» درباره موضوع قرنطینه کودکان کار است تا آنها را از نظر بهداشتی کنترل کنند. این فیلم از تجربههای زیسته شهید ثالث تاثیر میگیرد و از نگاه موشکافانه سهراب به زندگی باز هم برخوردار اس و در پایانش یک سوال مهم دارد که آیا واجب است ما به عنوان یک انسان تولیدمثل کنیم؟!حوادث عجیب و غریبی برای این فیلم اتفاق میافتد که میتواند اساسا یکی از بهانههای مهاجرتش به آلمان باشد.
وی در پاسخ به این سوال که سیستم هویت باختگی غرب یا روابط سرد و نظام پلیسی آلمان شرقی چقدر بر ساخت فیلم «خاطرات یک عاشق» تاثیر گذاشته است، گفت: پاسخ به این سوال سخت است و نمیتوانم خودم را جای سهراب شهید ثالث قرار بدهم اما این دنباله همان نگاه سهراب است و زندگی سخت و روزمرهای که از فشارهای جامعه سرمایهداری میآید. همه همکاران شهید ثالث می گویند او فیلمسازی سازش ناپذیر دربرابر فشار تهیه کنندگان و سینمای مبتذل و گیشه محور بوده است و این صفت او که در سینمای آلمان بهش اطلاق میشود، واقعا برازنده این فیلمساز است. «خاطرات یک عاشق» دقیقا نقطه آغاز به حاشیه رانده شدن سهراب در آلمان است و بعد از این فیلم، دو سال نمیتواند فیلمی جدید بسازد و به نوعی وارد فاز مبارزه با همکارانش در سینمای آلمان میشود.
در ادامه این برنامه راشهایی از مصاحبه شهید ثالث در سال ۱۹۹۵ هنگام زندگی در آمریکا ضبط شده بود، پخش شد.
او در این ویدئو گفته بود: «من دو بار از ایران بیرون آمدم. بار اول برای تحصیل در رشته فیلم بود و چون زندگی در فرانسه گران بود و پول نداشتم به اتریش که ارزانتر بود رفتم. کمی زبان فرانسه بلد بودم و در اتریش نیز زبان آلمانی یاد گرفتم و در مدرسه فیلم و تلویزیون وین درس خواندم. به دلیل این که دچار بیماری سل ریوی بودم مجبور به ترک این مدرسه شدم. قبل از آن نیز در مدرسه تئاتر پروفسور کراوس وین دوره هنر دراماتیک و کارگردانی تئاتر را گذرنده بودم. بعد از ببماری به فرانسه رفتم و در حوزه فیلم تحصیل کردم اما معدهام دچار التهاب شد و جراحی کردم و بعد از شش سال به ایران بازگشتم. در این بازگشت به ایران در سال ۱۹۷۳ دو فیلم بلند «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی جان» را ساختم که در فستیوال برلین نشان داده شد و جوایز زیادی دریافت کرد. این باعث شد تهیه کنندگان آلمانی علاقمند به همکاری با من شوند. پرویز صیاد و هژیر داریوش دو دوست خوب برای من بودند. هژیر برای من همیشه زنده است و او از باسوادترین فیلمسازان ایرانی بود که فستیوال فیلم کوتاه تهران را از نو پایه گذاری و سینماگران خوبی را به این جشنواره دعوت کرد. من از ۱۹۷۴ به بعد دیگر در آلمان ماندم و ۱۵ فیلم سینمایی و تلویزیونی در این کشور ساختم، در ایران تنها دو فیلم بلند و دو فیلم کوتاه ساختهام و در واقع بیشتر یک فیلمساز اروپایی هستم. نه به این معنا که نمیخواستم فیلمساز ایرانی باشم بلکه به این علت که فیلمهای زیادی در ایران نساختهام. فیلمهای ایرانیام را هم مدیون مردم معمولی هستم که مجلههای خارجی نمیخواندند از جمله کفاش محلهمان که یکبار به من گفت وقتی تو را در تلویزیون دیدم بلندقدتر شده بودی!حالا نیز اگر بتوانم با جریان سینمای آمریکا همراه شوم فقط در سینمای مستقل آن که نطفهاش در نیویورک و توسط افرادی نظیر جان کاساوتیس بنیان گذاشته شده است، فیلم میسازم.
نظر شما