به گزارش خبرگزاری شبستان، تحقیقات و پژوهشهای متعددی درباره سیره و روش زندگی امام حسن(ع) انجام شده است اما عموم آثار ناظر به مساله صلح امام حسن(ع) بوده است و در این سالها از جنبههای دیگر امام دوم شیعیان غافل شده است. در همین زمینه با حجتالاسلام محمد عابدی عضو هیات علمی گروه قرآنپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفتوگو پرداخت ایم تا این آسیبهای این موضوع را بررسی کنیم.
تحقیق و جستوجو در بین کتابهایی که به سیره و روش و زندگی امام حسن مجتبی(ع) میپردازند، نشان میدهد، عموم پژوهشها درباره حضرت، متمرکز به حادثهای خاص شده است. آیا تمرکز بر این موضوع، مانع از شناخت ابعاد متنوع حضرت نمیشود؟
ابعاد حیات حضرت، گستردگی زیادی دارد و شامل حوزه حیات فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی میشود. سیره حضرت در جنگ و صلح، چگونگی امامت که مفهومی فراتر از حکومت و رهبری است آن هم در دو دوره متناقض برخورداری از حکومت و دوره غلبه سیاست اموی و کنار گذاشته شدن حضرت از قدرت. اگر از سیره عبادی، اخلاق اجتماعی، اخلاق در خانواده، اخلاق کارگزرای، ابعاد علمی و معرفتی و اعتقادی حضرت بگذریم که به کلی مورد کمتوجهی قرار گرفته است و جز تعدادی آثار ترویجی و عموما تکراری، مطلب نو و تحلیل و پژوهشی گسترده و ریشهدار نمیتوان معرفی کرد و عموم نوشتهها از حد سرگذشتنویسی و تحلیلگذرای برخی ابعاد حیات وی فراتر نرفتهاند.روشن است که هرکدام از این ابعاد، به تنهایی بایسته پژوهشهای متنوع و نگارش مقالات، کتابها و موسعههای متنوعی است. با این حال عموم پژوهشها درباره حضرت متمرکز به یک دوره خاص و حادثهای خاص یعنی صلح شده است. هر چند صلح امام حسن(ع) مانند جهاد امام حسین(ع) از عناصر بقای اسلام و تشیع بودند، اما باید اذعان کرد که تمرکز بر این موضوع، مانع از شناخت دیگر ابعاد الگویی حضرت شود.
موضوعات متعددی میتواند دستمایه تحقیق و پژوهش پژوهشگران قرار گیرد و تالیفاتشان را از تک بعدی بودن خارج کنند. به نظرتان ازجمله مهمترین ابعاد مورد غفلت در پژوهش درباره امام حسن(ع) کدام است؟
شاید یکی از مهمترین ابعاد مورد غفلت در پژوهش بر محور حضرت امام حسن(ع) را باید در جایگاه امام در «هندسه جامع الگویی نظام امامت» پی بگیریم. بهجز تک پژوهشهایی که برای همگان شناخته شده است، کار پژوهشی جدی در این مورد سراغ نداریم. گام بعد پژوهش در چگونگی استفاده و کاربست «الگوی حسنی» امامت در وضعیت موجود شیعیان است.
درباره توضیح بیشتری دهید. منظورتان از کاربست «الگوی حسنی» امامت در وضعیت موجود شیعیان چیست؟
نظام امامت یک کلان تمهید برای آینده مدیریت حیات بشری در همه ابعاد است. همانطور که شهید مطهری تاکید دارد امامت موضوعی بسیار وسیعتر از رهبری و زعامت است و رهبری یکی از ابعاد آن است. با این مقدمه، پرسش و دغدغه پژوهشی این است که: ۱- چرا تاکنون نظام جامع الگویی امامت برای حیات بشر به صورتی علمی و دقیق تبیین و معرفی نشده است؟ به راستی چه پژوهشهایی توانستهاند نظام امامت به معنای دقیق آن و همه ابعاد و ریزه کاریهایش و عرصههای مختلف فردی و اجتماعی و معرفتی و اخلاقی و اعتقادی و عرفانیاش را بازتولید، و منطق حاکم بر آن را معرفی کنند. به جز تعدای پژوهشهای سنتی به نظر نمیرسد بتوانیم کارنامه موفقی در این باره معرفی کنیم.
۲- جایگاه امامت امام حسن(ع) با همه ابعادش در این نظام جامع امامت چیست؟ ۳- ابعاد الگویی امامت امام حسن(ع) (بهعنوان بخشی از نظام جامع امامت) در ابعاد عمومی و اختصاصی امامت وی کدام است؟ ۴- الگوی امامت از جمله مدیریت حیات سیاسی که از آن به عنوان رهبری و زعامت سیاسی یاد می کنیم را چگونه میتوان بومیسازی کرد و از آن برای چه مناطقی که شیعیان حضور دارند میتوان استفاده کرد؟ برای مثال شیعیان افغانستان، یا نیجریه یا بحرین… باید الگوی امامت و زعامت حسنی را برای تداوم حیات در دورهای که در اقلیت هستند پیش بگیرند و از آن برای مدیریت حیات سیاسی خود بهره ببرند یا الگوی باقری و صادقی و… ؟
متاسفانه در این عرصه کار جدی صورت نگرفته است در حالی که ما نیازمند معرفی الگوهای مختلف مدیریت حیات و رهبری به شیعیان جهان در موقعیتهای مختلف هستیم تا آنان متناسب با شرایط و موقعیت، امکان بقای خود را داشته باشند تا اینکه با تقویت و تکامل حیات سیاسی و…، الگوهای مراحل دیگر به آنها معرفی گردد و در نهایت به سمت الگوی مهدوی پیش روند. همانگونه که در مورد ایران این الگو خود را در قالب ولایت فقیه در عصر غیبت نشان داد.
علاوه بر اینکه به ابعاد دیگر امام دوم شیعیان اشاره بفرمایید به نظرم باید شرایط زمانی دوران امام حسن(ع) را هم در نظر داشت. اشتغال امام حسن مجتبی(ع) به حل بحرانهای سیاسی و نظامی دوران خود و فشارهای دستگاه اموی برای محروم ساختن جامعه اسلامی از دانش آن حضرت مزیت علت است که روایات کمی از حضرت در موضوعات مختلف به دست ما رسیده باشد. همین عامل میتواند به تک بعدی شدن پژوهشها دامن بزند.
بله. وضعیتی که در سوال پیشین به آن پرداختم را در مورد دیگر ابعاد شخصیت حضرت هم میتوان توضیح داد. از جمله شخصیت تفسیری حضرت که جدا مورد غفلت قرار گرفته است. آن حضرت در شمار اهل بیت (به عنوان یکی از دو ثقل) است که پیامبر از خود بر جای گذاشت و او نسبت به قرآن صامت، جایگاه ناطقیت دارد و همانگونه که پیامبر وظیفه تبیین قرآن را بر عهده داشت و اهلبیت به دلالت حدیث ثقلین به پیامبر ملحق هستند، امام حسن(ع) یکی از اهلبیت است. با این حال الگوی دانشی و معرفتی و تفسیری از حضرت تولید و تبیین نشده است.البته میپذیریم که روایات کمی از حضرت در مورد قرآن و تفسیر آیات در اختیار داریم و همین طور سیره حضرت شاید به درستی و جامعیت به ما منتقل نشده است که علت بخش مهم از آن، میتواند اشتغال امام به حل بحرانهای سیاسی و نظامی روزگار خود و تبلیغات سوء و فشارهای دستگاه اموی برای محروم ساختن جامعه اسلامی از دانش الهی آن حضرت باشد.
بخشی از این روایات به جایگاه تفسیر در عصر امام و جایگاه دانش تفسیری حضرت اشاره دارند و از برتری دانش تفسیری حضرت و تأثیرگذاری اهلبیت و آن حضرت در مفسران خبر میدهند، گروهی از آنان قرآن را از منظر امام توضیح میدهند و این که قرآن در صحنه عمل و سیره حضرت دارای چه جایگاهی است و نگاه امام به قرآن و ارزش و اهمیت آن چیست؛ بخشی از دیگر از روایات به شناساندن امام حسن(ع) در قرآن و ابعاد شخصیت حضرت به عنوان یکی از اهلبیت و نیز امام و عالم به تفسیر و تأویل قرآن عنایت دارند و ابعادی از هویت امام در سایه آنها روشن میشود؛ روایاتی هم ناظر به برخی از علوم قرآن از منظر امام وجود دارد، مانند مسئله تفسیر به رأی، عصمت پیامبر در اخذ و القای وحی. از روایتی هم شیوهها و گونههای تفسیری امام قابل برداشت است و نشان میدهد امام از تفسیر قرآن با قرآن و قرآن با روایت استفاده کرده است، ضمن اینکه به گونههای مختلف مثل تعیین مصداق، تبیین مجملات و تأویل، به توضیح آیات پرداخته است. شایسته توجه اینکه حضرت حتی در مجلس معاویه به شأن و برتری علمی خود و اهل بیت تأکید کرده و توضیح داده است که علم در ماست و ما اهل علم هستیم. مشخص است
این ویژگیها از کجا نشات میگیرد؟
بخشی از این ویژگی بدان جهت بود که امام در خانوادهای رشد یافت که محل نزول وحی بود. برای نمونه پدرش امیرمؤمنان علی(ع) کسی بود که همه دانشهای بلند و دور از دسترس قرآن و نیز احکام ظاهریاش به وی داده شده بود. امام حسن(ع) خود را یکی از دو وزنه گرانبها (دیگری قرآن) میداند که رسول خدا(ص) میان امت به یادگار گذاشت و خود را مرجع تفسیر معتبر قرآن معرفی، و تصریح میکند تفسیر قرآن بر عهده آنهاست و از حیث اعتبار نیز تفسیرش از راه یقین به حقایق آن است. لذا از مردم میخواهد از آنها پیروی کنند که پیروی از آنها بر مردم واجب است، چون مقارن با اطاعت از خدا و فرستادهاش است و در مقام استدلال بر این مرجعیت و لزوم اطاعت از آنها نیز به آیه ۵۹ سوره نساء استناد میکند که خواهان اطاعت مردم از خدا و رسول و اولیالامر و مرجع قرار دادن خدا و رسول در منازعات است.
برگردم به بخشی از گفتوگویمان که در پیشتر به آن پرداختیم. به روشهای تفسیری حضرت اشاره کردید. آیا نمونههایی از روش تفسیری امام در سیره و زندگیشان آمده است که بهعنوان نمونه به آن اشاره کنید؟
برای مثال همانگونه که اشاره شد، الگوی قرآنی منبعث از سیره و سخن امام حسن(ع) برای مدیریت قرآن محور دوره حاکمیت شیعیان یا تدبیر دوره در اقلیت بودن آنان چگونه میتواند باشد؟ میدانیم که حضرت در رفتارهای سیاسیاش بهشدت به قرآن اهتمام داشت و محوریت آموزههای قرآن را حفظ میکرد، ازجمله چون هدف اصلی معاویه قبضه حکومت و تثبیت آن در دست بنیامیه به هر قیمتی بود و امام(ع) از این هدف آگاه بود، حکومت با محوریت قرآنی را در شرایط صلح گنجاند که ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط که بین مسلمانان براساس کتاب خدا و شیوه پیامبر عمل کند یا در امور مختلف به قرآن استناد و با آن احتجاج میکرد، ازجمله بعد از صلح با معاویه با اشاره به حفظ خون و صلاح و بقای مردم در سایه صلح، بیان کرد که تنها صلاح و دوام مردم را میخواسته و آنگاه آیه ۱۱۱ سوره انبیاء «وَ إِنْ أَدْري لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلي حينٍ» را قرائت و به معاویه اشاره کرد و برای اثبات وجوب اطاعت از اهلبیت، از آیات قرآن کمک میگرفت.در خطبهای خود را کسی میداند که در تأویل قرآن دچار خطا نمیشود و به حقایقش یقین دارد، و نتیجه میگیرد پیروی از آنان (اهلبیت) واجب است و وجوب «پیروی اهلبیت» را به دلیل مقرون بودن به «پیروی خدا و پیامبر و اولی الامر» میداند و به آیه ۵۹ سوره نساء «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَ الرَّسُولِ» و آیه ۸۳ سوره نساء «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَ إِلي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» استناد میکند. با توجه به اینکه بازگرداندن امور مورد اختلاف به خدا و رسول در بخش مورد استناد از آیه ۵۹ سوره نساء واجب است، و در بخش مورد استناد آیه ۸۳ سوره نساء هم بازگرداندن امور مورد اختلاف به «رسول و اولی الامر» واجب است، حضرت با جمع آیات، دلیل وجوب اطاعت از اهلبیت را مقرون بودن پیروی اهلبیت به پیروی خدا و رسول میداند (مفید، الامالی، ۳۴۹؛ ر.ک: مجلسی، ۴۳/۳۵۹ـ۳۶۱)؛ درحالیکه در فقره مورد استناد از آیه اول از بازگرداندن مورد اختلاف به اولیالامر سخنی گفته نشده است و در فقره دوم هم از بازگرداندن مورد نزاع به خدا یاد نشده است.
این همه نشان از وجود ظرفیت بزرگی دارد که میتواند در مسیر پژوهشهای جدید در عرصه ابعاد جامع الگویی حضرت قرار بگیرد و امیدواریم شاهد تحول در این عرصه باشیم به گونهای که پژوهشها به مسیر تامین نیازهای جامعه مسلمانان و شیعیان در عصر و قرن حاضر در کشورهای مختلف با موقعیتهای مختلف معطوف باشند.
نظر شما