خبرگزاری شبستان- «اسماعیل حسین پور» فعال فرهنگی؛ وقتی بیش از 70 سال است، در خاکی که از آنِ تو نیست؛ خشت بر خشت نهاده ای تا خانه ای برافرازی؛ وقتی زبانت با مردمی غریب، زنجیر و زندان است؛ وقتی بی پروا و با خداناهراسی، پای بر دل و دیده ملتی می نهی؛ وقتی منطق تو تیر، تفنگ و فشنگ است؛ وقتی، می خواهی ملتی را، با تمام تاریخ پرشکوهش دفن کنی؛ وقتی می خواهی قبله را در پشت سرنیزه ها و کلاهخودهای خونین پنهان کنی؛ باید که از انتقام و بیداری این ملت، بی خواب و بی تاب و در هراسِ همواره باشی.
شگفتا در سرزمین ابراهیم، در دیاری که آتش بر او گلستان شد؛ گلستانی را بر خلقی آتش کرده اند. دردا که در دیار خلیلِ تبر بردوش، سال هاست بت های سنگدلی و جان ستانی مظلومان، قد برافراشته اند و شگفتا تبری، قامت این بت های پلید را فرو نمی شکند!
دریغا که در سرزمین سامریه، یوسف را کاروانیانی از چاه رهاندند ولی حال جهانی نمی تواند این مظلومان را از سیه چاه 70 ساله برهاند! دردا که در سرزمین مریم مقدس، بیگانگان با مهر و لبخند، خون از پیِ خون می ریزند و در حالی که زیتون، زخم دارِ این دردهای خونین است؛ جهانی مدعی، چشم بر مظلومیت ملتی به یغمارفته بسته است!
شگفتا در حالی که صلاح الدین ایوبی، این کُرد و گُرد بی باک، قدس را از سیطره 80 ساله مسیحیان رهاند؛ سال هاست در حسرت صلاح الدین دیگری هستیم تا با کودکان در آتش قد کشیده فلسطین، با بغضی که فریاد شده است و با سنگ به جنگ تفنگ می رود؛ همراه شود و این خاک پاک را برهاند.
در حیرتم بیش از 70 سال است جهان مدعی حقوق بشر، در برابر انبوه ستم های سیاهی که در حق ملت فلسطین روا داشته اند، دم بر نمی آورد و بی غمِ این غریبان انکارشده، به تماشا ایستاده است. خاک و خانه یک ملت، اشغال شده است؛ دخترکان بی پدر با گیسوی رها در باد، با چشمانی پراشک، بی پناهند. کودکان پدر از دست داده، بر خاک، نقش تفنگ می کشند و آتشفشان انتقامند.
کودکان امروز فلسطین، زخم دار "صبرا" و "شتیلا"، دل خون "کفرقاسم" و "دیریاسین"ند. آنان غم بی وطنی، غم بی پدری، غم تنهایی دارند و جهان بیگانه با غمشان، هر روز در شورای ناامنی، به قطعنامه های موریانه خورده شان، دل خوشند.
نسل امروز فلسطین، نسل سازش نیست؛ نسل آگاهی است؛ نسل مقاومت است؛ نسل انتفاضه است. نسل امروز فلسطین؛ نسلی ستم ستیز و سازش پرهیز است. نسلی است که رهایی، مشق شبانه اوست. هر شب خواب خدا را می بیند و با لبخند، برای رهایی "قدس" نقشه می کشد.
امروز بذر بیداری و رهایی در"اریحا"، "حیفا"، "الخلیل"، "بیت اللحم" و... افشانده شده است. باید فلسطین را، باید انتفاضه را، باید این کودکان از جان و توفان ناهراسیده را، باید اراده را باور کرد. اراده ها در سرزمین ابراهیم، بت ها را بی تبر خواهند شکست. بی هیچ حبل و ریسمانی، یوسف عزیز سالیان را از چاه خواهند رهاند.
بی شک این شعر پراندوه و احساس محمود درویش، شاعرپرآوازه آن دیار، روایت غریبانه مظلومیت این قوم غریب است که سروده:
من از سرزمین دشنهها و هزاردستانها خواهان چیزی نیستم
جز دستمال مادرم...
بارانکی نرم، در خزانی محزون
و میعادها سبز سبز
و خورشیدی از گِل
مگو که تو را دیدم در قتلگاهِ یاسمین...
میخواهی وطنم را بشناسی؟
وطنِ من لذتی است در زنجیر
بوسهام با پُست فرستاده شده است
و من از سرزمینم که مرا ذبح کرده است
خواهان چیزی نیستم
جز دستمال مادرم...
نظر شما