به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان، دفاع مقدس دانشگاه انسان سازی بود؛ مکتبی که فارغ التحصیلانش حماسه مردانگی و اخلاص را سرودند و شرح دلاورمردیها و ایثارشان در سخت ترین لحظات ماندگار شد.
سردار سرتیپ شهید تقی بهمنی، معلم دلسوز و با اخلاصی بود که در دانشگاه انقلاب رتبه بالایی کسب کرد. او اولین فرمانده شهید استان همدان بود که مفتخر به دریافت درجه سرتیپ تمام از طرف مقام معظم رهبری شد و نامش در مدرسه عشق و دانشگاه انقلاب برای همیشه تاریخ ماندگار شد.
او که از نوجوانی رنج را در خانوادهای تنگدست تجربه کرده بود؛ بیشتر حقوق دریافتیاش از آموزش و پرورش را صرف دانش آموزان محروم یک مدرسه روستایی کرد. تقی 12 تیر 1335 در همدان و خانوادهای مذهبی متولد شد و از نوجوانی با کار کردن کنار تحصیل به اقتصاد خانواده کمک کرد. بعدها عضو سپاه دانش شد و برای سوادآموزی به مناطق محروم رفت و آمد میکرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی معلم شد و در روستای «منور تپه» اسدآباد مشغول تدریس شد؛ جایی که پس از شهادتش، مردم روستا به پاس خدمات و تلاش خارج از وظیفه این معلم دلسوز، نام «شهید بهمنی» را برای آن انتخاب کردند.
او عاشق شاگردانش بود و به گفته مادرش، آنها را با خود به خانه میآورد؛ حمام میکرد؛ غذا میداد و حتی گاهی برایشان کت و شلوار میخرید. در مدرسه هم نهار و میوهاش را بین بچهها تقسیم میکرد و خودش اندکی نان میخورد.
او در مدرسه مشق عشق میکرد و بیشتر درآمدش را برای روستای محل تدریسش و مردم روستا خرج میکرد یا به دوستان و آشنایان قرض میداد. پولهایش برای برکت عجیبی داشت: هزینه ازدواج، ساخت خانه، پرداخت بدهی و مهمتر از همه باز کردن گره از کار مردم.
دلسوزی، اخلاص، مردم داری و تقوا ویژگی ذاتی تقی بود. آن قدر با تقوا که به مادرش گفته بود هر وقت خواست ازدواج کند برایش دختری از یک خانواده فقیر بگیرد تا با این کار اجر ببرد.
او سعادت را در تلاش برای رسیدن به قله کمال انسانی و دور شدن هرچه بیشتر از مظاهر رنگارنگ دنیایی جست و جو میکرد. بهمنی برای مردم «منور تپه» برادری دلسوز و تکیه گاهی محکم بود.
غائله کردستان و ناامنی در منطقه پاوه که شکل گرفت برای دفاع از انقلاب به آنجا شتافت و معلمی را ترک کرد؛ حتی دست بسیاری از دوستانش چون علی شادمانی را هم گرفت و به پاوه برد.
در پاوه با همه توان ایستادگی کرد. از دوران خدمت سربازی یک دست لباس برایش مانده بود که با همان از پاوه دفاع کرد؛ بعدها با همان لباس فرمانده عملیات سپاه استان همدان شد. او از بنیانگذاران سپاه پاسداران و اولین فرماندهان این یگان نظامی در همدان بود و در کنار نام آورانی چون شهیدان حسین همدانی، مهدی فریدی و محمدرضا فراهانی روزهای سخت جنگ را مدیریت کرد.
تهیه مهمات در آن روزها کار آسانی نبود، اما تقی بهمنی با اخلاص و مقاومت به همراه دوستانش این بحران را مدیریت کرد. با اینکه فرمانده بود در جبهه ساده ترین غذا را میخورد و بهترین غذا را به رزمندهها میداد.
نظم، ادب، تمیزی، شجاعت و کم خوراکی ویژگی این سرباز تمام عیار در جبهه جنگ بود. تقی در سر پل ذهاب به همراه شهید مهدی فریدی شجاعت بالایی از خود نشان داد و با ابتکار و خلاقیت مانع سقوط این شهر شد.
همیشه آماده رزم بود و به قول علی شادمانی، معاون هماهنگ کننده قرارگاه خاتم الانبیا(ص) بند پوتینش را حتی در حال استراحت محکم میبست. اخلاص عجیبی داشت و همه تلاشش جلب رضایت خدا بود و این را به همه سفارش میکرد. آن قدر با اخلاص که حتی برای واکس زدن به کفش، نیت تقرب میکرد.
گاهی دو بار وضو میگرفت آن هم در سرمای استخوان سوز جبهه غرب؛ با این کار خودش را برای انجام برخی خطاهای ناخواسته تنبیه میکرد. به مجلس روضه خیلی علاقه داشت و معتقد بود که چایی روضه شفا میدهد.
تقی بهمنی برای روزهای سخت جنگ، سربازی تمام عیار بود؛ معلمی دلسوز و فرماندهای شجاع و کارآمد. 10 اردیبهشت 1360 پس از مقاومتی طولانی و گذشت دو روز از فراق دوست عزیزش مهدی فریدی به شهادت رسید؛ با همان یک دست لباس سربازی!
پس از شهادت خانوادهاش فهمیدند که او در جبهه فرمانده بوده است؛ سرداری سربلند و پیشگام و پیشتاز در کارنامه مقاومت و ایستادگی، اما گمنام که حالا دیگر از او یاد نمیشود.
او اولین فرمانده شهید استان همدان بود که مفتخر به دریافت درجه سرتیپ تمام از طرف مقام معظم رهبری شد و نامش در مدرسه عشق و دانشگاه انقلاب برای همیشه تاریخ ماندگار شد.
در مجلس عزایم جشن بگیرید
در وصیتنامه سردار سرتیپ شهید تقی بهمنی آمده است: «... به خاطر اسلام؛ بلکه برای رسیدن به معبودم در این جبهه مبارزه میکنم و معتقد هستم این دنیا برای انسان یک زندان بیش نیست چنانکه شیعه از اول در برابر ستمگران همواره نه گفتهاند. ما شیعهها گفته زور را تحمل نمیکنیم. پای مقاومت ستمگران را خواهیم شکست و فراموش نمیکنیم که درس بزرگی از سرور آزادگان حضرت سیدالشهدا(ع) آموختهایم.
میدانم که این جنگ تحمیلی پایدار نیست و خداوند وعده داده است که پیروزی از آن ما است. خدا خود شاهد است که در این جنگ تحمیلی هم از طرف خودی من زجر میبرم و هم از طرف دشمن، زیرا از درون با ستون پنجم در جنگ روبرو هستیم و از خارج با ابرقدرتهای شیطانی. خدایا تو را قسم میدهم به جوانان آغشته به خون که اسلام را در این لحظه از زمان یاری کن.
اما شما مسلمانان در این موقع از زمان نشان بدهید که ما آزاده و پیرو مکتب اسلام هستیم. من شهادت را دوست دارم زیرا هر لحظه به استقبال آن میروم و با خون خودم میخواهم اسلام را یاری کنم؛ اگر خدا این قربانی را از خانواده ما قبول کند.
خانواده عزیزم شما را به خدا قسم میدهم بعد از مرگ من اگر مجلس عزاداری به پا کردید؛ خوشحال باشید و جشن بگیرید و به تمام بازماندگان بگوئید که خدا هم از ما قبول کرد
من به هیچکس بدهکاری ندارم و از چند نفر مقداری پول میخواهم که آنها را برای بچهها و خانوادههای بیسرپرست به مصرف رسانید و باز هم دوست دارم که با لباس و سایر وسایل از جمله پوتین در خاک بسپارید.»
سمیه مظاهری
نظر شما