خبرگزاری شبستان-کرمان
این روزها مسئله حجاب به یک بحث پر حاشیه در فضای مجازی و حقیقی تبدیل شده است؛ دیدگاه های مختلف هر یک سعی می کند از زاویه ای به مسئله بپردازند؛ بعضاً بحث آنقدر بالا گرفته که گاه به اختلاف نظرهای جدی انجامیده است.
در این میان عده ای، برخی از برخوردهای نامناسب و دور از شأن گشت ارشاد را مستمسک خویش ساخته و هر طور خواستند به حکومت و نظام تاختند؛ برخی اما با متانت و حفظ ادب کاستی ها و نواقص روش ها و برخورد صحیح را گوشزد کردند.
عده ای دیگر مسائل اقتصادی جامعه را عَلَم کردند که بله، مشکل اصلی کشور معیشت است نه حجاب و... اما همین ها نگفتند آیه صریح قرآن مبنی بر رعایت حجاب در آیه ۵۹ سوره احزاب چه کنیم؟!
بعضی هم در فضای مجازی کمپین هایی را با سیاست یک بام و دو هوا پی گرفتند تا یکی به میخ و یکی به نعل زده باشند و هم ادعای محجبه بودن داشته باشند و هم...
برخی دیگر با این توجیه که عفاف و حجاب نیاز به فرهنگسازی دارد، هر گونه موضع گیری نسبت به بدحجابی و بعضاً کشف حجاب در جامعه را به اصطلاح به صلاح ندانستند اما این را هم نگفتند نتیجه فرهنگسازی در همه این سال ها در کف جامعه چه بوده است؟
عده ای هم با بکارگیری برخی تعبیرات، قیاس های مع الفارق، گره زدن مسئله حجاب به دهها موضوع دیگر و... هر گونه تذکر لسانی محترمانه و دلسوزانه را هم نسبت به بی حجابی های موجود تقبیح کردند.
با وجود همه مسائلی که راجع به مسئله حجاب مطرح است و البته که از بضاعت نگارنده این سطور فراتر است اما کمتر بر ریشه های حجاب تمرکز شده است.
آنچه در ادامه می آید گفتاری عمیق و قابل تأمل و در واقع ارائه طریق از مرحوم صفایی حائری درباره مسئله حجاب است.
«مادام كه تلقى ما از انسان و برداشت ما از خويشتن دگرگون نشده، مادام كه نقش انسان مجهول مانده و بينش او از اين نقش در حد تنوع، در حد زندگى تكرارى و مدار بسته، در حد خوشى ها و سرگرمى ها، در حد بازيگر شدن و بازيچه ماندن و تماشاچى بودن، خلاصه شده، مادام كه زندگى جز نمايش و بازى، بارى ندارد، ناچار سنگينى حجاب طبيعى است، مگر اين كه با شعارها همراه شوى و يا در جوّ روشنفكرى قرار بگيرى و يا بخواهى به گونه اى ديگر به نمايش بپردازى يا بخواهند با تشويق و تعريف آماده ات سازند.
مادام كه تلقى ما از خويش عوض نشود، حجاب هيچ مفهومى نخواهد داشت و چيزى جز كفن سياه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگى و نابودى شادى ها، عنوان نخواهد گرفت و هزار عذر خواهى داشت كه خودت را از آن آزاد كنى: كه پاكى زن در لباسش نيست، چادرى هاى كثيف و لجن بى شماره اند. كه من راه خودم را مى روم، چشمشان كور نگاه نكنند.كه اصلًا دل بايد پاك باشد كه چادر، بيشتر مرد را كنجكاو و تحريك مى كند كه اين مسائل در كشورهاى مترقى كاملًا حل شده اند و ديگر مسأله اى نيست. كه روابط آزاد، طبيعى است كه محدوديت، عقده مى آورد و محروميت، سركشى را مى زايد.
و خلاصه هزار عذر و توجيه و تازه اگر مجبور بشوى كه به خاطر ترسى و يا عشقى، حجاب بگيرى، تازه خود حجاب تو مى شود بازى تو و چادر تو مى شود مترى چندك و رنگش بايد فلان و گلهايش بايد بهمان باشند و اين است كه همان انحراف، در اين شكل جلوه مى كند و تو كه هنوز نقش خودت را عوض نكرده اى، در هر لباسى همان خواهى بود و همان بازى ها را خواهى داشت و فقط با تنوع ها خودت را فريب خواهى داد و به ريش ديگران خواهى خنديد..
كسى كه تمامى عمرش و عمق زندگي اش همين چند انگشت گرفتن و دوختن و پوشيدن و نمايش دادن و جالب بودن و در چشم ها نشستن است، آيا مى تواند كه خودش را در لباس محبوس كند و خودش را بپوشد؟ پوشش؛ يعنى مرگ، يعنى تمام شدن، يعنى پوچ شدن و به بن بست رسيدن كه اينها جز سرگرمى و تنوع و لذت و نمايش و جالب بودن و در چشم ها و دل ها نشستن چيزى نمى خواهند؛ چون خودشان را بيشتر از اين نمى بينند و بالاتر نرفته اند.
زيربناى حجاب، همين دگرگون كردن بينش و عوض كردن تلقى و برداشت ها است. آن وقت آنچه سخت و رنج آلود است شيرين و مطلوب خواهد شد و راحت و آسان خواهد گرديد.»
نظر شما