کرامت انسانی در اندیشه علامه طباطبایی/ علامه به انسان به عنوان یک هویت جمعی می نگریست

حجت الاسلام فربهی با بیان اینکه نوآوری یکی از ویژگی های مهم علامه طباطبایی است گفت:علامه طباطبایی موجب توجه جدی به انسان و آشکارتر شدن ارزش و جایگاه انسان شدند و به انسان به عنوان یک هویت جمعی نگاه می کردند.

به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان؛ بی تردید علامه طباطبایی بزرگ ترین فیلسوف پس از ملاصدراست. بسیاری اعتقاد دارند که علامه طباطبایی شارح، پیرو و مرید ملاصدراست و در مجموعه حکمت صدرایی قرار می گیرد و بیرون از این مکتب نیست.دیدگاه دیگر این است که اصلا ما چیزی بنام نوصدرایی نداریم، علت این هم روشن است. فلسفه ای که بر مداری غیر از ملاصدرا در طول 400 سال گذشته شکل گرفته باشد وجود ندارد. تمام فلسفه های پس از ملاصدرا بر محور فلسفه ملاصدراست و علامه طباطبایی از این حیث استثناء نیست.

 

وقتی جریانی را نوصدرایی نامگذاری می کنیم آیا باید گسست معرفتی بنیادینی وجود داشته باشد تا مجاز به استفاده از واژه نوصدرایی باشیم یا خیر؟! اگر فیلسوفی مشرب، روش و دیدگاه متفاوتی را انتخاب کند حتی دیدگاه انتقادی(نقدی) را در پیش گرفته باشد و علی رغم اینکه به چارچوب اصلی فلسفه ملا صدرا وفادار باشد می توانیم عنوان نوصدرایی را به او اطلاق کنیم. حقیقت این است که علامه طباطبایی برخلاف بسیاری از پیروان و شارحان ملاصدرا، تنها یک شارح نیست. می توانیم موضوعات بسیاری را بر بشماریم که علامه به دیدگاه ملاصدرا نقد می کند و دیدگاه ملاصدرا را درست نمی داند به خصوص در تعلیقه بر اسفار و برخی از نهایة الحکمة به آنها اشاره می کند.

 

علامه را می توانیم فیلسوف مستقل و برجسته ای حساب کنیم که البته تحت تأثیر حکمت ملاصدرا و حتی در درون این فلسفه دارد تلاش می کند یا خیر؟!، می دانیم که ملاصدرا در باب «حمل» تنها ملاک را «اتحاد» می داند، اما علامه با این نظر ملاصدرا مخالفت می کند و عنوان می کند که تنها ملاک حمل، اتحاد نیست. اتحاد، عمده ملاک است که حمل بر آن توقف دارد، یعنی وقتی نگاه می کنیم می بینیم علامه در تعلیقه بر اسفار در جلد دوم به صراحت دارد با دیدگاه ملاصدرا مخالفت می کند. در این خصوص با حجت الاسلام «احمد فربهی» استاد فلسفه، حوزه و دانشگاه گفت و گویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.

 

چرا علامه طباطبایی را نوصدرایی می نامند؟

برای اینکه ما یک شخصیتی را مرتبط کنیم به تعبیر «نو» مثلا به علامه طباطبایی بگوییم «نوصدرایی» یا شخصیت های دیگر همین طور، طبیعتا باید بر اساس یک خصوصیاتی این نسبت را به آنها بدهیم. یکی از این خصوصیات این است که ابهاماتی که در آن مکتب وجود دارد را آشکار کرده باشند. دوم اینکه بعضی لوازم پنهان را گفته باشند، مثلا در نظریه ملاصدرا حرف های پنهانی باشد که ایشان بیاید آنها را آشکار و بیان کند.

 

 یکی دیگر از معیارها انسجام مطلب است. مرحوم ملاصدرا حرف ها و نظریات پراکنده و مختلفی دارد. معیار اینکه به یک شخصی بگوییم نوصدرایی این است که آن حرف ها را در یک نظام منسجم عرضه کند. دیگر اینکه در آن دستگاه فکری و برپایی نظریاتی که صاحب مکتب مطرح داده، یک شخصی بیاید نظریات جدیدی ارایه دهد. مرحوم علامه طباطبایی در تمامی این جهات یکی از برجسته ترین شخصیت ها است. یعنی مرحوم ملاصدرا در صحبت های خود ابهاماتی داشته که مرحوم علامه طباطبایی آن را آشکار نموده است. مثلا علامه در بحث «وحدت تشکیک وجود» بحث رابط بودن را مطرح کردند. این رابط بودن حداقل تصویری روشن از نظریه وحدت تشکیکی مرحوم ملاصدرا به ما ارایه می کند.

 

تعبیرات دیگری از علامه طباطبایی داریم که لوازم پنهانی کلام ملاصدرا را آشکار کرده است. وی در جاهای مختلفی از « کتاب المیزان »، لوازم تشکیک در وجود را آشکار نموده است. اینکه صفات انسانی، صفات حقیقی هستند که دارای مراتب می باشند. علامه طباطبایی آمدند اینها را تطبیق داده و آشکار نمودند، مصادیقی برایشان پیدا کرده و از آنها استفاده  کردند؛ بنابراین مرحوم علامه طباطبایی یک نوصدرایی است که توانسته حرف هایی که در لا به لای سخنان محروم ملاصدرا گم شده اند و یا تطبیقاتی که خود ملاصدرا به آن نرسید و نپرداخت، آنها را تطبیق داده و آشکار نماید؛ همچنین نظم منسجمی به مباحث ملاصدرا داد و از همه ارزشمندتر نوآوری هایی که علامه طباطبایی بر دوش نظریات ملاصدرا بنا نهاد. مبانی از ملاصدرا است، اما نظریات جدید از علامه طباطبایی می باشد، مثل چیزی که ایشان در بحث «نفس الامر» مطرح کردند.

 

محروم ملاصدرا بحث اسفار السلوک را مطرح کرده بود.احیانا شاید به بعضی از سلوک های غربی هم در بعضی جاها پرداخته بود. اما اینکه علامه بیایند بر دوش اصالت وجود، یعنی بحث «نفس الامر» را به شکلی کامل، جامع، دسته بندی شده و آشکار بیان کنند، این یک نوآوری است که در فرمایشات مرحوم ملاصدرا به این کیفیت دیده نمی شود. علامه طباطبایی در بحث نفس الامر وجود عینی را پایه قرار دادند، از دوش این وجود عینی، سلوک های فرضی را بیان کردند، بعد برای این سلوک های فرضی به کمک لوازم تحلیلی ارزش قایل شدند در واقع ارزش حقیقی و ارزش علمی بودن آن را اثبات نمودند. سپس ملاک صدق قضایا را بر اساس این ارزش واقع نمایی توضیح دادند. این کار بسیار بزرگی ایست که محروم علامه طباطبایی در بحث نفس الامر انجام دادند. در جاهای دیگر هم بر دوش نظریات ملاصدرا نظریات جدیدی را عنوان کردند. علامه طباطبایی یکی از شخصیت های برجسته ملاصدرایی است.

 

 

 

 

کرامت انسانی چه جایگاهی در اندیشه علامه طباطبایی داشتند؟

مرحوم علامه طباطبایی از جهت تدوین به مباحث انسان، محوریت داشت و برخی از رساله ها و آثاری (انسان قبل از دنیا، انسان بعد از دنیا و..) را که نوشتند با محوریت انسان بود. این نگاه محوری موجب شد که مباحث کامل تر و جامع تر مطرح شود؛ پس یک زاویه، زاویه اصل محوریت دادن به انسان است. ما در تفکر دینی خود، محوری ترین پایه را اندیشه توحیدی می دانیم اما در کنار محوری ترین اندیشه هستی شناسانه می توانیم از جهت دسته بندی مباحث و حق مباحث را ادا کردن چیزهای دیگری را محور تدوین و دسته بندی ها قرار دهیم.

 

 مثلا وقتی به قرآن نگاه می کنید، این کتاب آسمانی از ابتدا تا انتها انسان را محور قرار داده است. در سوره حمد که اولین سوره قرآن است، انسان ها را به دو دسته تقسیم کرده است، بعد از آن وارد سوره بقره که شده باز انسان را به دو دسته تقسیم نموده تا انتهای قرآن که سوره ناس باشد با تعبیر «من الجنه والناس» انسان ها را به دو دسته تقسیم کرده است، انسان های شیطان صفت و انسان های غیر شیطان صفت. ما در عین حالی که نگاه توحیدی را نگاه محوری در باورها می دانیم اما انسان را یکی از محورهای مهم مسایل، گزاره ها و سرفصل ها می دانیم. مرحوم علامه طباطبایی آمدند این کار را بسیار خوب انجام دادند. موجب توجه جدی به انسان و آشکارتر شدن ارزش و جایگاه انسان شدند.

 

 نگاه به هویت جمعی انسان جنبه دیگری از مباحث انسان شناسی بود که احیانا مورد غفلت قرار گرفته بود. مرحوم آیت الله مصباح در «کتاب جامع و تاریخ در قرآن» خود، وجود فلسفه جامعه را انکار می کنند که درست هم است، می گویند ادله بر این مسئله نداریم که جامعه یک وجود فلسفی و یک وجود عینی داشته باشد اما ایشان درباره وجود جامعه شناسی و هویت جمعی انسان به تفسیر و به شکل متمرکزی صحبت نمی کنند.

 

علامه طبا طبایی در این زمینه صحبت کردند، یعنی به انسان به عنوان یک هویت جمعی نگاه می کردند، می گفتند در عین حالی که این هویت جمعی حقیقت فلسفی ندارد اما دارای آثار و احکامی است که باید موضوع بحث قرار گیرد تا آن آثار و احکام آشکار شود. محروم علامه طباطبایی این کار را  انجام دادند و شهید مطهری هم از این نگاه علامه استفاده نمودند و کتاب های مختلفی را در این زمینه نوشتند. پس بحث کرامت انسان را در فرمایشات مرحوم علامه طباطبایی از زاویه های مختلفی می توان مطرح کرد.من از زاویه تدوین مباحث انسان شناسی مطرح کردم که نگاه محوری به انسان باعث شد که جایگاه هستی شناختی و اجتماعی انسان آشکارتر شود.

 

قرآن کریم محوری ترین منبع معارف دینی ما است، به همین دلیل مبانی و شیوه های فهم آن از مهمترین مسائلی است که باید به آن پرداخت، از جمله عارفان و مفسران بزرگی که در این باره نظریه پردازی کرده و مهمتر این که خود را در یک دوره تفسیر، مفصلا به دیگران نشان داده علامه طباطبایی(ره) است.ایشان معتقد است الفاظ قرآن در دلالت بر مراد واقعی شان گنگ و مبهم نیستند و در رساندن مراد خود از ابتدا تا انتها به هیچ زمینه ای نیاز ندارندعلامه نظریه تفسیر به رأی و نظریه اکتفا کردن به اخبار تفسیری را باطل می‌دانند. مهمترین دلایل نظریه ایشان همگانی بودن مخاطبان قرآن، نور و هدایت و بیان بودن قرآن و تحدی کردن با متن قرآن برای اثبات اعجاز آن است. علامه طباطبایی(ره) به استقلال قرآن در وضوح دلالی آیات قائل است و روش تفسیری خود را در مقابل روش تفسیری علمای صدر اسلام می‌داند، چراکه آنها تنها به قرائت قرآن و در تفسیر هر آیه فقط به نقل قول صحابه و تابعین اکتفا می کردند و عملاً معتقد بودند قدمی از نقل‌قول آنها نمی‌توان فراتر گذاشت.

 

 

 

 

کد خبر 1234709

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha