به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، ۱۶ آذر در کشورمان روز دانشجو نامگذاری شده؛ در واقع این روز، به یاد ۳ دانشجویی است که در اعتراض به دیدار رسمی نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا با شاه پهلوی آنهم چندی پس از کودتای ننگین آمریکایی ۲۸ مرداد، توسط رژیم ستمشاهی به شهادت رسیدند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت در روز ۲۴ آذرماه سال ۸۷ تاریخچهای از این واقعه بیان کردند. ایشان فرمودند: «جالب است توجه کنید که ۱۶ آذر در سال ۳۲ که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همه ی نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیله ی دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود می آید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای ۲۸ مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات می کنند، که البته با سرکوب مواجه می شوند و سه نفرشان هم کشته میشوند. حالا ۱۶ آذر در همه ی سالها، با این مختصات باید شناخته شود. ۱۶ آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است.»
با توجه به فرا رسیدن سالروز ۱۶ آذر روز دانشجو، خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان گفتگویی با دکتر«مهدی جمشیدی» نویسنده و پژوهشگر و عضو هئیت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام داده است که در ادامه می خوانید.
چرا جنبش دانشجوییِ تجدّدی، شعار دموکراسی سر میدهد و دغدغههای روشنفکرانه دارد؟
جنبش دانشجویی، گرفتار یک زائدۀ مزاحم و پُرمدّعا بود که خاصیّتی جز هوچیگری نداشت. این بخشِ فرسایشگر، مستقل نبود و از غربِ استعماری، خطّ میگرفت و با ایدئولوژیهای غربی، احساسِ همذاتپنداری میکرد. البتّه حتّی در این اخذ و اقتباس نیز ریزهخوارِ روشنفکریِ سکولار بود و به واسطۀ آنها، ایدئولوژیهای غربی را شناخته بود. این جریانِ دنبالهرو و مقلّد، هیچگاه وارد وادیِ خلّاقیّتِ فکری نشد و اندیشهورزی را تجربه نکرد. در واقع، بدنۀ اجرایی و عملیاتیِ حزبهای غربگرا بود که در هنگامههای انتخاباتی، نقش «بسیجگری» و «هوچیگری» را به طور همزمان ایفا میکرد. به بیان دیگر، ابزاری بود برای «فشار اجتماعی» که بیش از هر چیز، «کارکرد انتخاباتی» داشت. فعّالان این جریان با تکرار طوطیوارِ ایدئولوژیهای غربی، در پی ایجاد اعتبار دانشگاهی و سیاسی برای خود بودند. این یعنی ما با یک جریان «بیریشه» و «غیربومی» مواجه بودیم که به تمدّن تجدّدی، وفادار بود و میخواست در قامت سرباز آن ظاهر شود. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، شعار دموکراسی سر میداد و دغدغههای روشنفکرانه داشت، اما با کار جهادی و خدمات اجتماعی، بیگانه بود و کمترین فهم و درکی از آن نداشت. گفتگو، گفتارش بود نه منطقش. تهیمایه بود و خودخواه، بیاستدلال بود و غوغاسالار.
جنبش دانشجوییِ تجدّدی، چون هم «مصرف» میشد و هم «تاریخ انقضاء» داشت، تمام شد و به گِل نشست. در حالی نعرههای پرچمداران این جنبش به خاموشی گرایید که نه «آرمانها»یش ماندگار شدند و نه «آدمها»یش. مانند «غبار»، فرونشست، درحالیکه مدّعی «طوفان» بود و خود را صحنهگرانِ تاریخ فردا میانگاشت. البتّه امروز، نه اینکه هوادارن این جنبش نباشند، هستند اما «بیقدرت» و «بیاثر» و «منزوی». به طور طبیعی و در نتیجۀ خطاهای بزرگ و تکراری، به «حاشیۀ تاریخ» طرد شدهاند و مشغول دغدغههای گعدهای و ناپختۀ خودشان هستند. در واقع، همچون «تهماندههای یک دورۀ تاریخیِ تمامشده»، حس زیادیبودن دارند و میخواهند از جامعهای که به آنها بیاعتنایی کرد و «راه دیگری» را برگزید، «انتقام» بگیرند. جنبش دانشجوییِ تجدّدی، امروز آنقدر «مبتذل» و «حقیر» شده است که برخلاف گذشته، شأن شبهروشنفکریِ خویش را هم مراعات نمیکند؛ چنانکه برای «کشف حجاب»، یقه چاک میدهد و برای «غذاخوری مشترک»، شیشه میشکند و در «رکیکگویی»، گوی سبقت را از اراذل ربوده است. این همه «انحطاط» و «تنزّل»، سرانجام این بخش از جنبش دانشجویی است. روشن است که این بخش، برآیندِ جنبش دانشجویی نیست و نباید این اقلیّتِ لاابالی و بیبندوبار را ملاک قضاوت قرار داد و همگان را همچون اینان انگاشت.
مطالبات رهبر معظم انقلاب از دانشجویان چگونه باید محقق شود؟
بخش اصلی و زندۀ جنبش دانشجویی، «هویّت اسلامی و انقلابی» داشته و دارد. از آغاز طلوع آفتاب انقلاب، سربرآورد و جوشید و خروشید و امروز نیز هست و حیات دارد؛ با این تفاوت که نسبت به گذشته، پختهتر و کمالیافتهتر شده است. جنبش دانشجوییِ انقلابی، چون برآمده از تاریخِ انقلاب است، «ریشهدار» است و از بیرون، «تحمیل» نشده است. سخنش، همان سخن انقلاب و مردم انقلابی است در کالبد ادبیّات فاخرِ دانشگاهی. هم «حامیِ وفادار» است و هم «منتقدِ دلسوز». هم «گفتگومدار» است و هم «غیور». هم اهل «اندیشهورزی» است و هم اهل «کنشگریِ اجتماعی». هم «نکتهدان» و «ریشهیاب» است و هم «مؤمن» و «انقلابی». خالق «رویدادهای درخشنده» است که در دهۀ اخیر، موارد متعدّدی از آن را مشاهده کردیم. نیروی پیشرانِ جامعه است، اما تلاطمزیست نیست. مسألهها و دغدغههایش نسبت به دهههای گذشته، بسیار ارتقا یافتهاند؛ هر چند در همان خطّ هستند و از اصالتهای اوّلیّه نبریدهاند. کوتهنگر نیست و سودای «تمدّنپردازیِ اسلامی» دارد. در واقع، پرسشهایش تمدّنی شده و چشماندازش وسعت یافته است. بهحقّ باید گفت آیتالله خامنهای توانسته در طول دهههای گذشته، ذهنیّت این پاره از جنبش دانشجویی را به سمتوسویی هدایت کند که از آن، انسانهای انقلابی و تمدّنی برمیآید. پس این کمالات و فتوحات، ریشه در آن هدایت فکری و معنوی دارند و همجهان و همافق با حرکتِ تکاملیِ انقلاب هستند.
چه تکلیفی بر عهده دانشجوی تراز انقلاب اسلامی است؟
دو تکلیف تاریخیِ عمده بر عهده جنبش دانشجوییِ انقلابی است: یکی «دولت جوانِ حزباللهی» که بازتولیدِ امروزین «دولت اسلامی» است، و دیگری، «حلقههای میانی» که سازوکار تحقّق «جامعۀ اسلامی» است. عبور از گام اوّل انقلاب و برآمدن «گام دوّم انقلاب»، این ضرورتها را آفریده است و باید جنبش، خودش را متناسب با این مسألههای نوپدید، بازسازی و بازآرایی نماید و تقسیمکار کند. نقطۀ شروع، حلقههای میانی است، اما نقطۀ پایان، دولت جوانِ حزباللهی نیست؛ چون ماندن در حلقههای میانی، یک ضرورت تاریخی است. از سوی دیگر، لازم نیست این جنبش، اکثریّت باشد؛ چراکه هیچگاه در تاریخ، اینگونه نبوده که نیروی پیشران، اکثریّت باشد. همین «اقلّیّتِ مؤمنِ انقلابی» است که میتواند تمامیّتِ جامعه را در جهت غایاتِ قدسیِ انقلاب، بسیج کند و خودش هم در خطوط مقدّم، درگیر و راهگشا باشد. این جنبش باید نقش «جهتبخشی» و «افقآفرینی» و «تاریخپردازی» را ادامه بدهد و خودآگاهیِ تاریخیِ خویش را در جامعه و حتّی در حاکمیّت، تکثیر نماید.
نظر شما