به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از استان کرمانشاه، محمد هادی صحرایی به بهانه ۱۶ آذر مطلبی را تحت عنوان اهمیت ۱۶ آذر برای این خبرگزاری فرستاده که با هم می خوانیم.
برای تحلیل صحیح هر واقعیتی لازم است حقیقت آن را به دور از هرگونه مزاحمتهایهالهای بررسی نمود. مزاحمت هالهای به این معناست که گاهی اموری حاشیهای و غیر اصیل میتوانند یک تحقیق را در مرحله شناخت یا تحلیل و یا نتیجه دچار اشتباه کنند و در تشخیص علتها و معلولها ایجاد اختلال کرده و در نهایت آن را از حالت علمی خارج کنند. مثلاً اگر با استفاده از قدرت رسانهای، مدام از توان بالای نظامی کشوری پیامهای مثبت و مهندسی شده گفته شود ناخودآگاه مخاطبان برای آن کشور، قدرت اقتصادی و فرهنگی را هم تصور میکنند، در حالی که در واقع ممکن است چنین نباشد. به عکس؛ اگر رسانهها به صورت مداوم از مشکلات اقتصادی کشوری بگویند و بزرگ بنمایانند، همین تصویرسازی میتواند به صورت ناخودآگاه ذهن مخاطب را از توانایی نظامی و فرهنگی آن کشور غافل کند.
صاحبان رسانههای استکباری به خوبی به قدرت اشتباهات هالهای پی بردهاند که سالهاست با صرف هزینههای گزاف، به دنبال دور کردن مردم از حقیقتها و به اشتباه انداختن و نگه داشتن مردم جهان در آنها هستند. گفته میشود پس از انتشار اخبار جنایات هولناکِ منجر به شکست نظامیان آمریکایی با مردم ویتنام، برخی خانوادههای این نظامیان از پذیرفتن فرزندان و همسران خود امتناع میکردند و اگر جادوی سینمای این کشور با به رخ کشیدن ترکیب عضله و تکنولوژی، به کمک سیاستمداران آمریکایی نمیآمد شاید چالش «شکست جنایتکاران» میتوانست دولت آمریکا را در مواجهه با خشم و عصبانیت افکار عمومی، دچار مشکلات جدی کند. حضور بدون تشریفات و سرزده مقامات ارشد آمریکایی در عراق و فرار شبانه آنها از افغانستان پس از حضور بیست ساله در این کشور هم با کمک رسانههایی که مأمور«پرت کردن حواس مردم» هستند به فراموشی سپرده شد و سؤالات بیجواب را از اذهان مردم زدود.
واقعیتی که در یک ساله اخیر جهان دیده میشود، وضعیت وخیم اروپا پس از جنگ روسیه و اوکراین است. اگرچه این جنگ صدها کیلومتر دورتر از کشورهای پولدار و مدعی اروپایی انجام میشود ولی این حقیقت، پس از کرونا و قحطی پساکرونا توانسته غرب را در بحران جدی «انرژی و غذا» قرار دهد و حتی فراتر از این توانسته این بحران را به یک رسوایی تمام عیار تبدیل کند و این حقیقت را عریان بنمایاند که رسانههای آنها واقعنما نیستند و پولدار بودن لزوماً به معنی ثروتمند بودن و ثروتمند بودن لزوماً به معنی قدرتمند بودن نیست. با این وجود، رسانههای سلطهگر و استکباری با توسل به همان شیوه هالهای توانستهاند که این بحران را وارونه جلوه داده و یا دست کم آن را از سرخط خبرها بردارند و با خبرسازی و دروغپردازی، ایران را کشوری در آشوب و آتش معرفی کنند. انتشار بیش از ۱۷ هزار دروغ، در کمتر از یک ماه اول اغتشاشات اخیر، توسط 5 رسانه فارسی زبان معاند و ماهوارهای بیش از هرچیز گویای بحرانی است که غرب به دنبال لاپوشانی و پنهان کردن آن است و رسانههای سمپات آنها در داخل کشور نیز مأمور سانسور اخبار خوب و ضریب دادن به اخبار بد هستند.
حدود هفتاد سال پیش یکی از ژنرالهای کارکشته جنگ جهانی دوم به نام آیزنهاور به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد. برخلاف دوران کنونی که آمریکا به رؤسای روان پریشی مثل ترامپ ملعون و بایدن نفاخ و گیج مبتلا شده، در آن زمان اگرچه رؤسای این کشور ظالم بودند ولی بهرهای از هوش و تعقل داشتند. حکومت آیزنهاور تقریباً همزمان با دولت مصدق در ایران بود. سخنی به آیزنهاور منسوب است که در صورت صحت، نشان از عمق معلومات او و اعتراف مهمِ اصلیترین دشمن ما به توانایی و توانمندی و اهمیت ایران دارد. او میگوید که با وجود قرار گرفتن ایران در چهارراه جهان، فکر نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران در دنیا وجود داشته باشد؛ نباید بگذاریم ایران به دوران اقتدار گذشته خود بازگردد و با شوروی به توافق برسد وگرنه در جهان هیچ جای امنی برای آمریکا باقی نمیماند.
این که منظور از گذشته مقتدرانه ایران دوران تمدن صفوی یا امپراتوری هخامنشی یا غیر از آن است باید در جای دیگری بحث شود. اگرچه هر دو اینها واقعیت دارد. به عنوان نمونه، تقریباً زمانی که غرب باستان و به ویژه یونان که مهد تمدن و تفلسف غربی است در تفکر شکاکیت هراکلیتوسی غوطهور بود، ایرانیان در حال حفر کانال سوئز بودند و توانستند چندین نسل فراعنه مصر را از پادشاهان خود قرار دهند. یا وقتی به شهادت ویل دورانت قصابهای بازار انگلیس، گوشت انسان را کنار گوشت حیوانات میفروختند، ابن سینای ما کتاب شفا و قانونی که هنوز مورد توجه دانشمندان غربی است را مینوشت و ابوریحان بیرونی که در غرب امروز به «همه چیزدان» معروف است، پس از زمین در آسمان به دنبال قوانین نجوم میگشت و دستگاه رصد و محاسبه ستارگان را میساخت و امثال این دو دانشمندارجمند و بزرگ، بسیار داریم. ولی به هرحال، نکات منسوب به آیزنهاور قابل تأمل و جدی است.
در همین ایامِ آیزنهاور، آمریکا نمیتواند ملی شدن صنعت نفت ما که تنها یکی از ثروتهای شناخته شده ایران آن زمان بوده را تحمل کند و با تبانی انگلیس، دولت قانونی مصدقی که نه مذهبی بود و نه آمریکاستیز را در کودتای ۲۸ مرداد۳۲ساقط میکند و او را به محکمه میکشاند. از قضا در همین کودتای سیاه هم رسانه بیبی سی فارسی اسم رمز و شروع عملیات را اعلام کرد. اکنون نکته مهم این است: آمریکای امروز که خود را در برابر صدها و هزاران ثروت فرآوری و فناوری شده ایرانی که به برکت انقلاب اسلامی و احیاء و تقویت روحیه خودباوری به وجود آمده میبیند چگونه میتواند آنها را برتابد و با پذیرش آنها کنار بیاید؟ و چگونه دانشگاه مترقی و متوجه ما را میپذیرد؟ پس این که دشمنی آمریکا و انگلیس با ایران را به خاطر انقلاب اسلامی بدانیم نیز یکی از همان اشتباهات هالهای است که رسانههای خبیثی مثل بیبیسی ترویج میکنند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد که مأموریت اصلیاش بازگرداندن شاه فراری به ایران بود، مردمی که از وطنفروشی، همدستی و تبانی حقارتبار و مزورانه شاه با دشمنان برای اسقاط دولت خود که امری بیسابقه در تاریخ کشورها بوده و هست و فرار او و رهاکردن وطن، عصبانی بودند با فشار افکار عمومی، حکومت را مجبور به قطع رابطه با انگلیس کردند. محمدرضای پهلوی که موجودیتش وابسته به آمریکا و انگلیس بود و پدرش هم اولین پادشاه دست نشانده اجنبی در ایران بود، بیش از چهار ماه نتوانست به قطع رابطه با انگلیس تن دهد. در نهایت با از سرگیری روابط با بریتانیا و نیز دعوت از نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا برای سفر به ایران و تعیین وقت برای سخنرانی در دانشگاه تهران و اعطای دکتری افتخاری به وی، بدون عذرخواهی از مردم ایران، عملاً خشم مردم و به ویژه دانشجویان را شعلهور کرد.
دانشجویان دانشگاه تهران در روز ۱۶ آذر ۳۲ به دلایلی که گفته شد تظاهرات و اعتراض خود را بیان کردند و با رگبار مسلسلها پاسخ خود را گرفتند. شهیدان قندچی، شریعت رضوی و بزرگنیا دانشجویانی بودند که با شهادت مظلومانه خود، ۱۶ آذر را برای همیشه به عنوان روز دانشجو و روز ضداستکباری معرفی نمودند. و برای اولین بار شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس در این روز در دانشگاه طنین افکند. اهمیت۱۶ آذر جدای از شهادت آن سه عزیز، از این روست که مبدأ تاریخ استکبارستیزی در دانشگاه شد و ماهیت ضدآمریکایی جنبش دانشجو را به نام خود ثبت نمود. پس از انقلاب اسلامی و با شدت گرفتن هجمههای رسانهای علیه ایران و به ویژه از دهه هفتاد به بعد که سیلاب تفکرات ترجمهای و قتلعام فرهنگی به اوج خود رسید، تلاش دشمن و سمپاتهای داخلیاش بر این بود که با ایجاد اشتباهات هالهای، این جنبش درخشان و خونین را بدزدند و آرمانش را به غارت ببرند، که نتوانستند.
اکنون هم متأسفانه با مشغول کردن برخی از دانشجویان در بعضی از دانشگاهها به اموری غیر از تحصیل و تحقیق، عملاً برای به انحراف کشاندن ذهن دانشجو و دانشگاهیان، برنامه شوم خود را عملی نمودهاند. پایین آوردن شخصیت اثرگذار و مترقی و مؤمن و دانش دوست دانشجو به عنصری که بیخبر از داشتههای بینظیر خود و دنیای روبه زوال غرب، برای برهنگی مبارزه کند و برای سلف مختلط بجنگد و به خاطر هیچ و پوچ، سخن و رفتار رکیک از خود نشان دهد، برنامهای است که دشمن به آن دل بسته است. اگرچه فهمیدن این نکته مهم است که چرا منتقدین جمهوری اسلامی از تئوریسازی و نظریهپردازی و حتی ترجمه متون غربی توسط برخی از اساتید دانشگاه و حوزه در دهه هفتاد به فحش و رکاکت امروز رسیده و خواست آنها از آزادی مطبوعات و لوایح دوقلو به آزادی پوشیدن رکابی تنزل یافته، ولی مهمتر این است که ثمره مبارزه دانشجویان از ۱۶ آذر۳۲ تاکنون توانسته دشمن را از مبارزه با جمهوری اسلامی، به مبارزه با مانتو و روسری تقلیل دهد و در این فرصت، ایران عزیز میتواند با شتاب و قدرت و عمق بیشتری از نانو تا ثریا را به تسخیر خود درآورد. انشاءالله.
نظر شما