به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان _ مهری شیرمحمدی
از روی تَلار طبقه دوم، «مظفرالدین شاه» به صندلی قجری تکیه داده و به میدانگاهی باغ چشم دوخته بود. در میانه هیاهوی جمعیتی که به تماشا آمده بودند، «کورکاظم»، با وجود فقدان یک انگشت در دست چپش، «نای هفت بند» می نواخت. دسته موزیک نظامی دولتی به رهبری «حسن خان سرهنگ»- که در دارالفنون تحصیل کرده بود- گروهش را نظم می داد تا بنوازند.بعد از اجرای موسیقی و دیگر تشریفات، «کل ورزا» ها به جان هم افتادند. اصلا «وَرزا جنگ» را به مناسبت قدوم شاهانه در باغ «اکبرخان بیگلربیگی» ترتیب داده بودند. دو گاو نر کوهاندار و قدکوتاه یا همان گاوهای بومی گیلان، تمام زور و قوت خود را در شاخ های خود جمع کرده و سعی داشتند با فشار دست و پا، حریف را به عقب برانند.هرچند میزبان تلاش داشت ضیافت شاهانه برگزار شود، شاه قجر ستون های عمارت کلاه فرنگی را می شمرد و در خیال و هوای فرنگ بسر می برد تا این ضیافت زودتر پایان پذیرد تا بتواند از بندر پیله بازار رشت، راهی اروپا شود. لابد چندان هم برایش مهم نبود که روسها در راهدارخانه نزدیک به رشت تذکره اعوان و انصارش را هم گرفته و ضبط کرده اند.
شنیده بود معماری عمارت تابستانی اکبرخان بیگلربیگی، اقتباس شده از خانه های بادکوبه آذربایجان است. ولی هرچقدر طبقات عمارت هشت ضلعی را می شمرد، می دید سه طبقه است. پس چرا گفته بودند، عمارتی که با کلاه سیلندری اش به «کلاه فرنگی» معروف شده، چهار طبقه است!
صدای گوهر رود، از پشت عمارت شنیده می شد و گودال نزدیک به آن که می گفتند یخچال طبیعی است و دورتا دورش را درختان آزاد کاشته بودند. سرتاسر باغ بزرگ پر بود از درختان «آزاد و نارون» و صدای پرندگان بالای درختان در هیاهوی باغ گم می شد. باغ آنقدر بزرگ بود که انتهایی برای آن تصور نمی کرد. اما باغ به آن بزرگی بدون حصار و دیواری بود. فقط همین رودخانه، ضلع جنوبی باغ را محدود می کرد.
تنها «مظفرالدین شاه قاجار» نبود که در سال 1281 خورشیدی در عمارت کلاه فرنگی مهمان شد. اکبرخان بیگلربیگی -که رئیس اجاره دار گمرکات گیلان، مازندران، خراسان و کرمانشاه بود- این عمارت زبیا را وسط باغش به همین منظور ساخت تا بتواند از مقامات حکومتی و دیگر نمایندگان کشورهای خارجی پذیرایی کند. بعد از فوت اکبرخان، باغ و عمارت بزرگش به همسر وی به ارث رسید که با پسرعموی همسرش یعنی «صادق خان اکبر محتشم الملک» ازدواج کرد. صادق خان چندین نوبت والی گیلان می شود و پس از آن باغ بزرگ بیگلربیگی به نام «باغ محتشم» تغییرنام میدهد. عمارت زیبای وسط باغ با آن کلاه فرنگی اش، بازهم پذیرای رجال حکومتی و خارجی شد که مهمان محتشم الملک می شدند.
این عمارت خیلی از رجال حکومتی را به خود دیده است؛ در دوره ای که رضا قزاق، سردار سپه بود، برای سرکوبی نهضت جنگل به رشت آمد و چند روزی را در عمارت کلاه فرنگی اقامت کرد. بعد از به قدرت رسیدن رضاخان، برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر و تعقیب بازماندگان جنبش جنگل، تیمورتاش حاکم گیلان شد. در زمان حکمرانی رضاشاه، پادشاه افغانستان(امان الله میرزا) و ملکه اش وقتی از سفر فرنگ بر می گشتند، از بندر پیربازار وارد رشت شده و مدتی در عمارت کلاه فرنگی اقامت می کنند.
اما میراث اکبرخان چندان خوش اقبال نبود. سال ۱۳۳۹ خورشیدی اداره مالیاتی بواسطه بدهی صادق خان اکبر، باغ را تصرف و به شهرداری رشت واگذار می کنند. شهرداری نیز با بازپیرایی این باغ، نام و عنوانش را به «پارک شهر» تغییر می دهد. در مراسم افتتاح پارک شهر ماجرای عجیب رخ می دهد که هنوز در ذهن سالخوردگان رشت دهان به دهان می چرخد و آن هم پذیرایی از مهمانها با بستنی بود که خورندگان را مسموم و راهی بیمارستان می کند.
این روزها اگر در باغ زیبای محتشم قدم بزنید، از آن وسعت افسانه ای دوره قاجار خبری نیست. اما درختان تنومند این باغ در هر فصل به رنگی در می آید که زیبایی خیره کننده ای به باغ می دهد. اگرچه هنوز هم مالکیت باقیمانده باغ محتشم و عمارت زیبای آن با شهرداری رشت است، اما در گذر زمان بخش های زیادی از باغ تبدیل به برخی از ادارات دولتی، بیمارستان، مراکز آموزشی و شهربازی شده است. و عمارت کلاه فرنگی بعد از انقلاب 57 متروک و متاسفانه مرکزی برای تجمع معتادان و اراذل و اوباش شد.
دهه 70، شهرداری رشت، عمارت زیبای چوبی میانه باغ با آن کلاه معروف سیلندری اش در اختیار اداره کل میراث فرهنگی گیلان قرار گرفت و آن مهمانسرای زیبای قجری مدتی به عنوان ساختمان اداری پایگاه پژوهشی میراث فرهنگی و سپس بعنوان موزه رشتی دوزی تغییرکاربری می دهد. عمارت کلاه فرنگی، از بیرون سه طبقه دیده می شود ولی در اصل چهار طبقه است. طبقه همکف، با 34 نرده چوبی تراش خورده اش، ایوان کشیده ای دورتادور بنا داردکه 6 پنجره چوبی بزرگ روبه باغ باز می شود. با باز شدن درِ ورودی عمارت، در سمت راست ابتدا یک دستشویی بزرگ و آنگاه آشپزخانه قرار دارد. در سمت چپ نیز یک اتاق قرار دارد. مقابل در ورودی، 14 پله و یک پاگرد، بازدیدکننده را به طبقه دوم می رساند.
طبقه دوم، سالن بزرگی دارد که گویا قبلاً دارای 2 اتاق بوده است. این طبقه نیز بر 34 ستون استوار است. سالن طبقه دوم، هشت ضلعی است و سه درب و سه پنجره بزرگ دارد که به بالکن چوبی سرتاسری می رسد. شاید از همین بالکن، مهمانهای ویژه باغ را تماشا می کردند و همنوا با صدای گوهررود و پرندگان باغ، بهشت برین را در ذهن تجسم می کردند. وسط سالن، یک راه پله عمودی فلزی دارد که با 16 پله به طبقه سوم می رسد. یعنی همان طبقه مخفی که در زیر کلاهک و شیروانی پنهان مانده و از بیرون دیده نمی شود. این طبقه، اتاقی هشت ضلعی دارد که نور خود را از بالای پنجره های نورگیر بالا می گیرد. در این طبقه یک در به شیروانی و بام عمارت باز می شود.
برای رفتن به طبقه چهارم، با 9 پله به هشت ضلعی دیگری می رویم که بر 13 ستون چوبی استوار مانده دورتا دور این طبقه -که در واقع کلاه سیلندری عمارت است- 9 پنجره در داخل هشت ضلعی و چهار پنجره در راهرو دارد و برخلاف طبقه سوم فضای باز و روشنی داشته و دید منظر بسیار جالبی بر تمام باغ دارد. از بالای کلاه فرنگی انگار تمام باغ دیده می شود. صدای گوهر رود در ضلع جنوبی عمارت شنیده می شود و هیاهوی مردمی که با باغ محتشم خاطره نوستالژیک دارند.
اگرچه یخچال طبیعی باغ را پر کرده اند، ولی در حاشیه رودخانه گوهررود که از پشت عمارت می گذرد، می توان درختان آزاد بسیار تنومندی را دید که قطر درختان گویای قدمت این باغ تاریخی است. خوشبختانه چندسال پیش میراث فرهنگی این باغ تاریخی را در فهرست آثار ملی ثبت کرد و دیگر شاهد کوچک شدن باغ نخواهمی بود.
برخی از درختان تنومند و زیبای باغ خشک شده و در سال های اخیر تنه خشکیده این درختان، دستمایه هنرنمایی برخی از خراطان شده و به طرز زیبایی از این تنه های ایستاده، احجام هنری ساخته اند.
برگرفته از سفرنامه ظهیرالدوله همراه مظفرالدین شاه به فرنگستان، به کوشش دکتر محمد اسماعیل رضوانی، انتشارات مستوفی.
محمود نیکوییه، رشت شهرباران، انتشارات ایلیا.
نظر شما