قسم به عشق که نامش همیشه پابرجاست و نام ما پس از این قاسم سلیمانی‌است

سردار قاسم سلیمانی سردار دل ها به گواه تاریخ اسطوره آزاده ای بودند که نامشان همیشه جاوید در میان پهلوانان و دلیران ایران زمین است و شاعری در وصفشان می گوید:قسم به عشق که نامش همیشه پابرجاست و نام ما پس از این قاسم سلیمانی‌است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، شاعران در قالب کلمه  به تمثیل و با استعاره و مجاز به اسطوره ها می پردازند و چه بسا در عالم واقعی نیز به ستایش شخصیت ها  و افراد تاثیر گذار در قالب واژه مبادرت می ورزند؛ اصولا پرداختن به اسطوره ها یکی از کارکردهای شعر است،  در روزگار ما سردار دل ها نمونه اسطوره ای فرا زمانی و مکانی است که پرداختن به وجه اسطوره ای ایشان جز در قالب واژه امکانپذیر نمی باشد، شهادت مظلومانه سردار سلیمانی دل هر انسانی با وجدانی را به درد می آورد و شاعران هم از این قاعده مستثنی نبودند و این فقدان را در قالب کلام بیان کردند. همزمان با سومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی اشعاری که در سوگ شهادت ایشان منتشر شده است را ملاحظه کنید:

 

گوش کن، وقت رجزخوانی سلمان شده است

حرف جمهوری اسلامی ایران شده است

ما همه شیر نریم و نوۀ عباسیم

گفته بودیم که ما روی وطن حساسیم

ما گفتیم بترسید از ایرانی‌ها

تازه جنگی که نکردند سلیمانی‌ها

مست بودید و شبی جام پر از سم خوردید

حقتان بود اگر سیلی محکم خوردید

تازه تنبیه شدید نوبت توبیخی نیست

صحبت از خاک وطن باشد اگر، شوخی نیست

 راستی، زمزمه دست درازی دارید؟

با دم شیر مگر که سر بازی دارید؟

سمت این خاک بیایی که تنت می‌سوزد

آن زمان، آش نخورده دهنت می‌سوزد

تو نفهمیده‌ای، این خاک خراسان دارد

زود تعظیم کن، این طایفه سلطان دارد

 ظالم، از روی سر اهل زمین پا بردار

من به در حرف زدم تا که بفهمد دیوار

بار دیگر نظرت سمت حرم افتاده؟

کارتان ساخته است، این به دلم افتاده

نوۀ حرمله و خطۀ ایران؟ هرگز

بگذریم از بغل خون شهیدان؟ هرگز

چند سال است که آمادۀ هر نیرنگیم

ما به وقتش همه یکدست، همه یکرنگیم

همگی چشم به راهیم مسیحا برسد

آخرین نسل علی، منجی دنیا برسد

تو فهمیده‌ای، این خاک نگهبان دارد

زود تعظیم کن، این طایفه سلطان دارد

 

*****

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است

گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

شانه‌های مرتضی لرزید از این داغ سترگ

مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است

عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو مگر

کاروان مشک در میدان مین افتاده است؟

چارسوی این کبوترهای پرپر را ببین

آیه‌های روشن زیتون و تین افتاده است

دست بر دامان شاه تشنه‌کامان یافتند

دست‌هایش را که دور از آستین افتاده است

زوزۀ کفتارها از هر طرف برخاسته است

شک ندارم این که شیری در کمین افتاده است

کربلا در کربلا تکرار شد بار دگر

ماه زیر خنجر شمر لعین افتاده است

محشر کبراست در کرمان و در تهران و قم

در رگان شهر شور اربعین افتاده است

کوه آهن بر زمین افتاده یاران کاین چنین

لرزه بر اندام کاخ ظالمین افتاده است

سر جدا پیکر جدا این سرنوشت لاله‌هاست

خاتم ملک سلیمان بی‌نگین افتاده است

 

 *******

در درندشت کوه پیچیده، ناله‌های مداوم بوران

شب، شب سوزی استخوان‌سوز است، مشت بر سینه می‌زند طوفان

مانده در گوش دشت انگاری رد سم‌کوبه‌های شبدیزی

 باز زین کرده رخش را رستم می‌رود تا حوالی توران

 با کمانی به دوش می‌آید بر تنش زخم سالیان مانده

آرش است و کنایه‌های مسیر، آرش است و ستیغ کوهستان

از تب لهجۀ کویری مرد یخ دل‌های مرده می‌شکند

بوی آلاله می‌دهد دستش بس که گل کاشته در این گلدان

عطر بابونه‌های وحشی را با خودش از کویر آورده

می‌برد بوی لاله را از فاو تا گذرگاه مرزی لبنان

آشنای غم دهاتی‌هاست دل صدها کپر به او قرص است

نام او جاری است از اروند، نام او جاری است تا جولان

 او کتاب مصور جنگ است، شرح تاریخ جانفشانی‌هاست

بومی خاک عشق و ایثار است آبروی همیشۀ کرمان

 شعله‌های چراغ بغدادی با نفس‌های باد می‌میرد

شب، شب سوزی استخوان‌سوز است، مشت بر سینه می‌زند طوفان

 تا که این سوز کارگر نشود پیکرش، دشت را بغل کرده

 و زمین پر شد از تن مردی که از او خالی است دست زمان

 در افق خون داغ پاشیده شرق آبستن است صبحی را

بوی بابونه می‌وزد با باد می‌پرد خواب از سر دوران

 

******

باز هم موج‌های طوفان‌زاد

غیرت خلق را تکان دادند

تا به دریای معرفت برسیم

شهدا راه را نشان دادند

تسلیت واژۀ قشنگی نیست

گرچه او قهرمان ملت بود

او که چون مرغ در قفس، عمری

در به در در پی شهادت بود

یا علی گفت و دل به دریا زد

چون شهادت کلید پرواز است

حاج قاسم دوباره ثابت کرد

در این باغ همچنان باز است

مرحبا ای شهید زندۀ عشق

پیش ارباب، روسپید شدی

تلخ بود این خبر، جدید نبود

سال‌ها پیش از این شهید شدی!

موعد انتقام نزدیک است

تندبادیم و غیرتی شده‌ایم

دشمن از ما به وحشت افتاده

همگی بمب ساعتی شده‌ایم

 

******

 

تو نوری مشعشع که می‌تابد اینک

چه خورشید رخشان به آیینۀ جان

 خروشنده موجی به رگ‌های ملت

 چه خونی مقدس که جاریست جوشان

بگردم به دورت که گشتند مردم

 چه پروانه پیرامن شمع تابان

 تو بانگ اذانی رسا پر صلابت

 به گلدسته‌های همه مرز ایران

تو سروی تناور که تن‌های خسته

 در آن سایه‌سارش گرفتند سامان

 تو نوری که پرتو فشاند به اعصار

نه جسمی فرو خفته در خاک کرمان

 تو بذری که روییده در قلب مردم

 نه جسمی که با مرگ گردیده پنهان

تو با خون پاکت که هرگز نخشکد

 فزونتر بر آشفته‌ای خواب دیوان

 تو فرزند بی‌مرز آزادگانی

 نه تنها به بغداد و در شام و لبنان

 اگر چه شدی ناگهان آسمانی

 تو کوه ستبری و مرصوص‌بنیان

 بگو چند در خانه راحت بخفتی؟

به انگشت بشمار ای کوه ایمان

 بگو زاهد شب‌نخوابیدۀ سیر

که مزد از جهادت بکردی به انبان؟

اگر غیر روی خدا مقصدت بود

 وطن پر نمی‌شد ز شوری خروشان

 به تشییع آن جسم ارباً به ارباً

تو را خیل ملت بیامد به پیمان

 به آن خون جوشان و آن چشم بیدار

 که در انتقامت برآریم طوفان

به آن چشم بیدار کم‌خفتۀ تو

که خفتند در راحتش خوفناکان

 دلم می‌تپد در هوای ره تو

 بلا گر ببارد ولو همچو باران

 پذیرا شو این ران خرد ملخ را

ولو نیست درخور به ملک سلیمان

 

*******

 کشیده شد بدنت در میان خون سردار

که دشمنت بشود زود سرنگون سردار

که گریه‌های همه نذر راه تو باشد

 نگاهِ کل جهان بر نگاه تو باشد

که بلبلان همه نام تو را بخوانند و

تو را شهید حریم حرم بنامند و

برایت از دل و جان عاشقانه جان بدهند

و عکس چشم تو را هی به هم نشان بدهند

شراب نابی و این رسم ناب بودن‌هاست

در اوج بودن از الطاف پر گشودن‌هاست

ببین چه کرده تن زخمی‌ات در این پیکار

به یاد و خاطرت این خاطرات را بسپار

شهید ناز من ای در میانۀ گودال

ببین چه جمعیتی آمده به استقبال

به زیر نعل که نه روی دست‌ها بردند

برای لحظۀ تشییع، چند تن مردند

علی به پیکر تو در نماز اشکش ریخت

کمر خمیده شد و آب‌های مشکش ریخت

بساط شادی خود را تمام بر چیدند

تمام شهر برایت سیاه پوشیدند

خدا به تو ز عنایت مقام والا داد

به خانوادۀ تو، هر کسی تسلا داد

اگر چه دیده به خود پیکرت گسست تو را

نبرده است کسی آن عقیق دست تو را

نریخته‌ست کسی آب‌های پاکی را

نبرده است کسی آن لباس خاکی را

اگر چه سهم یتیم تو بی‌قراری شد

چقدر اشک که بر پیکر تو جاری شد

چقدر آه که از دل بر آمد از داغت

چقدر آدم عاشق شده‌ست مشتاقت

تو شیر معرکه بودی به حال سر مستی

اگر چه رفته‌ای اما هنوز هم هستی

اگر چه اشک علی بعد تو سرازیر است

بدون شک غم آهش شدید درگیر است

زمین نخورده علَم بعد تو علم باقی‌ست

ستون خیمه نیفتاده این حرم باقی‌ست

جوان جوان پر از عاشق پر از تب و تابیم

بدون عشق علی ما دمی نمی‌خوابیم

خراب بادۀ عشقیم و یک‌به‌یک مستیم

همیشه پای همین بیرق و علم هستیم

شبیه حضرت زینب دلاور و شیریم

و انتقام تو را از یزید می‌گیریم

گمان مکن که اگر رفته‌ای علی تنهاست

نگاه‌بان درِ این حرم خود زهراست

نگاه ما همه بر دلبر خراسانی‌ست

تمام بیشه پر از ببر و شیر ایرانی‌ست

و ضرب سیلی ما ابتدای ویرانی‌ست

و نام ما پس از این قاسم سلیمانی‌ست

قسم به عشق که نامش همیشه پابرجاست

نرفته قاسم ما، او هنوز هم اینجاست

 

*******

دل خرامان خرامان خرامانی‌ها

دشمن روز و شب موکب سفیانی‌ها

دست جامانده به تزویر در این دشت بلا

قاسم بی‌سر و بی‌دست شتابانی‌ها

جان به دنبال شهادت پی قدقامت بود

قصه‌ات قصۀ پرواز شب ظلمت بود

هرکه را خیر و شر و عشق و صفا عادت بود

قاسم اما به خدا یاور این امت بود

شیر از بیشه برون می‌شود اما آیا

خلوتت روضۀ خون می‌شود اما آیا

شرح پرواز بگو تا سفر آغاز کنیم

دست بر سینه روان مرگ شر آغاز کنیم

مست از بادۀ خون رقص‌کنان خواهم رفت

بی‌سر و دست و کفن تا به جنان خواهم رفت

دل قوی دار برادر که سحر نزدیک است

ناصری در بن چاه است و ظفر نزدیک است

دست بگشا و ببین ناصره از نام برفت

مصحف باطل این شاکله از شام برفت

سر به سودای تو دل‌ها نگران می‌رفتند

قصه کن امر بکن پا و سران می‌رفتند

دل پریشان نکنی مرد توانای عبور

می‌رویم از دل جان تا به تماشا وحضور

کور چشمی که تو را کشت نه انسانی بود

روح دجالی دوران تب شیطانی بود

می‌کشم هرکه تو را کشت به خونت سوگند

به تن شرحه به سودای جنونت سوگند

دل قوی دار علی یاور محرومان است

راه سخت است - ولی! یاور محرومان است

لب بجنبان که شب صاعقه آغاز کنیم

گوش بر امر ولی معبر حق باز کنیم

ما دلیران شب وحشت دوران‌هاییم

شیرمردان عبور از دل بحران‌هاییم

به خدا امرکنی جان به کف آریم همه

لشکر از کل جهان تا نجف آریم همه

تا علی هست ولی یاور ما ایمان است

شرح قدقامت ما قصۀ این پیمان است

 

******

 

ای آنکه در این لحظه درآغوش خدایی

تو پرتو نورانی بزم شهدایی

ای جوهرۀ ناب وجودت صدف یار

سردار! بفرما که چنین خوب چرایی؟!

برگشته‌ای آرام اَلا نفس زکیّه!

هم راضیه هم مرضیه مهمان رضایی

هر قطعه‌ای از پیکر پاک تو که می‌سوخت

می‌شد به ره مادر سادات فدایی

از پایْ فتادی که علمدار نیفتد

قربانی فرماندهی کل قوایی

ای آنکه خروج تو من الظلمت، الی النّور

چون آیت کرسی سبب دفع بلایی

هر کس نشود لایق عنوان شهادت

حقّا که برازندۀ این نام، شمایی

ای نور، در آن شام سیه‌پوش نیفتاد

یک لحظه میان تو و مهتاب جدایی

شاید که تو داری پر پرواز فرشته

انگار کبوتر ز قفس یافت رهایی

ای سنگ صبورت حرم زینب کبری

تو چشم و چراغ و کرم کرببلایی

شوریده و شیدای حسینی خرد شام!

مشکاتی و آئینۀ مصباح هدایی

وقتی که بتابد به جهان مهر رخ یار

دلداری و فرماندۀ مردان خدایی!

دیوار و در افتاده، به جان دل مادر!

 برگرد که دل در طلبت گشته هوایی

داد از غم تنهایی تو ای شه خوبان!

دل بی‌تو به جان آمده وقت است بیایی

 

کد خبر 1243697

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha