به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان _ نوشین کریمی
تصمیم گرفته بود زمین ویراستاری را ببوسد. دو سالی از مادر شدنش میگذشت و سختیهای کار ویراستاری همزمان با وظایف مادری و همسری و درسخواندن، طاقتش را طاق کرده بود. بعد از هفت سال ویراستاری و ویرایش بیش از 60 کتاب، همۀ فکر و ذکرش شده بود اینکه یکجوری برای همیشه از این گود بیرون برود...
این ها را «نرجس توکلی لشکاجانی» می گوید، ویراستاری که حالا در اختتامیه پانزدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد برای ویرایش کتاب «اینجا سوریه است» صدای راوی زنان جنگ؛ لوح تقدیر، تندیس جشنواره را از آن خود کرده است.
او که کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را دارد متولد سال 69 است و در کارنامه خود تالیف کتاب های «ما هم جنگیدیم» و «سردار گیله مردان» را دارد و برنده اولین جایزه کشوری ویراستاری و درست نویسی جشنواره شهید اندرزگو در سال ۱۴۰۰ نیز، است.
توکلی که حالا مسئول دفتر هنر و ادبیات پیشرفت حوزه هنری گیلان است در گفت و با خبرنگار خبرگزاری شبستان در خصوص این اتفاق فرخنده اظهار کرد: میدانستم انتشاراتی به این راحتیها از ویرایش کتاب به این مهمی نمیگذرد و راه چاره را هم برای اینکه بپذیرم خوب پیدا کرد چون، مدیر قبلی انتشاراتی به من زنگ زد و پیشنهاد ویرایش کتاب را داد.
وی با اشاره به اینکه به این یکی «نه» نمیشد گفت! چرا که هرچه از ویرایش میدانستم را مدیون مدیریت «مسعود ملکی» بودم، گفت: داستان من و ویراستاری، از حوالی سالهای۹۲ شروع شده بود؛ زمانی که با ولع عجیبی مفتو مجانی برای بچههای دانشگاه ویراستاری میکردم و هرچه کتاب آموزش ویراستاری گیر میآوردم را یکشبه قورت میدادم. بچهزرنگ ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی بودم؛ از آن شاگرد شیرینعسلها که فقط میخواستم ثابت کنم میشود آدم ادبیات بخواند و وارد بازار کار هم بشود.
توکلی با بیان اینکه، تمام راستۀ انتشاراتیهای انقلاب را گز کرده و البته هر بار به در بسته خورده بودم اما قیافۀ ترشکردۀ یکی از مدیر نشرها هنوز جلوی چشمم هست که میگفت «وقت ندارم برایت صرف کنم!» ادامه داد: همان ماهها بود که بالاخره ویرایش رابگان یک کتاب، دریچۀ جدیدی به رویم باز کرد و مرا پرت کرد به جایی به اسم انتشاراتی «راهیار»، این بار مدیری روبهرویم نشسته بود که احساس میکردم وقت برای رشد من «دارد».
وی با قدردانی از زحمات «مسعود ملکی» بیان کرد: روزهای اول آن قدر بیریا خرابکاریهای ویرایشیام را درست میکرد که فکر میکردم پادوی آن مجموعه است. یادم هست بعد دو سال تازه فهمیدم مدیر آنجاست، سماجت و صبرش در مقابل خطاهایم مرا شرمنده میکرد و باعث میشد بیشتر بخوانم، دقیقتر شوم و هر روز کارم را ارتقا بدهم.
توکلی تصریح کرد: برخلاف خیلی از نشرها، از همان روز اول، قرارداد خوبی پیش رویم گذاشت با شرط محفوظماندن حقوق معنوی و آمدن نامم در شناسنامۀ کتابها! چیزی که در آن سالها کمی عجیب و باورنکردنی بود! ایشان از همان روزهای اول بهجای جملۀ معروف «تو فقط یه ویراستاری»، مرا «کارشناس محتوایی و ادبی کتابها» میخواند. من هم جسارتم هر روز بیشتر میشد و برای هر کتابی نقدی بلندبالا خطاب به نویسنده مینوشتم! کار به جایی کشیده بود که حتی کتابی را که زیردستم آمده بود، رد کردم و در یادداشتی توضیح دادم ارزش چاپ ندارد و در صورت چاپ، باید بهلحاظ محتوایی اصلاح شود! تازه چون ویرایش هم کرده بودم، هزینۀ ویرایشش را فاکتور کردم! در کمال ناباوری، ایشان پذیرفت. کتاب را چاپ نکرد، فرستاد برای اصلاح، و دستمزد ویرایش را هم داد!.
وی با بیان اینکه، بعدها البته نه فقط در راهیار، چاپ چند کتاب در نشرهای دیگر را هم به همین ترتیب متوقف و توصیه کردم که پیش از چاپ اصلاح شوند افزود: نویسندۀ این کتابی که می بایست ویرایشش را انجام دهم میشناختم، قبلاً هم کتاب دیگری از او ویرایش کرده بودم.
توکلی با اشاره به اینکه «زهره یزدانپناه» به سوریه سفر رفته بود و از نزدیک با زنان سوری جنگزده مصاحبه کرده بود. حاصل کارش شده بود کتاب اینجا سوریه است. کار با او هم، خودش به دشواری ویرایش اضافه میکرد چون نویسنده بهشدت حساس بود و نمیشد به همین راحتی یک واو از کتابش را جابهجا کرد! باید همهچیز حسابشده و با نظارت او پیش میرفت. از طرفی در کنار ویرایش قرار بود حجم متن 900 صفحهای را کم کنم.
وی اذعان کرد: ماه مبارک رمضان در پیش بود و سختی روزه به طاقتفرساشدن کار میافزود که با شمارۀ خانم یزدانپناه تماس گرفتم و لابهلای حرفهایش جملهای گفت که تیر خلاص را به من زد، وقتی گفت «تا وقتی این کتاب را ویرایش میکنی، هر شب صد تا صلوات خاصۀ حضرت زهرا(س) برایت میفرستم» مرا از خود بیخود کرد، من به رزق خیلی اعتقاد دارم و مطمئن بودم این صلواتها به یک جای زندگیام میخورد.
توکلی ادامه داد: به ثانیه نکشید که زنگ زدم به آقای ملکی و کار را قبول کردم و پشت تلفن به وضوح میشد خوشحالی را از صدایش فهمید.
توکلی گفت: نیاز به یک ویراستار کمکی داشتم و به چند تا از ویراستارها زنگ زدم و شرح کار را گفتم. همه تا اوضاع کتاب را میدیدند، یا درجا رد میکردند یا مینشستند به نصیحت، که قبولکردنش دیوانگی محض است! بالاخره یکی از دوستانم پذیرفت اما در کمال ناباوری بعد سه روز متن را پس فرستاد! وسواس کرونا گرفته بود و خواندن شکنجههای وحشیانۀ داعش حالش را بدتر میکرد، امیدم ناامید شده بود. از طرفی هم متعهد بودم و راه چاره نداشتم.
وی اظهار کرد: بعد از سحری مینشستم پای کار و صبح هم با دخترم «زهرا» مشغول میشدم. موضوع کتاب بسیار جذاب بود و در دل نویسنده را تحسین میکردم که خطر کرده و به مناطق جنگزدۀ سوریه رفته بود؛ به جاهایی که داعش در چند کیلومتریاش بود یا هر آن احتمال بمباران میرفت.
توکلی، داستان های کتاب را در ذهن مرور می کند و ادامه می دهد: شبها در داستانهای زنان سوری غرق میشدم، با آنها به اسارت میرفتم و وقتی داعش بیرحمانه اتوبوسهای حامل اسرا را منفجر میکرد، از جا میپریدم، و زمانی که کودکان بیپناه را به فجیعترین شکل ممکن میکُشت، قلبم هزار تکه میشد. گاهی به خودم که میآمدم، میدیدم میان خروارخروار متن ناویراسته گیر افتادهام، ساعتهاست که بیهدف دارم میخوانم و گلویم از گریه میسوزد. خودم را جای خانوادۀ ایهم (اسمش اینطور یادم مانده) میگذاشتم که داعشیها استخوان ساق پای پسرک یک و نیم سالهشان را دو نصف کرده بودند؛ یا جای دخترکی که داعشیها او را توی قفس بزرگی کرده و به گورستان برده بودند و دخترک یکشبه دیوانه شده بود...
وی با بیان اینکه خستگی و دستتنهایی با وجود یک بچۀ کوچک همۀ توانم را گرفته بود، به برنامهریزی دقیقش برای انجام کار اشاره کرد که توانست، از هر زمان مُردهای استفاده کند و گفت: باید خیلی از قسمتهای متن را بازنویسی میکردم. فصلبهفصل متنهای ویراسته را روی ترکچنج به تأیید نویسنده میرساندم و بعد از آن هم یک بار دیگر بازویرایی میکردم.
توکلی با تاکید به اینکه شاید تأثیر صلواتهای نویسنده بود که حال دوستم بهتر شد و از اواسط کار، دوباره کنارم آمد، افزود: همهچیز داشت خوب پیش میرفت که شنیدن یک خبر ناگوار، بدجور اوضاع روحیام را به هم ریخت؛ آنقدر که شب و روزم شده بود گریه. مادرم کرونا گرفته و بستری شده بود. همان زمان چشمدرد عجیبی بهسراغم آمد؛ درست در اوج کرونا که مطب هیچ دکتر متخصصی در رشت باز نبود بهخاطر فشار کاری و تحمل استرس زیاد، قرنیۀ چشمم آسیب دیده بود. اما وقت تنگ بود و چیزی تا زمان تحویل پروژه نمانده بود؛ برای همین در کشاکش درمان، همچنان ویرایش هم میکردم.
وی با بیان اینکه برایم مهم بود در فضای سفر و ذهنیت نویسنده قرار بگیرم بیان کرد: گاهی زنگ میزدم به نویسنده و سؤالهایی را میپرسیدم که برایم گره ذهنی ایجاد کرده بود، دیگر همۀ مکانهای کتاب را مثل کف دست میشناختم و با شخصیتهایش انس گرفته بودم. اصلاً انگار خودم بهجای نویسنده به سوریه رفته بودم.
توکلی خاطر نشان کرد: دو ماه سخت و نفسگیر به همین منوال سپری شد. بالاخره بازخوانی نهایی را انجام دادم. نتیجه اما رضایتبخش بود، هم برای انتشاراتی و هم نویسنده. علاوه بر ویرایش کتاب، چیزی حدود ۱۰۰ هزار کلمۀ متن حذف شده بود.
وی با اشاره به اینکه به رزق خیلی اعتقاد دارد اظهار کرد: میدانستم رزق آن صلواتهای خاصه یک جا و به یک شکلی به زندگیام برمیگردد. همیشه به همسرم برای رزقهایی که به او میرسد، حسودیام میشود. مخصوصاً بیشترِ توسلهایش به حضرت زهرا(س) ردخور ندارد!
توکلی با بیان اینکه چندی پیش توی تاکسی نشسته بودم و اتفاقی از ذهنم میگذشت که چرا توسلهای من به حضرت زهرا(س) بینتیجه میماند؟! چرا حضرت زهرا(س) من را تحویل نمیگیرد؟! گفت: جالب اینکه وقتی خبر جایزۀ جلال برای ویراستاری این کتاب را به من دادند، درست زمان تولد حضرت زهرا(س) بود.
وی که در بین حرف هایش منقلب شده است، ادامه داد: کار دنیا را میبینید؟ عجیب نیست؟! یقین کردم این شمهای از رزق همان صلواتهای خاصۀ نویسنده است.
توکلی با اشاره به خبر برگزیده شدنش در چنین جشنواره مهمی گفت: بغض راه گلویم را بست و بیاختیار اشکم سرازیر شد. احساس درماندگی میکردم، احساس شرم و عجز. شاید از شدت همین خضوع و درماندگی در برابر نور عالم هم باشد که در روز قیامت، همۀ خلق چشمهایشان پوشیده و چهرههایشان به زیر افکنده میشود.«اللّهمّ صلّ علی فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک.»
گفتنی است، مراسم اختتامیه پانزدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد شنبه (۲۴ دی) در تالار وحدت با حضور اسماعیلی وزیر ارشاد، علی رمضانی مدیر خانه کتاب و اهالی رسانه برگزار شد.در این دوره از جشنواره ادبی، ۲ هزار و۷۰۰ اثر به دبیرخانه جایزه رسید که در چهار گروه اصلی نقد ادبی، داستان کوتاه، مستندنگاری و رمان تقسیم بندی شدند، همچنین دو بخش ویژه دیگر امسال، آثار منتشر شده درباره حاج قاسم و کرونا بودند که مورد ارزیابی داوران قرار گرفتند.
نظر شما