مسلمانان و انقلاب ۵۷ / از بی خانمانی سیاسی تا کاشت دانه های سیاسی ضد هژمونی غرب

انقلاب جمهوری اسلامی ایران نشان داد که گفتمان هژمونیک چیزی جز یک هویت پوچ و بی معنی نیست. انقلاب اسلامی بلندگوی امت مسلمان است ؛امتی که قبل از سال ۱۹۷۹ در وضعیتی بود که می‌توان آن را «بی خانمانی سیاسی» دانست.

خبرگزاری شبستان،جهان اسلام: بازگشت پیروزمندانه امام خمینی (ره) به ایران در روز اول فوریه 1979 (12 بهمن 1357 ) پس از 15 سال تبعید، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی را رقم زد و حالا  44 سال از آن رویداد تاریخی می گذرد.

 

نگاهی فراتر از سقوط خاندان پهلوی مورد حمایت غرب برای درک اهمیت کامل سیاسی انقلاب کبیر به رهبری امام خمینی مهم است. انقلاب اسلامی بیش از هر چیز، جنبشی علیه پارادایم اروپامحور بود، جنبشی سیاسی که چارچوب شرق‌شناسی و بینش موجود نسبت به مسلمانان را تغییر داد.

 

نگرش ضد اروپاگرایی انقلاب 1979 را می توان در تلاش های دولت جدید تهران برای از بین بردن نفوذ غرب در جامعه ایران مشاهده کرد. به عبارت دیگر می‌توان گفت ایدئولوژی غربی که از نظر سیاسی توسط شاه تجسم یافته بود توسط اکثریت ایرانی ها به عنوان یک زامبی سیاسی تلقی می‌شد.

 

می توان انقلاب اسلامی را اولین انقلابی توصیف کرد که از الگوی غربی پیروی نکرد و به همین دلیل صاحب نظران غربی آن را نادیده گرفتند.بهترین نمونه در زمینه نادیده گرفتن انقلاب اسلامی کتابی است که «فرد هالیدی» در آستانه انقلاب نوشت.نویسنده نتایج متعددی از جمله حکومت نظامی، تداوم سلطنت و حتی جمهوری سوسیالیستی را برای ایران پیش بینی کرد اما امکان تشکیل حکومت اسلامی را ذکر نکرد.

 

این که امکان تشکیل حکومت اسلامی توسط صاحب نظران غربی حتی ذکر نشده است، می تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چرا غرب نمی تواند اسلام را از دیدگاه یک منشور سیاسی ببیند. به عبارت دیگر، امکان استفاده از الگوی اسلامی به عنوان ابزار رهایی بخش برای غرب غیرقابل تصور بوده و هست.

 

انقلاب اسلامی یک جریان بود، یک فرآیند سیاسی که هویت اسلامی را ایجاد کرد، هویتی که ریشه در سنت دیرینه مقاومت ضد استعماری داشت. این هویت ربطی به الگوی غربی مارکسیسم یا رهایی ملی نداشت و ندارد. به لطف این الگوی جایگزین، انقلاب توانست به این سؤال مسلمانان پاسخ دهد: مسلمانان چگونه می توانند در دنیای کنونی زندگی سیاسی داشته باشند؟

 

موفقیت اصلی انقلاب، تمرکززدایی از غرب بود که باعث شکل گیری شیوه های مختلف بودن در جهان شد. این راه‌های سیاسی قبلا توسط قدرت‌های هژمونیک در غرب سرکوب شده بود. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، عرصه سیاسی را برای مسلمانان هموار کرد و پنجره ای رو به آینده برای آنها گشود. با ظهور انقلاب اسلامی مسلمانان این امکان را پیدا کردند یک آینده سیاسی برای خود ترسیم کنند.

 

انقلاب اسلامی شکل پیدا کرد تا تصور اینکه غرب به عنوان یک الگوی جهانی تلقی می شود، را تغییر دهد. این حرکت یک افق پساغربی ترسیم کرد که در آن مسلمانان می توانستند یک زندگی دینی و سیاسی همزمان با هم داشته باشند. افق پساغربی به این معنی است که مسلمانان ظرفیت استعمار زدایی را دارند و می توانند جوامع خود را بار دیگر بر اساس تاریخ اسلام شکل دهند. در واقع انقلاب اسلامی با پیروی از دستورات امام خمینی، هویت سیاسی مسلمانان را بیان کرد که فراتر از هویت‌های ملی و فرقه‌ای بود.

 

استعمار زدایی صرفا عملی برای رهایی ایران از سلطه غیرمستقیم استعماری نبود، بلکه برچیدن نظم استعماری جهانی نیز بود. انقلاب اسلامی ثابت کرد که مسلمانان می توانند سیاسی باشند و می توانند به شیوه ای سیاسی عمل کنند، بدون اینکه بخواهند خود را به تاریخ غرب پیوند بزنند و اینکه الگوی غربی نمی تواند کل حوزه سیاسی را پر کند. این عدم کامل بودن به این معناست که سیاست را می توان به زبانی متفاوت و به شیوه ای متفاوت بیان کرد.

 

این انقلاب همچنین نشان داد که گفتمان هژمونیک چیزی جز یک هویت پوچ و بی معنی نیست. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را می توان بلندگوی امت مسلمان دانست؛امتی که قبل از سال 1979 در وضعیتی بود که می‌توان آن را «بی خانمانی سیاسی» توصیف کرد.

 

ما در اینجا در مورد پروزه ای صحبت می کنیم که سعی می کند فراگیر باشد، زیرا این خانه سیاسی برای مسلمانان نمی تواند با صدای ملی - فرقه ای صحبت کند. این یکی دیگر از ویژگی های انقلاب و جمهوری اسلامی است؛دیدگاهی که می خواهد هویت مسلمانان را بدون توجه به مرزهای ملی یا فرقه ای بسازد.

 

انقلاب اسلامی همچنین توانست بر مفهوم سکولاریسم برای اداره یک جامعه غلبه کند. سکولاریسم در حقیقت یک ابزار نژادپرستانه است که از طریق آن برخی از جمعیت ها یا گروه ها به عنوان افراطی طبقه بندی می شوند و برخی دیگر به عنوان میانه رودر نظر گرفته می شوند. انقلاب این روند نژادپرستانه را متوقف کرد و باز بودن میدان سیاسی نیز به معنای از هم گسیختگی سیاسی و سکولار بود. برای مثال، ظهور جنبش‌های مقاومتی مانند حزب‌الله لبنان یا جنبش مقاومت فلسطینی حماس ، جنبش‌هایی که از زبان غربی در مفاهیم سیاسی خود پیروی نمی‌کنند، نمونه‌ای از این روند هستند.

 

حضور این جنبش‌ها و نیز وجود جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که «سیاسی بودن» حول الگوی اسلامی بار دیگر به منصه ظهور رسید. این رویداد موفق یک جنبش ضد هژمونیک ایجاد کرد و محور مقاومت بهترین نمونه از بذرهای سیاسی است که انقلاب اسلامی در سال 1357 کاشت. برای درک انقلاب اسلامی ما باید الگوی غربی را درک کنیم و اینکه چگونه تمرکززدایی از غرب توسعه یک بینش سیاسی را تسهیل کرد و از روابط و سلسله مراتبی که توسط غرب ترویج می‌شد، پیروی نکرد.

 

در حقیقت موفقیت واقعی انقلاب 1979 به رهبری امام خمینی از این جهت بود که زبان اسلام به زبان سیاسی منتخب در جهان اسلام تبدیل شد.

کد خبر 1251023

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha