سروهای ایستاده

سالگرد میلاد حضرت ابوالفضل العباس(ع) به عنوان روز جانباز نامگذاری شده است. جانبازانی که جان در کف اخلاص گرفته و در دوران دفاع مقدس با جانفشانی خود و در زمان حال با وجود ناملایمات روزگار مانند سروهایی ایستاده اند.

خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ فاطمه رحیم زاده- حضرت عباس (ع) بزرگ جانباز تاریخ انسانیت بوده که صحنه کربلا را تجلی‌گاه ایثار و جانبازی کرد. گرچه کربلا تجلی‌گاه غیرت بود و غیورترین مردان تاریخ شکوه غیرت را در آن جا به نمایش گذاشتند ولی غیرت عباس بن علی(ع) در دفاع از حق برجستگی دیگری داشت. آن بزرگوار در دفاع از حریم ولایت آنچنان جانبازی نشان داد که تاریخ نمونه ای برای آن ندارد.

 

یکی از مهمترین عنصری که انسان را وادار به دفاع از حق می کند، «غیرت» است. غیرت نیروی محرکه وجود انسان در برابر ستم، ظلم و تجاوز به نوامیس الهی است. آن کس که شعله غیرت وجودش را روشن کرده است، در برابر ناحق بی تفاوت نمی شنید و تا پای جان پیش می رود. گذشته از این، غیرت نشان عفت شخص است و به تعبیر امام علی(ع)، عفت مرد، به مقدار غیرت اوست و حضرت باب الحوائج این صفت والا را به حد کمال دارا بودند و غیرت به وجودش سرافراز است. سالگرد میلاد حضرت ابوالفضل العباس (ع) به عنوان روز جانباز نامگذاری شده است.

 

باب الحوائج، حضرت عباس بن علی(ع)، برترین نمونه ای است که چگونگی پیروی از پیشوای معصوم را در عمل تعلیم می دهد. شخصیت آن بزرگوار به گونه ای است که همه صفاتی را که لازمه یک پیرو واقعی است، به نحو کامل بروز داده و تجسمی از همه فضائل است.

 

جانبازان، یادگار آزمایش های بزرگ ملی محسوب می شوند. قصه جانفشانی جانبازان عزیز در دوران دفاع مقدس بر کسی پوشیده نیست اما آنچه بر این اسوه‌های صبر و شکیبایی در سال‌های طولانی پس از دفاع مقدس می‌گذرد، از نگاه بسیاری از ما دور مانده است. سالروز ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و روز جانباز بهانه ای شد تا به سراغ این اسوه های صبر و ایثار برویم.

 

 

آب به آسیاب دشمن نریزیم

یکی از جانبازان دوران مقدس در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان از خراسان جنوبی با بیان اینکه ما دلسوخته نظام و انقلاب هستیم، گریزی به اوضاع اقتصادی و مشکلات مردم می زند و از مسئولان می خواهد برای نظام بیش از پیش دل بسوزانند.

 

محمدحسین سیرتی تک فرزند خانواده که در اوایل جنگ تحمیلی پدرش را از دست داده و سرپرستی مادر کهنسالش را نیز به عهده داشت، می افزاید: در سال 59 به تازگی ازدواج کرده و سرپرستی مادر را نیز عهده دار بودم با این وجود تمایل شدیدی به حضور در جبهه و دفاع از میهن و ناموس داشتم با این هدف به طُرق مختلف و صحبت با مادر، رضایتش را کسب و برای حضور در جبهه به عنوان بسیجی ثبت نام کرده و به جبهه اعزام شدم.

 

به او پس از حضور یک دوره در جبهه، پیشنهاد گزینش سپاه را می دهند. خود را لایق ندانسته و به عنوان بسیجی ویژه مدت 20 تا 22 ماه را در جبهه سپری می کند اما بالاخره در سال 1362 به اصرار به عنوان پاسدار رسمی آموزش های لازم را کسب و به جبهه کردستان اعزام می شود. پس از چند ماه به مناطق کامیاران رفته و در قسمت ادوات و پشتیبانی فعالیت می کند و روند حضور در جبهه را تا یک سال پس از پذیرش قطعنامه در کردستان ادامه می دهد.

 

گریزی به اولین حضورش در جبهه و عملیات می زند و می گوید: در سال 1359 در یکی از عملیات ها از ناحیه گوش آسیب دیده و پرده گوشم پاره شد و به من نامه برگشت به پشت جبهه و رفتن به بیمارستان برای مداوا و عمل جراحی داده شد اما من قبول نکرده و نامه را پاره کردم و به خط مقدم برگشتم و دو سال پیش به اصرار و اجبار در کمیسیون پزشکی شرکت کردم.

 

او که گوش راستش از شنوایی بسیار پایینی برخوردار است، می گوید: بارها در جبهه به علت موج گرفتگی بیهوش شدم اما به دنبال جمع آوری مدرک، گرفتن نام و درجه جانبازی نبودم چراکه دوستانم؛ جان و هستی خود را تقدیم اسلام کردند. موج گرفتگی و از دست دادن گوش من در برابر خون پاک شهدا بسیار ناچیز است.

 

 

شکایت از بی مهری ها

بغض اجازه صحبت به او نمی دهد. اندکی تأمل می کند و پس از آن درحالی که صدایش می لرزد از بی مهری ها شکایت کرده و می افزاید: حدود 60 تا 70 ماه در جبهه بودم اما دوست ندارم شرمنده شهدا باشم. او از مسئولان می خواهد نگرانی های موجود در جامعه مانند مشکلات اقتصادی و... را در جامعه رصد کرده و از بین ببرند چرا که این مشکلات باعث دلسردی مردم نسبت به نظام می شود و نباید خون شهدا پایمال شده و ثمرات آن از بین برود.

 

امداد های غیبی

سیرتی که در عملیات های نصر 8، والفجر 10، مرصاد و... شرکت داشته است، ادامه می دهد: در سال 59 همراه دوستان بیرجندی شب ها را در عملیات و روزها به استراحت و راز و نیاز با معبود می گذراندیم در یکی از روزها با 6 نفر از دوستان در سنگری به ابعاد 1.5 در حدود ۲ متر با ارتفاع یک متر زانو به زانو نشسته و به خواندن دعای مشغول بودیم در همین حین خمپاره ای به ورودی سنگر اصابت کرد. موج خمپاره به حدی بود که چراغ و فانوس موجود در سنگر خاموش شد. پس از اصابت خمپاره تا دقایقی هیچ صدایی از همسنگرانم به گوش نمی رسید تا جایی که هر کدام از ما فکر می کرد همرزم کناری اش شهید شده است پس از مدتی دو درجه دار با لباس های تمیز و مرتب پلنگی با قد کشیده و محاسن بلند، جلوی سنگر را باز کرده و سر خود را داخل آورده و پرسیدند همگی سالم هستید؟؟ آن وقت همه اعلام حضور و سلامتی کرده و مرد درجه دار با گفتن الحمدالله از ما دور شد.

 

وی ادامه می دهد: از آنجا که مسئولان و بازرسان و... گروهان و گردان خود را می شناختیم با دور شدن دو درجه دار به سرعت با همسنگران بیرون آمده و سراغ این افراد را گرفتیم. اما جالب این که به جز ما 6 نفر هیچ یک از همرزمان، نگهبانان اطراف سنگر این دو نفر را ندیده بودند و زنده ماندن ما با بازکردن به موقع ورودی سنگر توسط این دو نفر در اذهان همه ما حک شد.

 

وی در ادامه گریزی به شوخی های زمان جنگ می زند و می گوید: در یکی از روزها با پنج نفر از دوستان در سنگر نشسته بودیم به مزاح گفتم مار، مار! همه از سنگر بیرون آمده و فرار کردند پس ازبیرون آمدن با خنده گفتم شوخی کردم برگردید همه به داخل سنگر رفتیم اما با ورود به سنگر متوجه مار واقعی در سنگر شدیم و بار دیگر همه از سنگر بیرون آمدیم به محض بیرون آمدن، خمچاره ای وسط سنگر اصابت کرد و سنگر به طور کامل از بین رفت.

 

در ادامه یکی دیگر از جانبازان در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان از خراسان جنوبی می گوید: در اوایل سال 1361 وقتی کمتر از 16 سال سن داشتم برای اولین بار برای ثبت نام به بیرجند آمدم اما با وجود پایین بودن سن، مرا رد کرده و ثبت نام نکردند و این امر باعث شد شناسنامه خود را دست‌کاری کرده و سن خود را یک سال افزایش دهم.

 

 

قاسم قاسمی که پس از تغییر سال تولد و دست‌کاری شناسنامه در مرحله دوم موفق به ثبت نام شده بود، دوره یک ماهه آموزشی را در پادگان منتظران شهادت در پادگان 14 گذرانده و در مهر ماه سال 1361 به منطقه عملیات غرب کشور اعزام و در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار شرکت می کند.

 

او پس از این عملیات به مدت 40 روز در خط مقدم و در عملیات های پدافندی حضور دارد و در زمان برگشت، گلوله توپ به کنار او اصابت کرده و باعث شهادت و مجروح شدن تعدادی از هم رزمانش می شود. در ابتدا به کمک هم رزمانش می شتابد و در حین کمک، یکی از دوستانش اشاره ای به پهلویش داشته و آنجا متوجه زخمی شدن خود شده و همراه دیگر همرزمان خود به اورژانس صحرایی و سپس به بیمارستانی در مشهد منتقل می شود.

 

او پس از بهبود و طی شدن مرخصی اش دوباره به خط مقدم بر گشته و تا سال 1362 که به عضویت سپاه درآمده، بارها در عملیات های مختلف شرکت کرده است. در طول یک سال دو مرتبه از ناحیه شانه و پهلو مجروح شده است، یک مرحله در عملیات والفجر 2 در منطقه حاجی عمران و مرحله بعد در درگیری با افراد منافق، ضد انقلاب و کومله در منطقه سردشت کردستان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح شده است.

 

وی گریزی به زمان جنگ و بیان خاطراتش می زند و می گوید: در عملیات کربلای 5 در سال 1365 یکی از همرزمان از سنگر بیرون آمده و دستش را برای خداحافظی به سمت من دراز کرد اما در فاصله دست دادن خمپاره به سنگر اصابت کرد و این همرزم من شربت شهادت را نوشید و برای همیشه خداحافظی کرد.

 

وی ادامه می دهد: بر اثر اصابت خمپاره بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم متوجه پارگی پرده گوش و خونریزی آن شدم و با توجه به موج گرفتگی و مشکل اعصاب و... حدود یک هفته در بیمارستان تحت مراقبت قرار گرفتم و پس از به دست آوردن بهبودی نسبی به بیرجند آمدم اما با توجه به مشکلات عصبی و ... متأسفانه دچار فراموشی شده و بسیاری از دوست و آشنایان را نمی شناختم و این مشکل گرچه تا حدودی برطرف شد اما هنوز هم درگیر این عارضه هستم.

 

این جانباز 25 درصد در ادامه می افزاید: تا دو سال پس از پذیرفتن قطعنامه در منطقه غرب حضور داشتیم و در آخرین عملیات با عنوان مرصاد شرکت کردم در این عملیات با وجود پذیرفتن قطعنامه تعدادی از منافقان از غرب وارد کشور شدند و به این ترتیب در 30 کیلومتری کرمانشاه با منافقان درگیر شده و دشمنان را تار و مار کردیم.

 

وی در ادامه سخنانش اشاره ای به فرماندهی شهید کاوه می زند و می گوید: در سال 1362 وقتی به کردستان اعزام شدم در ابتدا شهید بروجردی فرماندهی تیپ را عهده دار بود و پس از شهادت ایشان توفیق خدمت در رکاب شهید کاوه نصیب بنده شد.

 

قاسمی یادآور می شود: در زمان آتش دشمن و درگیری ها، همه به دنبال پیدا کردن جان پناه و مکانی برای سنگر گرفتن بودند. به جرأت می توانم بگویم در 20 تا 30 عملیاتی که در رکاب شهید کاوه بودم این شهید بزرگوار نه تنها در مواقع آتش دشمن، سنگر نمی گرفت بلکه ایستاده رزمندگان را مدیریت و فرماندهی می کرد و در نهایت در منطقه حاجی عمران بر اثر ترکش گلوله به سر ایشان، شهید شدند.

 

 

وی گریزی به حضورش در عملیات مسلم ابن عقیل می زند و می گوید: در زمان حضور در این عملیات کمتر از 16 سال سن داشتم و با وجود حجم بالای آتش دشمن هر رزمنده برای فرار از آتش دشمن، در مکان و سنگری پناه می گرفت تا آتش آرام شود. من هم مانند دیگر همرزمان در سنگری کوچک پناه گرفته و شب تا صبح در سنگر ماندم و برای خواندن دعا و یافتن کتاب دعا، اطراف سنگر را جستجو کردم اما کتاب دعا و قرآن پیدا نکرده و مأیوس شدم در همین حین خمپاره ای به نزدیک سنگر اصابت کرد و موج آتش باعث ایجاد تکان های شدید و افتادن شی و جسمی بر روی پایم شد ابتدا ترسیدم اما پس از کنکاش متوجه قرآن کوچکی بر روی پایم شدم و به این ترتیب به آرزوی خود رسیده و تا صبح مشغول خواندن قرآن و راز و نیاز با خداوند شدم.

 

راوی راهیان نور

این جانباز که پس از جنگ تحمیلی به عنوان راوی راهیان نور هم فعالیت دارد، می گوید: تاکنون حدود 15 مرتبه به عنوان راوی در مناطق عملیاتی حضور پیدا کردم. اسفند ماه چند سال قبل و زمان اعزام دانشجویان و دانش آموزان به اردوهای راهیان نور بود اما خبری از دعوت از سوی ارگان های مربوطه از من به عنوان راوی نشد و مأیوس از این اتفاق با خود اندیشیدم امسال شهدا من را نطلبیده اند با تنی خسته و فکری آزرده مشغول کنکاش در کتابخانه منزل بودم که متوجه کتاب سلام بر ابراهیم (شهید ابراهیم هادی) شده و آن را برای مطالعه برداشتم هر چه جلوتر می رفتم مشتاق تر می شدم تا جایی که تا پاسی از شب خواندن کتاب را به اتمام رساندم.

 

او ادامه می دهد: صبح همان روز یکی از مسئولان راهیان نور استان تماس گرفت و از من برای راویت گری دعوت کرد که با مسرت پذیرفتم.

 

وی گریزی به دو منطقه کانال کمیل در فکه و منطقه عملیات کربلای 5 در شلمچه می زند و می گوید: خون پاک شهدا مایه خیر و برکت است که در مناطق مختلف جنگ بر زمین ریخته است اما این دو منطقه حال و هوای دیگری دارد تا جایی که افراد شرکت کننده در اردو با ورود به این مناطق متحول شده و با صدای بلند گریه می کنند.

 

وی با اشاره به ریخته شدن خون پاک شهدا در دوران دفاع مقدس برای پاسداری از نظام مقدس جمهوری اسلامی، از مسئولان می خواهد طوری قدم بردارند که پایشان روزی خون پاک شهدا قرار نگرفته و آب به آسیاب دشمنان نریزند.   

 

 

 

کد خبر 1254378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha