شهید «فرهادی» مبارزی از جنس عشق، مجهز به سلاح قلم

شهید محمدرضا فرهادی تنها شهید خبرنگار خراسان‌جنوبی است که با سلاح قلم خود در میدان مبارزه با باطل به بیان حقایق پرداخت و سرانجام در سن ۱۸ سالگی هنگام رزم در میدان جنگ، دعوت حق را لبیک گفت.

خبرگزاری شبستان-خراسان جنوبی؛ زینب روحانی مقدم- شهدا پیام آوران هستند که همچون ستارگانی در صفحات تاریخ می درخشند و با خون و فداکاری و ایثار خود به آیندگان این پیام را به جا گذاشتند که حمایت از ولایت، اسلام، وطن و استقلال را مبادا پشت گوش بیاندازیم و سبب شادی دل دشمنان این سرزمین شویم.

 

چه بسیار انسان هایی که با شنیدن اخبار جنگ، در هر پیشه و منطقه ای که بودند به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفتند و لباس رزم بر تن کردند و عازم میدان مبارزه با باطل شدند و از هر طریقی پیام های رزمندگان را به پشت جبهه منتقل مق کردند و برای آیندگان به جا می گذاشتند.

 

در دوران دفاع مقدس خبرنگاران و اصحاب رسانه هم حضور داشتند که با قلم خود به انتقال پیام و فرهنگ شهدا به نسل های آینده می پرداختند و در کنار جنگ نظامی، جنگ رسانه ای را هم سر لوحه کار خود قرار داده بودند از جمله این شهدا می توان به شهید صارمی و شهید فرهادی اشاره کرد.

 

*شهید فرهادی؛شهیدی که قلمش بُرنده تر از سلاحش بود

شهید محمدرضا فرهادی تنها شهید خبرنگار خراسان‌جنوبی است که در سال 1348 در خانواده‌ای متدین و دینی در شهر بیرجند چشم به جهان گشود و هیچ کس از آینده درخشان این نوزاد اطلاعی نداشت.

 

محمدرضا تنها دو سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و فاطمه سیفی، مادر شهید فرهادی برای همیشه نقش پدر و مادر را برای محمدرضا و چهار خواهرش ایفا می‌کند.

 

شهید فرهادی دوران ابتدایی خود را در دبستان حجت می گذراند و در دوران راهنمایی در مدرسه علامه فرزان و در دوران متوسطه در هنرستان ابوذر تحصیل کرد و از همان زمان کودکی به شهدا به‌ویژه شهید رحیمی علاقه زیادی داشت.

 

محمدرضا علاوه بر تحصیل نیز فعالیت خبرنگاری و عکاسی می‌کرد و در راستای بیان حال و هوای جنگ تحمیلی و زندگی رزمندگان قلم می زد و به تهیه مصاحبه و گزارش می پرداخت و تلاشش در زمینه خبرنگاری و انعکاس اخبار جبهه و جنگ رزمندگان بی‌نظیر بود.

 

شهید فرهادی در سن 17 سالگی تصمیم می گیرد تا به میدان مبارزه با باطل اعزام شود؛ هر چند مادر شهید راضی به رفتن محمدرضا نمی‌شود و مانع از رفتن پسرش می‌شود اما وقتی با این جمله محمدرضا که می‌گوید فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) را چه می‌دهی با رفتن پسر دلبندش موافقت می‌کند.

 

محمدرضا فرهادی، تنها شهید رسانه خراسان جنوبی در روز پنجم خردادماه سال 65 مصادف با پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان بود که در منطقه عملیاتی فاو دعوت حق را لبیک گفت.

 

*علاقه محمدرضا برای حضور کمک به خانواده های محروم

پروین فرهادی خواهر شهید محمدرضا فرهادی شهید رسانه خراسان جنوبی در گفتگو اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری شبستان می گوید:محمدرضا از همان کودکی با هم‌سن و سالان خودش بسیار فرق داشت و از معلمان مدرسه ابتدایی محمدرضا شنیدیم که او نسبت به دیگر هم‌سن وسالانش درک عمیق تری دارد طوری که وقتی صدای اذان بلند می شد او را در مسجد جامع علوی می توانستیم پیدا کنیم.

 

وی ادامه می دهد: برادرم دوران راهنمایی خود را مدرسه فرزان سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود و سر از پا نمی شناخت بارها دیده بودیم که تا نیمه شب خانه نمی آمد و علاقه وافری برای حضور در میدان را داشت.

 

فرهادی با بیان اینکه مادرم خیلی علاقه عجیبی به محمدرضا داشتند، می افزاید: مادرم بسیار پیگیر بودند که محمدرضا با چه کسی رفت و آمد می کند و کجا می رود و دوستانش چه کسانی هستند و محمدرضا به خانواده های مستضعف و محروم علاقه داشت و بسیاری از اوقات خود را با آن ها می گذراند.

 

*محمدرضا؛خبرنگاری برای آینده سازان

خواهر شهید فرهادی عنوان می کند که محمدرضا بعد از راهنمایی وارد هنرستان ابوذر شد که آنجا با انقلاب اسلامی آشنا و وارد شده بود و تمام وقت خود را به مبارزات برای انقلاب و اسلام اختصاص داده بود و یک زمان ماموران که در خیابان حکیم نزاری به مردم حمله کرده بودند و محمدرضا اقدام به بازکردن در منزل می کند و مردم را به خانه راه می دهد تا پناه بگیرند.

 

وی در خصوص چگونگی ورود محمدرضا به حوزه خبرنگاری می گوید: محمدرضا در همان دوران وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و ما درباره دلایل مبارزات و علت ورودش به انجمن از او سوال می پرسیدیم و می گفت که این جا خلوصی دیدم که در هیچ مدرسه دیگری ندیده ام واینجا بود که وارد انجمن اسلامی شد و خبر و مسائلی که می شنید به تهران می فرستاد و خبرنگار روزنامه آینده سازان شد و ما این مطلب را بعد از شهادت او متوجه شدیم.

 

فرهادی ادامه می دهد: در بحث رسانه آن زمان وسایل سمعی و بصری نبود و محمدرضا از یک ابر و چوب استفاده و خبرها را تکثیر و منتشر می کرد و در هر زمینه ای که می توانست فعالیت داشت و با شور و شوق عجیبی به فعالیت در پخش اخبار می پرداخت.

 

وی می گوید: محمدرضا همواره تاکید داشت که باید دانش آموزان، هدف دار تربیت شوند و بدانند که هدف شان از تحصیل چیست و باید برای آینده نظام و انقلاب چه راهی بروند و با اکثر بزرگان آن زمان ارتباط داشت و ساعت ها روزنامه دیوای و نشریه آماده می کرد و روز بعد آن را در مدرسه قبل از این که مسئولان مدرسه اعلام کنند آن را آماده داشت از اواخر دوران راهنمایی، این کار را شروع کرده بود.

 

*تاکید شهید فرهادی بر حمایت از ولایت و روحانیت

فرهادی در مورد خصوصیات برادر شهیدش عنوان می کند که محمدرضا همواره به نماز اهمیت می داد به محض این که صدای اذان به گوشش می رسید برای نماز به پا می خواست.

 

وی می افزاید: محمدرضا بر روی موضوع حق الناس بسیار حساس بود و به خاطرم می آید که یک دفعه با هم نانوایی رفته بودیم و صاحب نانوایی گفت سهم من را ببرید هنگامی که به خانه رسیدیم دیدیم نگران است و پرسیدم چه شده گفت انتظار نداشتم نان او را با توجه به این که صف بود بگیرید و آن شب نان بیات خانه را خورد اما حاضر نشد از سهم نان نانوا بخورد.

 

خواهر شهیدفرهادی می گوید که محمدرضا به مسائلی توجه می کرد که شاید هیچ یک به آن توجه نداشتیم به طور مثال می گفت که آلودگی جسم، آلودگی روح را به دنبال دارد و سعی کنید روح خود را سالم نگه دارید و بر نفسانیت خود حاکم باشید. 

 

فرهادی با بیان اینکه محمدرضا اصرار داشت که به جبهه برود، ادامه می دهد: همیشه با اعزام های پیاپی او را در صف ها می دیدیم و اصرار داشت تا به جبهه برود و می گفتیم که تو عصای دست مادر هستی و باتوجه به اینکه ما همه خواهر هستیم و مردی در خانه نیست و به عنوان عصای دست مادر در منزل مواظب ما باش و محمدرضا قبول کرد و منصرف شد.

 

وی در ادامه می گوید: هنگامی که حضرت امام(ره) پیام دادند که رفتن به جبهه از اهم واجبات است دیگر محمدرضا حرف هیچ کسی را گوش نکرد چون علاقه شدیدی به امام راحل داشت و همیشه به ما تاکید می کرد که که از صف روحانیت و ولایت فقیه جدا نشوید.

 

فرهادی می افزاید: بسیار بر نفس خود به خصوص در زمینه حجاب و عدم نگاه به نامحرم حاکم بود به طوری که وقتی او را در خیابان می دیدیم حتی ما را نمی شناخت مگر این که او را صدا می زدیم چون به زن ها نگاه نمی کرد.

 

خواهر شهید فرهادی بیان می کند که محمدرضا از حضور در مجالسی که غیبت بود پرهیز می کرد، سکوت عجیبی داشت و دایم در تفکر به سر می برد؛ محمدرضا به خانواده شهدا و مستضعفان علاقه خاصی داشت و پیرو ولایت بود و منتظر بود امام راحل دستوری بدهند و اطاعت کند.

 

*علاقه شهیدفرهادی به ائمه اطهار(ع)

خواهر شهیدفرهادی عنوان می کند که محمدرضا بدون هیچ اطلاعی به خانواده عازم جبهه ها شد و ما بعد از چند ساعت متوجه شدیم که بدون خداحافظی رفته است و محمدرضا گفت که به خاطر علاقه به مادر نمی خواستم او را ناراحت کنم ولی حالا تصمیم دارم که برگردم و خداحافظی کنم برای همین دو روز بعد از مشهد برگشت.

 

وی ادامه می دهد: با توجه به علاقه شدیدی که مادرم به او داشت و نمی خواست به جبهه برود من معلم بودم به خانه مادر رفتم و دیدم ساک او را آماده کرده است گفتم شما که مخالف بودید چطور اجازه دادید، مادرم گفتند که جوابی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا(س) ندارم و همان جور که او عصای دست من بود می خواهم او را تحویل حضرت فاطمه(س) بدهم.

 

فرهادی در ادامه می گوید: مصداق دیدم که وقتی حضرت اباعبدالله حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع) را بدرقه و به قد رعنای جوان خود تا صحنه نبرد نگاه می کردند، مادرم هم همین طور بود از منزل تا میدان امام(ره) تمام فاصله دنبال او راه می رفتند و به محمدرضا نگاه می کردند و این دیدار آخر بود و می گفتند او را به خدا می سپارم که جلوی ائمه اطهار(ع) و خداوند روسفید باشم. 

 

وی با اشاره به اینکه محمدرضا فرزند پنجم بود، می افزاید: مادرم تمام وقت خود را صرف تربیت همه ما به ویژه محمدرضا کرد طوری که وقتی خبر شهادت او را آوردند تمام دوستانش آمدند و از خضوع، تربیت و تواضع او می گفتند و غبظه می خوردند.

 

فرهادی در ادامه عنوان می کند که محمدرضا در 18 سالگی و اولین اعزام شهید شد و در گروه تخریب آموزش دیده بود و در عرصه خبرنگاری هم فعالیت داشت و همه جا رد پایی از او سراغ داشتیم و می دانستیم که رفتن او برگشت ندارد چون خیلی موارد صفاتی در او دیدیم ک بی نظیر بود.

 

وی در خصوص نحوه اطلاع از شهادت محمدرضا می گوید: اولین کسی که از شهادت او مطلع شد من بودم، درست همان ساعت یک و نیم شب که در جزیره مجنون شهید شد من در خواب برادر دکتر شهاب را دیدم و گفت می خواهم خبر محمدرضا را بدهم، گفتم من که شما را نمی شناسم و در واقعیت هم همین طور بود چون زیاد بیرجند نبودم و کسی را زیاد نمی شناختم به هر حال گفت من آمدم خبر محمدرضا را بدهم یک باره بیدار شدم گفتم محمدرضا شهید شده است.

 

خواهر شهید فرهادی می افزاید: صبحش به خانه مادرم رفتم و به خواهرها گفتم فکر کنم اتفاقی برای محمدرضا افتاده است و مادرم گفت که عصر دیروز محمدرضا زنگ زده و من خانه نبودم که گوشی را بردارم و حتما هیچ مشکلی نیست و تصمیم گرفتیم به سپاه برویم  رفتیم سپاه و درمورد محمدرضا سوال کردیم و گفتند که شاید زخمی شده باشد ولی حدس زدم شهید شده است.

 

وی در پایان عنوان می کند که خبر را که به مادر دادم هیچ عکس العملی نشان نداد و گفتند امانتی که خدا به من داده بود و ۱۸ سال بدون پدر بزرگ کردم را به خودش بازگرداندم و خوشحالم که او را به طور شایسته تحویل دادم و به ما سفارش می کردند جلوی افرادی که نظام وانقلاب را قبول ندارند زیاد گریه نکنید و راهی که رفتند را شما ادامه بدهید و خدا، صبر عجیبی به مادرم داده بود که تا چهلم همه را نصیحت می کرد.

 

 

 

کد خبر 1269089

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha