به گزارش خبرگزاری شبستان در استان چهارمحال و بختیاری، زهره کریمی در محفل ادبی «قبله هشتم» که به مناسبت ولادت امام رضا (ع) در بیت الزهرا (س) شهر وردنجان برگزار شد، اظهار داشت: تعداد ۱۵ نفر از شاعران آیینی استان و شهرستان بن در این آیین حضور داشتند.
مسئول کتابخانه عمومی علامه طباطبایی شهر وردنجان ادامه داد: محفل ادبی «قبله هشتم» با حضور شاعران آیینی با همکاری محفل ادبی توکل، کتابخانه علامه طباطبایی و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بن در بیت الزهرا (س) شهر وردنجان برگزار شد.
وی گفت: در این محفل شاعران آیینی استان و شهرستان اشعار خود را در مدح امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) سرودند و در پایان نیز از دانش آموزان و دانشجویان محفل ادبی توکل تجلیل شد.
اشعار برخی از شاعران محفل ادبی «قبله هشتم» بشرح زیر است:
«بیشتر...»
احمد رفیعی وردنجانی
می شود هر قدر از دوری به دل، غم بیشتر
می شود شوقم که در پایت بیافتم بیشتر
بچگی می خواستم این صحن را یک عالمه
دوستش دارم کنون از هر دوعالم بیشتر
دوست دارم بس که حالم را خدایی می کند
آب سقاخانه را از آب زمزم بیشتر
دورم از کویَت ولی هر لحظه می گویم: رضا
تا که باشم در هوایت بلکه یک دم بیشتر
تا که در باران لطفت میهمانم می کنی
می چکد از چشم من از شوق شبنم بیشتر
با برات کربلای تو حسینی تر شدم
سینه چاک مشهدم ماه محرم بیشتر
تا که بر عکس حرم زل می زند مادر بزرگ
شوق حرکت می شود درجان فراهم بیشتر
بازهم حاجت به دل می آیم از باب الجواد
این ورودی را همیشه دوست دارم بیشتر
«سفرِ مشهد...»
نگار رفیعی وردنجانی
سفر خوب است، شیرین است اگر مقصد شود مشهد
ز مبدأ پر کشم مثل کبوتر سوی این مقصد
دوباره کوله باری روی دوشم هست و میآیم
دلم اما ز جسمم زودتر سوی تو می آید
سفر نزدیک و من آماده ام تا روز دیدارت
تمام هفتهها و روزها شد با خیالت، رد
قطاری که به راه افتاد مثل پل مرا حالا
رسانده تا بهشتی که دلم یک عمر می خواهد
شدم صد شکر مهمانش اگرچه روسیاهم من
برای میزبان فرقی ندارد خوب یا که، بد
سفر کردم گذر کردم شب تاری سحر کردم
رسید آن لحظه و از چشم اشک شوق می بارد
و من امّیدوارم روز نورانی میلادت
دقیقا رو به رویم باشد آن گلدسته و گنبد
سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی
هرکه ویرانه تر از عشق تو، آبادتر است
هرکه در دام تو افتاده تر، آزادتر است
گوهرِ شادیِ ما مسجدِ گوهرشاد است
هر که دارد غم عشق تو دلش شاد تر است
لطف تو می وزد از پنجره فولادِ لطیف
هر که بیچاره تر، آن پنجره فولاد تر است
هر که چون سایه بخاک تو زمین بوس آید
در نظر گاه تو پیدا تر و شمشاد تر است
عادتم داده عطای تو گدایت باشم
آفتاب از همه بر لطف تو معتادتر است
روز را می کند از صحن تو هر روز شروع
یعنی او از همه در نوکری استاد تر است
نظر شما