به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از گیلان، نوشین کریمی_
امام را همه دوست داشتند، از کوچک و بزرگ، از خردسال و کهنسال.
اسمش امام بود، ما او را به این اسم می شناختیم، توی قاب عکس روی طاقچه منزل، توی صفحه اول کتاب های درسیمان، حتی وقتی از تلویزیون تصویرش را میدیدم چهار زانو می نشستیم و به رسم ادب ساکت می ماندیم تا به حرفهایش گوش دهیم.
آنقدر ساده و بی آرایش حرف میزد که در همان کودکی کلمه به کلمه حرفهایش را می فهمیدیم.
انقلابش بزرگتر، وسیع تر و جذابتر از هر تاریخی بود که خوانده بودم.
مردم برای همین خاص بودن، همین خاکی بودن، همین مردمی بودنش شیفته اش شده بودند. حرفش کلام خدا بود و نامش روح الله...
خمینی کبیر صدایش می کردند، طاغوت 2500 ساله را با ایمان و اعتقادش به قیام اباعبدالله درهم شکسته بود و دنیا، متحیر انقلابی بود که او با دست خالی به ثمر رسانده بودش...
هشت سال جنگ تحمیلی را با شدیدترین تحریم ها و تهدیدها مدیریت کرده بود. دانش آموز، دانشجو، کاسب و بازاری، روحانی و کارمند و... جهادی و بسیجی به عشق و اطاعت از او راهی میدان جنگ شده بودند و زمان میگذشت و باورمان نمیشد این پیر جماران هم مثل هر انسان دیگری، روزی باید ازین عالم خاکی وداع کند.
خبر تلخ و سخت و شکننده بود. بیماری امام و کهولت سن باعث شد راهی بیمارستان شود، تصاویری که از دوربین اتاق بیمارستان برایمان در رسانه ها پخش میشد مردی آرام، متین، باوقار و مومن را نشان میداد که یا در حال مطالعه است یا در حال عبادت و یا دیدارهای کوتاه مسئولین و عیادت خانواده از ایشان.
خرداد ماه به نیمه خود نزدیک میشد و زمزمه شعر«انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» معنایی دیگری پیدا میکرد.
وقتی گوینده اخبار اعلام کرد؛
«انا لله و انا الیه راجعون، روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان به ملکوت اعلی پیوست...» جهان به یکباره بر سر ایران و ایرانی فرو ریخت.
محشر به پا شده بود، مردم پای پیاده، سرگشته و حیران از اتفاقی که رخ داده به سمت قبله ایران به راه افتادند. گویی معراج امام بود و طواف مردم برای قدردانی از مردی که آزادی را برای آنان معنایی تازه بخشیده بود.
فراق سخت بود و جانکاه، اما حقیقت داشت. مریدانی که مرادشان را از دست داده بودند. گرمای خرداد ماه و ازدحام وصف ناپذیر ملتی که دوان دوان می رفتند تا آخرین دیدار را به سوک بنشینند.
فرزندانی که یتیم شده بودند و معنای فراق و داغ عزیز را در کوچه و خیابان های شهر زجه میزدند... همه داغدار بودند، شانه ای برای گذاشتن سر و آغوشی برای همدردی وجود نداشت، ایران یکپارچه داغدار بود.
آسمان ایران ستون استوارش را از دست داده بود و ستارهای اشک تمام شب و روز مردم را پر کرده بود و کسی در آن حیرانی گمان نمیکرد خورشیدی دیگر به افق ایران طلوع کند، اما...
اما امام وصیتی نوشته بود که تمام مسیر را به دلدادگانش، به فرزندانش و به شیفتگان مکتبش «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار» به فضل خدا یاد میداد.
پیشوای مسلمانان جهان در ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ به ساعت رسمی ایران به علت سکته وسیع قلبی درگذشت و چراغ امید مستضعفان رو به خاموشی رفت.
حالا از آن روز 34 سال گذشته است و امامی دیگر، فرزند خلفی متعهد همان راه را استوارتر، امیدوارتر و بدون وابستگی به شرق و غرب تا به امروز ادامه داده است...
کسی که خود پیر مکتب امامت و ولایت و رهبریست و دنیا را متحیر رفتار خویش کرده است.
و من در تمام این سال ها آموختم، کسی که پای مکتب امام بماند، در امان می ماند.
نظر شما