به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان، رمان شکارچیان ماه نوشته محمدرضا بایرامی که در فضای پس از جنگ رخ میدهد و وقایع دفاعمقدس را از زبان نگهبان یک شرکت تعطیل شده در اطراف هور بازگو میکند با ۳۸۶ صفحه، شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه و قیمت ۱۶۵ هزار تومان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
بنابراین گزارش، بخش عمده رمان شکارچیان ماه به فضای ذهنی و زندگی شخصی این نگهبان اختصاص داده شده است. او قبل از آغاز تجاوز ارتش صدام به خاک ایران، نگهبان یک تاکستان بوده و پس از شروع جنگ نیز مسئول نگهبانی در مناطق جنگی شده است. در بخشی از کتاب میخوانیم:
یکی دو هفتهای از ماجرای خبرچینها و ستون پنجم میگذشت و هنوز موفقیتی به دست نیامده بود. نه تنگ غروب بود و نه قبل آن. حدود نیمه شب بود. از آن وقتهایی که منطقه مرموز میشود، به خصوص آتشبس ناگفته هم شکل گرفته. همه میدانند در چنین وضعی است که نیروی گشتی، مثل موشی که ریسمان بجود، روی زمین میخزد تا کارش را بکند. کسی او را نمیبیند چون قرار نیست دیده بشود، اما میدانند که هست و کار میکند و شاید بالای سرت ایستاده باشد به تماشا. بدشانسی مجروح هم همین بود. در بد وقتی زخمی شده بود. صدا را اول نیروهای کمین شنیدند.
«کسی از گشتیها جلو رفته بوده؟»
او باید از دیگری میپرسید و پرسید.
«نه! کسی رو جلو نداریم. چرا میپرسی؟»
«یه صدای انفجار اومد!»
«کجا؟!»
«بین دو خط!»
«صدای چی؟! خمپاره؟»
«نه به صدای مین شبیه بوده.»
روال همیشه به هم خورده بود. وقتی نبود که صدای انفجار بیاید. اتفاقی در حال وقوع بود. حالا که گشتی خودی نرفته بود جلو، آیا ممکن بود عراقیها در میدان خودشان باشند و مثلا در حال برچیدن آن؟ تا حالا کسی ندیده بود که دشمن شب حمله کند. ولی شاید فردا برای حمله آماده میشدند. نگهبان کمین به سنگر مخابرات گزارش داد و فرمانده دسته و بعد هم فرمانده گروهانها آمدند روی خط تا سر دربیاورند که چه شده. بیسیمها به صدا درآمدند و فرمانده پورصمیمی آمد تا سنگر و کمین و از همانجا، تقاضای منور کرد.(صفحه ۱۳۷ و ۱۳۸)
نویسنده پیش از شروع متن داستان، اینتذکر را به مخاطبش داده که داستان، همانقدر به واقعیت نزدیک است که پلنگِ سر کوه به ماه. به اینترتیب حوادث، اماکن و شخصیتهای قصه، هرچند هم واقعی به نظر برسند یا در تاریخ با همیناسامی آمده باشند، همه خیالی هستند.
در قسمت دیگری از اینرمان میخوانیم:
«گفتن نداشت که نباید دست خالی میرفتند. تور دستهدار را برداشت. دم غروب بود و آفتاب بهزودی میرفت. ماهیها از جنب و جوش افتاده بودند. باید برای عمو و زنعمو و بهخصوص پروانه، ماهیهای خوب سوا میکرد. سطل بزرگ را گذاشت کنار استخر و تا جایی که میشد درش را بست، پر از ماهی کرد.
رسمش همین بود. تور میانداختند و ماهی را که میگرفتند، با چوب پخی، میزدند تو سرش تا بمیرد. همینجوری بود و کاریش هم نمیشد کرد. در سطل را محکم کرد و آن را کشید طرف صندوق عقب ماشین. آنموقعها پیکان جوانان قرمز داشتند. پدر هم کارش را تمام کرده بود و آماده حرکت بودند. روستای اجدادی غرق در تاکستانها و باغهای اطرافش بود. قروه تو سرازیری کنار رودخانه جا خوش کرده بود و ازش که دور میشدند، مثل نقاشی زیبایی، چشمنواز میشد. خاکیها را پشت سر گذاشتند و وارد اتوبان که شدند، پدر به تقوتوق صندوق عقب مشکوک شد. چیزی تکان میخورد و یا ظرفی به ظرفی میسایید. ماشین را کشید کنار راه. خاموش کرد. کلید را بیرون آورد و دراز کرد طرف صابر.
«بپر یه نگاهی بینداز ببین سطل سرنگون نشده باشه. اگه بریزه، تا یه ماه بوی زهم از بین نمیره.»
صابر پیاده شد. در صندوق عقب را باز کرد. سطل سر جایش بود. بین لاستیک زاپاس و جعبهابزار. جایش هم خیلی خوب بود. اما سروصدا از کجا میآمد؟ شاید در سطل لق شده بود و بازی بازی میکرد. آن را برداشت تا نگاهی هم به داخل بیندازد. یکدفعه انگار تیری از چله کمان رها شد. ماهی بزرگ زنده بود. چوب پخ نتوانسته بود کارش را بسازد. زنده بود و پیچ و تاب میخورد و خورد و تا در سطل باز شد، کمانش راست شد و از قوس درآمد و دهانش را باز کرد و هرچه را که خورده بود، پاشید به صورت و پیراهن او.»
بنابراین گزارش، محمدرضا بایرامی (متولد ۱۳۴۰ در اردبیل) نویسنده معاصر ایرانی است.بایرامی با کتاب کوه مرا صدا زد از قصههای سبلان توانست جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوییس و نیز جایزه کتاب سال سوییس را از آن خود کند. وی در حال حاضر رئیس خانه داستان ایران است. بایرامی بابت نگارش رمانِ لمیزرع، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را کسب کرد. «صدای بال نسیم»، «پرواز، همیشه»(فرازهایی از زندگی سرلشکر شهید احمد کاظمی)، «خون نوشت»، «در انتظار آن لحظه»(خاطرات زندگی سردار شهید حاج علی محمدیپور فرمانده گردان۴۱۲ از لشکر ۴۱ ثارالله)، «دره پلنگها»، «و این صدای جنگ» و «عقابهای تپه شصت» از جمله آثار منتشر شده به قلم بایرامی در حوزههای انقلاب اسلامی و دفاعمقدساند.
نظر شما