"ایستاده در حصار"؛ روایتی از  نبرد  رزمندگان اسلام در پاوه

کتاب ایستاده در حصار روایتی از نبرد رزمندگان اسلام در پاوه به قلم آیت معروفی از انتشارات سازمان حفظ و آثار ارزش های دفاع مقدس سپاه چاپ و روانه بازار کتاب شد.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری شبستان، کتاب ایستاده در حصار روایتی از نبرد رزمندگان اسلام در پاوه به قلم آیت معروفی از انتشارات سازمان حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس سپاه منتشر شده است.  «ایستاده در حصار» به حوادث شهر پاوه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی می پردازد. در این کتاب درگیریها، سقوط و آزادسازیهای شهر روایت شده است. پاوه جنوبی ترین شهر کردنشین ایران است و مردمش خیلی زودتر از دیگر شهرهای کردنشین ایران با انقلاب همراه شدند. در آشوب های پس از پیروزی انقلاب در کردستان، پاوه دوبار محاصره شد. اما هیچ وقت اشغال نشد. هر دو بار کردهای انقلابیش در حصار ایستادند، مقاومت کردند و با کمک نیروهای انقلابی اعزامی از دیگر شهرها نگذاشتند پاوه سقوط کند.

 

 

این کتاب شامل چهار فصل است که در فصل اول جغرافیای منطقه، فصل دوم روزهای دور، فصل سوم درگیری ها و اتفاقات مهم و فصل چهارم نقاط مهم منطقه را معرفی می کند. در مقدمه این کتاب می خوانیم: پاوه جنوبی ترین شهر کردنشین ایران است با مردم شافعی مذهب که دل بسته انقلاب بودند و هستند. پاوه ای ها خیلی زودتر از باقی شهرهای مناطق کردنشین سپاه تشکیل دادند و وقتی افراد مسلح مخالف نظام 25 مرداد 58 پاوه را کاملا محاصره کردند، همین نیروهای انقلابی پاوه با دستمال سرخ های پایتخت در شهر ماندند تا جان دهند و نگذارند شهر سقوط کند. محاصره و درگیری خیلی شدید بود، طوری که آمدن دکتر چمران نماینده نخست وزیری و تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش نتوانست مسئله را حل کند. همه شهر را از دست رفته می دانستند که خبر به امام رسید و او پیامی صادر کرد و پیامش روحی شد در کالبد پاوه و مردم ایران زمین، مردمی که از شهرهای دور و نزدیک حرکت کردند سمت پاوه. پیام امام روحیه مدافعان را طوری تقویت کرد که آنها خودشان شهر را آزاد کردند. وقتی بار دیگر ضد انقلاب مذاکره را بهانه کرد تا در فرصت مذاکره دوباره بر مناطق کردنشین تسلط نظامی پیدا کند، پاوه ای ها از دولت و ارتش خواستند به پاوه بیایند و نگذراند نیروهای مخالف نظام پاوه را ناامن کنند اما آنها دیر رسیدند و بار دیگر پاوه محاصره شد هرچند اشغال نشد. اگر بار اول اصغر وصالی و دکتر چمران و نیروهایشان پاوه را نجات دادند بار دوم ناصر کاظمی و احمد متوسلیان و نیروهایشان محاصره پاوه را شکستند اما این فرماندهان اگر مردم و مبارزان پاوه ای راه نداشتند، نمی توانستند موفق باشند. امثال جمیل بابایی، کاک فاروق مقصودی، کاک نجیب پیران بیسه و عبدالرحیم وارسته که پاوه و مردم ایران خیلی به آنها مدیون اند.

 

 

پرستار شیردل بخشی از فصل سوم این کتاب است که در این بخش می خوانیم: محمدرضا مصطفی دخت «روزهای آخر حتی پرستارها و کارکنان بومی بیمارستان هم نمی توانستند بروند منزل شان، دو شب آخر ما خیلی کم تیراندازی می کردیم، اغلب تک تیر می زدیم، مهمات نداشتیم، بالاخره تصمیم گرفتیم فرار کنیم به بیماران و مجروحان گفتیم ما درصدد فرار هستیم حاضریم شما را هم روی پشتمان ببریم، آنها گفتند نه شما بروید، ما همین جا می مانیم، آمدیم از پشت بیمارستان فرار کنیم، ناگهان یک نفر که به نظر می رسید دکتر عارفی باشد فریاد زد دارند فرار می کنند، تمام تیراندازی ها برگشت به طرف پشت بیمارستان و ما مجبور شدیم دوباره عقب نشینی کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم قاطعانه فرار کنیم، سه گروه 10، 12 و 13 نفره شدیم. گروهی که ما بودیم سرپرست مان قاسم کرمان بود، پشت سرمان علیرضا دایی تیر خورد آمدیم او را برداریم ببریم علیرضا گفت بچه ها من زنده ام شما بروید. با اصرار خواستیم او را پشت خود بگیریم ولی نگذاشت، به ما گفت فرار کنید، من همین جا شهید می شوم. از گروه 10 نفره ما هفت نفر توانستیم فرار کنیم، از کوه ها آمدیم ژاندارمری پاوه و گفتیم یک نفرمان تیر خورده ولی کسی اقدامی نکرد، تعدادی زخمی مانده بود. یکی از پرستارهای کرمانشاه گفت ما زخمی ها را می گذاریم پشت سیمرغ (یک نوع آمبولانس) و می بریم به مقام و سپاه پاسداران پاوه این خانم که شیردل نام داشت زخمی ها را گذاشت و شجاعانه به بیرون بیمارستان آمد تا آنها را به سپاه برساند ولی ضد انقلابیون از پشت او را به رگبار مسلسل بستند. به شیر و خورشید تلفن کردیم که خانم شیردل تیر خورده بیاید ببرید گفتند وسیله نداریم.»

 

 

شب قدر پاوه بخش دیگری از این کتاب است که در این بخش می خوانیم: «برای آخرین از همه ی قلعه (پاسگاه) بازدید کردم، سنگرها را دیدم با جوانان گفت و گو کردم. درباره قلعه یکی از جوانان شعبانی تیر خورد افتاد زمین ناله می کرد من را صدا می زد آوردمش محل مطمئن نشستم بالای سرش، وسط ضجه هایش گفتم تصور کن عاشوراست و تو در کربلا مبارزه می کنی در راه خدا مجروح شدی احساس کن که چنین دردی چقدر لذت بخش است. جوان آرام شد گفت من را برگردانید سر پستم».

 

 

همت فرمانده بخش دیگری از فصل سوم این کتاب است که در این بخش آمده است: دوم آذر بروجردی همت را فرمانده سپاه پاوه کرد. همت اول وصیت نامه اش را نوشت «ما فردا می رویم جنگ انسان هایی که همچون کفار در صدر اسلام نمی دانند چرا و برای چه می جنگند. مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و من را به خدا بسپار». کاظمی هم کمتر از یک ماه بعد برگشت پاوه یازدهم دی ماه متوسلیان به فرمانده سپاه کرمانشاه و پاوه نوشت «چرا دست دست می کنید؟ تا کی می خواهید بی رگ باشید ما قسمتی از خاک عراق را هم گرفته ایم، شما چرا کاری نمی کنید، اگر اجازه بدهید ما نوسود را بگیریم». همت و کاظمی متوسلیان را می شناختند، لحن تندی داشت اما چیزی در دلش نبود.

 

 

در جنوب جنگ جدی بود، مردم توقع داشتند نیروهای ایران برای آزادی شهرهایی که عراق اشغال کرده بود، کاری کنند. از فرماندهی کل قوا بنی صدر پیروزی می خواستند، همت می گوید دقیقا به خاطر دارم که ما پیش بنی صدر رفتیم و عنوان کردیم که از طریق نوسود می توانیم خیلی خوب روی مواضع عراق کار کنیم. عراق شهرهای نزدیکی به نوسود دارد. «او می گفت من یک نفر نیرو هم به منطقه شما نمی دهم حتی برای مقابله با ضد انقلاب. ما باید نیروهایمان را در جنوب به کار بگیریم». بعدها بنی صدر در پرسش و پاسخی که در برلین در محل خانه فرهنگ ملت ها پاییز 71 برگزار شده بود و متن آن را روزنامه اش –انقلاب اسلامی- چاپ کرد، می گوید: «زمانی که خمینی حاضر نشد در سال 59 به نیروهای کرد به طور واقعی تامین بدهد به کموله و حزب دموکرات پیغام داد که اسلحه را زمین نگذارند».

 

 

گفتنی است، کتاب ایستاده در حصار با روایتی از نبرد رزمندگان اسلام در پاوه به قلم آیت معروفی به همت انتشارات فاتحان در سه هزار نسخه چاپ و روانه بازار شد.

 

 

کد خبر 1272607

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha