گسترش عمومی فرهنگ؛ نخستین گام فرهنگی

جامعه ایران به عنوان یک مجموعه دینی نمی تواند آرزوها و ایده آل های فرهنگی نداشته باشد پس بالطبع، جامعه دینی، یک جامعه فرهنگی است ولیکن بالفعل نه؛ فرهنگی نیست یعنی از جنبه بینش ها و فعلیت های فرهنگی نقص دارد.

خبرگزاری شبستان: پیش از این و در نوشتار گذشته مقولاتی چون "هنر انقلاب اسلامی و مولفه های آن" و همچنین "معنای عام و خاص فرهنگ" را در منظومه فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی مورد کنکاش قراردادیم. پس از این گونه مباحث نظری، نوبت آن است که اندیشه های رهبری انقلاب در موضوعاتی کاربردی تر چون آسیب شناسی فرهنگ پس از انقلاب بررسی شود تا از این رهگذر، دریچه ای به سوی برنامه ریزی کلان در حوزه فرهنگ و هنر کشور گشوده شود:

 

ترجمه معنوی معارف اسلام؛ ایده آلی که محقق نشد
مقوله فرهنگ همچنانی که اهالی درد و سوز می دانند، در کشور ما مقوله مظلومی است. انقلاب ما، انقلابی مبتنی بر یک منش و نگرش فرهنگی بود و هر حرکت ارزشی، این خصوصیت را دارد. ما باید بیش و پیش از تلاش های دیگر ، به تلاش فرهنگی اسلامی می پرداختیم. اگر اول انقلاب، این امر محالی که حالا می خواهم عرض کنم، تحقق پیدا می کرد، امروز وضع ما، یقیناً وضع بسیار خوبی بود آن محال این است که در آغاز یک انقلاب، کسانی که دست اندرکار اداره کشورند، آمادگی لازم و برنامه ریزی کافی و پیش بینی به اندازه را ندارند. چنین چیزی در انقلاب امکان ندارد و امکان نداشت و نشد لکن اگر ما آن وقت این را داشتیم، اول کاری که می کردیم، این بود که می آمدیم از آن جوش و شور انقلابی استفاده می کردیم؛ معارف اسلامی را در یک فضای صحیح، به صورت ترجمه معنوی، نه ترجمه زبانی ارایه می کردیم. آنچنان که یک انسان متنفس در این فضا، بتواند آن را تنفس و استنشاق کند آن وقت هنرمند، هنرش از اسلام می جوشید دیگر لازم نبود شما بگویید، این را بساز، این را بگو، یا آنجایش را حذف کن و فضا، فضای اسلامی می شد اما این نشد یعنی روشن کردن و تبیین فرهنگ اسلام، با همان وسعتی که مفهوم و معنای فرهنگ دارد دور از انحراف، دور از خرافه گویی، دور از تنگ نظری و جمود، دور از ملاحظه کاری و ترس از این و آن؛ که حالا مثلاً در دنیا این طور است.

 

فرهنگ غرب؛ فرهنگ متعصب
فرهنگ و محیط غرب، محیطی است که علی رغم اینکه سعی دارد خودش را به آزاداندیشی معروف کند، به شدت متعصب است شاید در مقولات دیگر هم باشد، اما در مقوله فرهنگ، به شدت متعصب و سخت گیر است یعنی هر فرهنگی غیر از فرهنگ اروپایی، به شدت مورد تحقیر، اهانت و فشار قرار می گیرد. اروپای مدعی تسامح و سهل نگری و آزاداندیشی و بلندنظری و دوری از تحجر و جمود، در مقوله فرهنگ به شدت سخت گیر و متعصب است.

 

هر آنچه که غیر از فرهنگ اروپایی است، نامهای مختلفی پیدا می کند از وحشی گری و بربریت بگیرد تا ارتجاع و عقب افتادگی تا غیرقابل اعتنا بودن یعنی همان احساس قدیمی و باستانی اروپا، که هر چه ماورای یونان بود بربر ب د و بربرستان همچنان در عمق جان شهروند اروپایی که در فضای فرهنگی اروپا و غرب زندگی می کند، وجود دارد. البته این تعصب، در اقمار فرهنگی اروپا، یعنی آمریکا و استرالیا هم عیناً وجود دارد در آنجا همین امروز هم روحیه یونانیان و تحقیر بربرها وجود دارد.

 

مسئله حجاب؛ مشتی از خروار
لذا شما می بینید مثلاً با حجاب، به شدت مبارزه می کنند. نه به این دلیل که حجاب، تحمیلی بر زن است؛ نه انواع تحمیل های گوناگون را بر زن روا می دارند و هیچ مساله ای برایشان نیست از جمله، تحمیل کار سخت، تحمیل اهانت، تحمیل ریختن آبرو و حیثیت زن به عنوان عصر و یکی از دو جنس اصلی آفرینش، اینها تحمیل می شود اما این یکی تحمیل نمی شود چرا؟ چون این، مخاف فرهنگ اروپاست.

 

شما دیدید که در همین چند سال اخیر، در اروپا در فرانسه و در چند جای دیگر، از جمله آلمان – با حجاب مبارزه شد چند نفر خودشان می خواستند با روسری به مدرسه بروند گفتند اصلاً نمی شود و با آن مبارزه کردند از آن طرف، می بینید که همه جا دم از استانداردهای جهانی می زنند وقتی می خواهند بگویند که فرضاً جمهوری اسلامی، این تکالیف را باید انجام دهد چیزی که بیش از همه رویش تکیه می شود این است که ایران خودش را باید با استاندادرهای جهانی تطبیق دهد استاندادرها یعنی همین چیزها، یعنی چیزهایی که منطبق با الگوی فرهنگ غربی است پس، این سخت گیری و فشار، از طرف غربی ها، همواره وجود دارد هر وقت که یک فرهنگ غیرغربی، به خصوص فرهنگ اسلامی که فرهنگی است مهاجم و برای خودش مکانتی و حالت هجومی قاتل است و ضعف و انکسار و هزیمت ندارد، بخواهد جایی خودنمایی کند، به شدت مورد تحقیر و فشار قرار می گیرد.

 

حقایقی که نمی گذارند گشوده شود...
با توجه به این مسائل و آنچه در طول این چند ده سال اخیر بر ما گذشت به خصوص در این صدوپنجاه دویست سال اخیر که فرهنگ غربی در داخل کشور ما راه باز کرده بایستی در این زمینه ها خیلی تلاش می کردیم، باید خیلی کار می کردیم بایستی این حقایق فرهنگی اسلام را تبیین می کردیم. این کارها متاسفانه نشده است هر وقت هم کسانی خواستند در گوشه ای سربلند کنند و حرکتی در این زمینه انجام دهند انواع و اقسام فشارها و هو و جنجالها روی سرشان ریخته و از اینکه بتوانند کارشان را انجام دهند، مانع شده است.

 

نهادهای عمومی و گسترش فرهنگ در سطح جامعه
بنابراین اهمیت فرهنگ، برای زمان و دوره ما، اهمیت خیلی بالایی است و باید کار فرهنگی، مورد توجه جدی قرار گیرد البته کار فرهنگی هم، کار پیچیده ای است و متولیان امور فرهنگی کشور در بخش های مختلف، باید تلاش کنند که در دو بخش پیشرفت کنند، یک بخش ، بخش گسترش کمی فرهنگ در داخل آحاد و نفوس مردم است. فرض بفرمایید گسترش کتابخوانی در کشور، گسترش کتاب و کتابخانه، افزایش مدارس و مراکز تحقیقی و پژوهشگاهها، بردن علم و سواد از مراکز شلوغ جامعه به اقصی نقاط کشور، به روستاها و به خانه های منزوی. این کار کمی و بسیار لازم است که به عهده آموزش و پرورش، آموزش عالی و سازمان تبلیغات و به خصوص به عهده صداوسیماست این بسیار کار لازمی است یعنی همه احاد مردم را در کشور، از نسیم فرهنگی برخوردار کردن و از امکان بهره فرهنگی متمکن کردن – باید همه بتوانند استفاده فرهنگی بکنند بسیاری از افراد، خودشان نمی دانند که محتاج کتاب و مطبوعات و محتاج شنیدن شعر و دیدن انواع و اقسام هنر و جلوه های هنری هستند اصلاً خودشان هم توجه ندارند مثل انسانی که توجه ندارد که به ویتامین، به پروتئین و به غذای مخصوصی احتیاج دارد طبیعی است که باید برایش فراهم کنند.

 

جامعه ایران؛ جامعه بالقوه فرهنگی
جامعه، جامعه ای است که بالطیبیعه فرهنگی است اما بالفعل، فرهنگی نیست. چرا می گوییم به طبیعت فرهنگی است؟ چون یک جامعه مذهبی و دینی است جامعه دینی طبیعتش این است که یک آرزوی فرهنگی داشته باشد این جامعه، غیر از یک جامعه دنیوی است که فقط به مسائل زندگی بیندیشد می تواند فرهنگ درآن زندگی باشد و می تواند مطلقاً نباشد البته در زندگی جوامع صنعتی و مادی و دنیوی، سینما هم هست موسیقی هم هست، هنر هم هست، اما فقط به عنوان تامین یک نیاز شخصی شخص، دلش تنگ می شود؛ به سینما می رود و یا به موسیقی گوش می کند این نیست که لزوماً یک آرزوی فرهنگی دارد؛ چون اهداف دین، اهداف فرهنگی و معنوی است؛ اهدافی است که با روح و فکر و قلب سروکار دارد بنابراین، یک فرد و مجموعه دینی، نمی تواند آرزوها و ایده آل ها و آمال های فرهنگی نداشته باشد پس، بالقوه و بالطبع، جامعه دینی، یک جامعه فرهنگی است ولیکن بالفعل نه؛ فرهنگی نیست یعنی از جنبه بینش ها و روشن بینی ها و آگاهی ها و فعلیت های فرهنگی، نقص دارد بدین معنا، مثلاً مردم ما کتابخوان نیستند و این کتاب نخوانی، نقص بسیار بزرگی است خیلی از مردم ما حتی روزنامه خوان نیستند و اگر نگاهی به روزنامه بیندازند، به همان تیترهای درشتش اکتفا می کنند بسیاری، رادیو را فقط برای سرگرمی هایش گوش می کنند؛ نه برای آموزش و خبر آن و آگاهی های زندگی و مسائل فرهنگی اش، ما این نقصیه را باید برطرف کنیم.

 

گسترش عمومی فرهنگ بر دوش علما و روشنفکران
بنابراین گسترش کمی فرهنگ در کشور، یک کار اساسی است که به عهده همه بخش های فرهنگی است که در کشور وجود دارد به خصوص علمای دین می توانند درا ین بخش خیلی موثر باشند عناصر فرهنگی و روشنفکران در هر جامعه در هر بخش از کشور، در شهر و استان، می توانند تاثیر بگذارند و مثل مشعی اطراف خودشان را روشن کنند.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 133630

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha