خبرگزاری شبستان: تعبیر مهندسی فرهنگی، در ادبیات علمی و اجتماعی ما از پیشینه ای طولانی برخوردار نیست. بلکه می توان تولد آن را در دهه های اخیر جستجو کرد. البته این تولد نوین به ساختار ترکیبی واژه مهندسی فرهنگی مربوط می شود چه این که هر یک از این دو واژه به تنهایی در زبان فارسی قدمتی طولانی تر دارد.
لغت شناسان، واژه مهندس را به معنای اندازه گیرنده، تقدیرکننده، محاس، شماردار و مقدر دانسته اند و مهندسی را اندازه گیری و حسابگری تعریف کرده اند.
مفهوم مهندسی برگرفته شده از علوم پایه و تجربی است که بر ضرورت و توجه به تفکر سیستمی نسبت به پدیده های انسانی دلالت می کند. در پدیده های انسانی نیز بایستی بتوان در قالب یک طرح و نقشه جامع بر اساس اصول و اهداف مفروض، و با ایجاد نسبت منطقی میان عوامل و عناصر چنین مجموعه ای را مورد هدایت و ساماندهی قرار داد. مثلاً اصطلاح فیزیک اجتماعی یا مهندسی اجتماعی در حوزه جامعه شناسی بر رفتار شناسی اجتماعی و اصلاحات و شکل بخشیدن به نظام اجتماعی معنا می شود.
واژه فرهنگ نیز پردینه و به معنای دانش و ادب بوده است و شاعرانی چون کسائی، فردوسی، فرخی، عنصری، ناصر خسرو، خاقانی، نظامی و مولوی آن را به همین دانسته و در همین معنا به کار برده اند.
فرهنگ از جمله واژه هایی است که در حوزه های تخصصی، همچون جامعه شناختی، انسان شناسی، باستان شناسی، مردم شناسی، مباحث تربیتی و اخلاقی و... به عنوان کلید واژه تبیین و توصیف، بسیاری از کنش ها، حالات، آداب و رسوم و خلقیات، شعائر و آئین ها و نمادهای فردی و اجتماعی است. که در کالبد جوامع امروزی جریان دارد یا اساساً به گذشته تاریخی یک تمدن و جامعه پیوسته است. اما جان مایه های آن در فرهنگ امروزی حضور دارد.
در کلی ترین مفهوم فرهنگ را می توان کل پیچیده از خصیصه های متمایز روحانی مادی، فکری، و عاطفی دانست که ویژگی های یک جامعه یاگروه اجتماعی به شمار می آیند و نه تنها هنر و ادبیات، بلکه شیوه های زندگی، حقوق اساسی انسان ها، نظام ارزشی و نسبت ها و باورها را در بر می گیرند. این فرهنگ است که به انسان این توانایی را می بخشد که خود تأمل کند و به طور مشخصی به موجودی تبدیل شود که شایسته نام آدمی است. یعنی موجودی خردگرا، برخوردار از دوری انتقادی و وجدان اخلاقی، انسان از طریق فرهنگ، ارزش ها، ارزش ها را مورد بررسی قرار می دهد و از میان آنها انتخاب می کند. انسان به واسطه فرهنگ خود را بیان می کند، از خود آگاه می شود، می فهمد که موجودی ناقص است ...».
می توان ادعا کرد که تعبیر مهندسی فرهنگی همزاد معنای جدید و کاربردهای نوینی است. یعنی این معانی و کاربردهای جدید، ترکیبی تازه را نیز به همراه داشته است.
مدیریت توسعه، رویکرد اصلی مهندسی فرهنگی
واژه مهندسی فرهنگی (در انگلیسی cultural engineering و در فرانسه ingénierie culturelle ) برعکس ریشه ای فرانسوی دارد و بیشتر معنایی مثبت را می رساند. کلود مولار (Claude Mollard) نویسنده، هنرمند و متخصص امور فرهنگی این واژه را با کتابی به همین نام در سال 1986 ابداع کرد و آن را به این گونه تعریف می کند: «قابلیت ارائه راه حل های کیفی و موثر در زمینه هزینه ها و زمانبندی به تقاضای دست اندرکاران امور فرهنگی، ازجمله در تعیین اهداف ، اجرای برنامه ها، دستیابی به منابع مالی و تحقق فناورانه پروژه های فرهنگی». بدین ترتیب می توان گفت که در این واژه بار مثبت نه به نوعی سیاستگزاری یا برنامه ریزی فرهنگی، که قالب های کلان را شامل خواهد شد، بلکه به نوعی تحقق عملی برنامه های فرهنگی اطلاق می شود. به عبارت دیگر مهندسی فرهنگی در اینجا یعنی به وجود آوردن ترکیبی کارا از دانش اجرایی و دانش نظری در زمینه فرهنگ برای قابل اجرا کردن و بالا بردن شانس موفقیت برنامه ها و پروژه های فرهنگی.
در مهندسی فرهنگی، نیز مهندسی، به معنای ارائه هندسه و شکل و طرح کلی یک حرکت کلان فرهنگی است تا به واسطه این طرح و نقشه حرکت، چشم انداز و دور نمای روشنی از زمینه ها و بسترهای حرکت و از ظرفیت و توان زیرساخت ها و ساختارهای فرهنگی حاصل گردد.
مهندسی فرهنگی رویکردی به برنامه ریزی و مدیریت توسعه فرهنگی است که با توجه به طبیعت متغیر فرهنگ، به طراحی راهبردهای عملی برای حل مسائل و مشکلات ناشی از تعامل فرهنگ و توسعه می پردازد. مهندسی فرهنگی به بیان دیگر به نظام ها، فرایند، جایگزین ها و فرمول بندی های مرتبط با پاسخ های خلاقانه به چالش های توسعه نهادهای فرهنگی و تشویق مردم به مشارکت در حیات فرهنگی جامعه می پردازد.
انسان ابتدایی و بدوی در گذشته تاریخ، از هستی و طبیعت، تصوری منسجم، بهم پیوسته و قانونمند نداشت، میان پدیده ها، وقایع و رخدادها ارتباط چندانی نمی شناخت! ولی بتدریج با تجربه های مختلف، طی هزاران سال دریافت که نظام طبیعت، چونان شبکه ای درهم تنیده است که تار و پود اجزای آن، با حسابی دقیق در کنار هم قرار گرفته است و ایجاد هر گونه تغییر در یک جزء تغییرها، بلکه تحولاتی را در سایر اجزا به همراه دارد.
این تجربه عینی و دریافت خردمندانه بود که به شکلگیری دانش های بشری منتهی شد و بشر توانست سطح بهره وری خود را از طبیعت صدها بار ارتقاء بخشد و به قدرتمندی و توانمندی شگفتی در زندگی مادی دست بیابد. بیشترین نمونه این دستاوردهای بشری، جنبه سخت افزاری و مادی داشته است و به همین دلیل قبل از اینکه اصطلاح "مهندسی فرهنگی" مطرح می شود ده ها مهندسی دیگر با پسوند مکانیک، فیزیک، شیمی، معماری، صنایع، معادن و ... شکل گرفت و صدها دانشگاه و مرکز آموزشی به تعلیم و تعلم آن پرداختند و مراکز پزوهشی بی شمار به تعمیق و گسترش آنها همت گماشتند.
مکاتب بشری و مهندسی فرهنگی
از دیرباز "فرهنگ"، "اخلاق"، "آداب" و "باورها" در سطوح مختلف و شیوه های گوناگون مورد توجه جوامع و گروه های بشری بوده است، ولی به این مقوله آن چنان که باید، نظام مند و حسابگرانه و دقیق چونان مقولات سخت افزاری نگریسته نشده است. گویی اساسا فرهنگ نیازی به این ریزنگاری ها و سنجش ها و مدیریت ها ندارد! و یا بر فرض ریزنگری و محاسبات علمی، اجرا و تحقق آن در مقوله فرهنگ دشوار، دیربازده و ناماندگار است!
دانش هایی همچون جامعه شناسی، علوم سیاسی، علوم تربیتی، خواسته یا ناخواسته به برخی مقولات فرهنگی نظر افکنده اند، ولی به خود اجازه نداده اند که بر آن بخشی از دانش، نام و عنوان مهندسی را اطلاق کنند.
از سوی دیگر همه تلاش و تحرک های علمی، تجربی، فلسفی، اجتماعی و سیاسی بشر در طول تاریخ به دستاوردهایی منتهی شده است که فرهنگ بشری دانسته و ندانسته تحت تاثیر خود قرار داده است.
به تعبیر دیگر، دستاوردهای سخت افزاری انسان، نرم افزار فکری، اخلاقی، اعتقادی، ارزش گذاری و بینشی او نسبت به خود، جامعه و جهان را تغییر داده است، بی آنکه معمولا انسان نسبت به آن تغییرها و تحولات، طراحی حسابگرانه و عالمانه ای داشته و مهندسی خود را به کار بسته باشد.
بحران آفرینی ممنوعیت های اعتقادی اخلاقی
این همان بینشی است که باعث شد در دو سه قرن اخیر پس از رنسانس متفکران غربی برای رفع بحران های روحی و کاستن از ناهنجاری های رفتاری، به جای حرکت اثباتی در قلمرو فرهنگ فردی و اجتماعی، به نفی برخی قواعد اجتماعی و قراردادهای اخلاقی روی آوردند. گویی در زمینه ارتقای فرهنگی نمی توان کاری عملی و اثباتی انجام داد و این ممنوعیت های اعتقادی و اخلاقی است که با پشتوانه های اجرایی خود، بحران آفریده است و کافی است که پشتوانه های اجرایی و اعتقادی جرایم اخلاقی برداشته شود تا بحران از میان برود.
از سوی دیگر در همین بستر اجتماعی بود که مارکسیسم برای دستیابی به عدالت اجتماعی و رفع تبعیض طبقاتی –که پیوندی عمیق با فرهنگ بشری دارد- به این نتیجه رسید که روابط اقتصادی را تحت اشراف و نفوذ درآورد و معتقد شد که فرهنگ تابعی از روابط اقتصادی است.
همسویی لیبرالیسم و مارکسیسم در این نقطه بود که برای فرهنگ اصالتی قائل نبودند تا به مهندسی آن بیندیشند و آن مقدار از تغییرات فرهنگی که هر یک خود را بدان نیازمند می دیدند، از طریق سازماندهی سایر نهادها و روابط اجتماعی جستجو می کردند.
مهندسی فرهنگی در ایران
نظری گذرا بر تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی ایرانی بیانگر آن است که در زمان های سلف، این فرهیختگی برجسته، آبشخور بسیاری از جوامع و ملل دیگر بوده است. اما دلایلی چند که سبب گردید که رفته رفته گرد غفلت بر پویندگی، سرزندگی و تعالی فرهنگ نشسته و از مکانت فرهنگ غالب به جایگاه تمدن مغلوب درآید. به گونه ای که اکنون آماج تهاجم و تک های متعدد قرار گیرد. این غفلت البته مسبوق به سالیانی متمادی است و در محاق 30 ساله پس از پیروزی انقلاب محدود و احصاء نمی گردد.
کاوش و نگرش و در راستای ضرورت این معنا و (پویندگی فرهنگی) مصدق و موید متدهای بکار رفته نمی باشد. در تعلیل این انحطاط و پسماندگی تنها بر عوامل بیگانه نظر و تاکید ورزیدن و اطلاق تسامح گونه جمیع مشکلات بر این فقره، رهاوردی منتج به نتیجه دربر نخواهد داشت. کما اینکه رهبر معظم انقلاب همواره بر لزوم توجه به خطر تهاجم فرهنگی بیگانگان تاکید ورزیده اند اما همپایه این قاعده، قید دیگری نیز مضاف گردیده و آن بازنگری و بازقرائت شاکله فرهنگ و یا به عبارت دقیق تر "مهندسی فرهنگی" می باشد.
پی نوشت ها:
فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 54 و 55
پایان پیام/
نظر شما