خبرگزاری شبستان: دکتر علیرضا واسعی، عضو پزوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی «چیستی و چگونگی تحول علوم انسانی» را به رشته تحریر درآورده است که متن کامل آن در ذیل آورده می شود:
تب تحول علوم انسانی، امروزه در ایران همچون دیگر ویروسهای خطر ساز و مسری دامنگیر افراد زیادی شده است؛ دستهای از اساس آن را نامعقول دانسته، دستهای نیز با فرافکنی در جستجوی راهکاری جهانی یا برونمرزی اند و عدهای نیز از همکاری همه ملل سخن به میان میآورند و از همه دردناکتر ورود دولتمردان به حکم دولتمردی در این عرصه است که البته یکی از آفتهای جدی جامعه ماست؛ نظر دولتمردانه!
اما واقعیت چیست و چه باید کرد؟ شاید ابتدا طرح این پرسش به جا باشد که تحول علوم انسانی برای چه مطرح گردیده و اساسا چه شده که این دغدغه پیدا شده و شیوع یافته است. چند نکته در پاسخ میتوان گفت:
1. علوم برای پاسخ به نیازی شکل میگیرند و میبالند و طبعا اگر نتوانند به کار آیند میپژمرند و از بین میروند. امروزه علوم انسانی چه دردی از جامعه ما را درمان می کند؟ این همه فارغالتحصیلان به چه کار میآیند؟
2. در حوزه معرفت، علوم برای افزایش دانایی آدمیاناند و هر چه عرصۀ دانشورزی گستردهتر و ژرفتر شود، بر معرفت انسانی افزوده میشود، اما به راستی امروزه در علوم انسانی چه چیزی به پژوهنده داده میشود تا بر دانش وی افزوده شود؟ آیا جز تکرار مکررات چیزی ارائه میشود؟
3. در هر علمی راستی آزمایی، اصلی پایهای به شمار میرود؛ یعنی وقتی مدعایی ابراز میشود، راهی برای سنجش آن باید وجود داشته باشد تا بتوان صحت یا سقم آن را نشان داد (روش یا منطق علم)، در علوم انسانی آیا چنین چیزی وجود دارد یا هر کسی با هر ادعایی بر طبل دانایی میکوبد و اتفاقا آنان که بیمنطقترند صدای بلندتری سر میدهند؟ افراد غیرمتخصص در علوم انسانی بیشتر اظهار نظر و دانش میکنند.
4. تردید افکنیهایی که از سوی پردازندگان علوم انسانی در حوزه مسایل سیاسی، اجتماعی، ایمانی و فکری ایجاد میشود، از دل این دانشها بر می آید در حالی که جامعه نیازمند آرامش و ثبات است و علم باید در این راستا به کار آید. اظهار نظرهای دغدغهساز و شبههافکن در چند سالۀ اخیر.
علوم انسانی ذاتا مسئله ساز است
البته آن چه ذکر شد برخی از موارد آشکاری است که زمینهساز طرح تحول گردید، اما با ذکر چند نکته به چه باید کرد روی میکنم. نکته اول آن که باید دانست علوم انسانی ذاتا مسألهساز است و انتظاری جز این از آن داشتن، خنثی کردن آن است. علوم انسانی، بر خلاف دیگر دانشها، اساسیترین مشکلات و مسائل انسان و جامعه انسانی را شناسایی میکند و در مقام پاسخگویی و رفع آنها برمیآید و طبعا باید مشکلات را ببیند و نشان دهد. کار پیامبران مگر جز این بود؟ وقتی پیامبر اسلام(ص) برای اصلاح جامعۀ جاهلی عرب به تبلیغ دیانت اسلامی پرداخت، مشرکان مکه حاضر شدند هر گونه هزینهای را بپردازند تا مانع فعالیت آن حضرت شوند و اتفاقا یکی از اشکالاتی که به پیامبر داشتند آن بود که او ثبات جامعه را به هم ریخته، بین افراد خانواده تفرقه افکنده و انسجام اجتماعی را از به هم زده است! واقعیت همین است که برای اصلاح جامعه، دردها را باید شناخت و نشان داد و رفع کرد. پس اساسا علوم انسانی مأموریتی تنشزا دارند. دوم آن که این فقط علوم انسانی ما نیست که دچار ناکارآمدی است، بلکه دیگر علوم نیز از نقش و تأثیر شایستهای برخوردار نیست و دیگر آن که بیتردید، مشکلات امروزین جامعه ما تنها به دست علوم انسانی برطرف خواهد شد. آخر آن که تحول یک علم تابع دستهای از امور برون دانشی است که مقتضی تحول میشود. امید دارم در نوشتههایی دیگر چند نکته اخیر را بگشایم.
برای تحول علوم انسانی چه باید کرد؟
نویسنده اذعان دارد که برای علوم انسانی باید اندیشهای شود، اما نه با تعطیل کردن برخی از رشتهها و نه با ترغیب اساتید به بیان حرفهای بومی و نه با تهدید به اخراج آنانی که سخنانی براندازانه دارند و نه با برگزاری نشستهای بیخاصیت یا شوراهای بیاساس و شکلی، بلکه:
1. اصل اول آن است که دانشمندان و علمورزان قدر ببینند و بر صدر نشینند و الا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. قدردانی آن نیست که از آنان تجلیل شود یا به مناسبتی تشویقی مادی از آنها صورت گیرد که البته در جای خود لازماند، بلکه مهمتر از آنها، شنیدن حرف آنان و اعتبار بخشی به یافتههای آنهاست.
2. ایجاد فضاهای نقد و گفتگو و رسانهای کردن آنها با طرح پرسشهای بنیادین و به چالش کشیدن صاحبنظران بدون هیچ هراسی. تصور این که طرح چنین مباحثی به ناآرامی اجتماعی یا فکری و یا تزلزل ایمانی میانجامد، به مانند مکتومسازی مریضی به بهانه دلخوری مریض است. درد را باید شناخت و شناختن آن به فرصتهای آزاد و باز نیاز دارد، چنان که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید داشته و دارند.
3. تحقق نکته پیش گفته دو پیش نیاز دارد؛ یکی ایجاد امنیت برای اندیشهگران و صاحبنظران و دیگر ممانعت از برهمزنندگان و سوداگران شورش! به هر روی این قانون است که هر دو را تضمین میکند. اگر امنیت پس از بیان نباشد هیچ کس بر یافتههای نوین خویش پای نمیفشارد یا حتی آن را ابراز نمیکند و آرامش هنگام بیان نیز امری روشن است.
4. دورسازی دولتمردان در هر سطحی از عرصه علوم! این سخن پایهایترین و در عین حال گزندهترین است، اما با اندکی توضیح آن را باز میکنم. عدم ورود در دو سطح طراحی مدیریتی و دخالت علمی است. در تاریخ اسلام مدارس نظامیه، بیشترین تأثیر را در گسترش آموزش داشت و توجه به اساتید و طلاب زبانزد همگان گردید، اما به اتفاق نظر تمدنشناسان، آفتی در تمدن اسلامی به شمار است، چون موجب دولتی شدن دانشورزی گردید و آزاداندیشی و نظریهپردازی را به محاق برد. از این رخداد تاریخی باید بهره گرفت، دانشورزی را باید از سیطرۀ سیاست و حکومت خارج کرد و دانشمندان را در طراحی دانش و آموزش آزاد گذاشت و تنها به حمایت مالی و سرمایهای بسنده کرد، بی آن که از آنان پاسخ خواست. دیگر این که باید حریم دانش را محترم دانست و بیتخصص در هر وادیای داخل نشد و گذاشت تا دانشمندان هر رشتهای خود به ارزیابی و اظهار نظر بپردازند و دولتیان در حوزه مأموریت خویش جولان دهند.
5. واگذاری مأموریتهای معطوف به دانشهای انسانی به متخصصان آن دانشها و تن دادن به چند و چونهای آنان. واقعیت آن است که دانشمندان علوم انسانی به راحتی حرفی را به عنوان "حرف آخر" نمیزنند بر خلاف غیر متخصصان این رشتهها. همین امر برخی را به کژداوری میکشاند و گمانشان آن است که اینان جرأت اظهار نظر ندارند، غافل از آن که دانایی و تخصص آدمی را به چنین عرصهای میکشاند.
6. روششناسیهای علوم را باید جدی گرفت و سخنان را با معیار درست عرضه کرد. این وادی اندکی از سوی دانشمندان علوم انسانی سست گرفته شده است، در حالی که رکن رکین هر دانشی است. سنجه یک مدعا را باید تبیین کرد و به مخاطبان این فرصت و حق را داد تا به ارزیابی و درست آزمایی سخنان بنشینند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
انتهای پیام/
نظر شما