خبرگزاری شبستان: دین و مذهب همواره عاملی سرنوشتساز در تحولات کشورها بوده و جنبشهای اجتماعی فراوانی به نام آن در سراسر جهان به ویژه ایران شکل گرفته است… تأسیس فرقه ضاله بهائیت در سده اخیر نمونهای کوچک از بازیچه قرار گرفتن دین به دست استعمارگران برای تحقق اهداف شومشان است.
در یادداشت قبلی به چگونگی شکل گیری این فرقه ضاله اشاره شد؛ در این یاداشت کوشیده شده تا ادعاهای دروغین باب و بهاء بیش از پیش برای مخاطب تشریح شود.
همانگونه که رفت بابیه را شخصی به نام سید علی محمد شیرازی بنیان نهاد. وی در سال 1235 قمری در شیراز به دنیا آمد.در دوران کودکی پدرش را از دست داد،به همین سبب تحت کفالت دایی اش قرار گرفت و در کنار او به کسب و کار در«کمپانی ساسون»پرداخت که به کار تجارت تریاک اشتغال داشت. وظیفه وی در آغاز این همکاری،انجام کار بسیار دشوار«تریاکمالی» بود.او وظیفه داشت تا هر روز بیش از ده ساعت در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر و اغلب بر روی بام کاروانسراها به این کار بپردازد.بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که حداقل روزی ده ساعت کار در زیر آفتاب سوزان بندر بوشهر به مشاعر وی آسیب رسانده و از او موجودی«مالیخولیایی»ساخته بود که ادعای تصرف در ماه و ستارگان را داشت!این نکته در خاطرات دالگورکیسفیر کبیر روسیه در ایران نیز آمده است.
ادعای علم لدنی برای سید باب!
بابیها و بهاییها سید علی محمد شیرازی را صاحب«علم لدنّی»میدانند و در اینباره به شدت مبالغه میکنند:«تا سید باب به محضر سید رشتی ورود فرمودند،با اینکه حضرت باب جوانی بود بیست و چهار ساله و سید(رشتی)مردی پنجاه ساله،این تاجری محقر و آن عالمی موقر،درس را احتراما له موقوف نمود و توجه تلامیذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حین صحبت چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر میشد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار ظهور موعود در میان آوردند که پس از این مقدمات و بروز داعیه ایشان همگی طلاب آن مسایل را راجع به سید باب دانسته و غرض سید کاظم رشتی از این مسایل و اذکار آن بود که به طلاب بفهماند حضرت باب،قائم موعود و مهدی منتظر است...»
او شش مرتبه ادعای خود را تغییر داد.در مرتبه اول ادعای «ذکریت» کرد. در مرتبه بعد ادعای«بابیّت» نمود و خود را باب امام زمان (عج)و واسطه خیر و فیض بین او و مردم نامید. در مرتبه سوم خود را مهدی موعود دانست.در مرتبه چهارم ادعای «نبوت»کرد،در مرتبه پنجم ادعای«ربوبیت» و در مرحله ششم دعوی«الوهیت»نمود!
فرار در هنگام اجرای حکم اعدام
ادعاهای پیدرپی باب ادامه داشت تا اینکه شورش بابیها در سالهای اولیه سلطنت ناصر الدین شاه موجب شد تا او را به جوخه اعدام بسپارند. سربازان برای اجرای حکم، وی را با طناب بستند و در مقابل یک دیوار تیرباران کردند.ت فنگهای آنها هنگام شلیک دود فراوانی میکرد؛به همین سبب،پس از اجرای حکم و هنگامی که دودهای حاصل از شلیک سربازان فرونشست، از جسد سید علی محمد باب خبری نبود.این امر موجب هراس مأموران شد که مبادا واقعا وی امام زمان بوده و به آسمان عروج کرده است!اما این بیم و هراس چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد،و اندکی بعد او را در حالی که در یک اصطبل پنهان شده بود یافتند و معلوم شد که طناب بر اثر شلیک گلوله پاره شده و او با بهرهگیری از دود حاصل از شلیک تفنگهای «سرپر»،از محل اجرای حکم گریخته و خود را در یک مستراح پنهان کرده است.
به دنبال این حادثه،کنسول روسیه در تبریز خواستار عفو«باب»شد؛اما شاه نپذیرفت و سید علی محمد باب را بار دیگر در مقابل جوخه قرار داده و اعدام کردند. جسد وی نیز برای عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد.
انتصاب صبح ازل به جانشینی باب و ماجرای بهاء الله
باب یک سال پیش از اعدام، جوانی هجده ساله به نام میرزا یحیی نوری ملقب به«صبح ازل»را به جانشینی خود برگزید. اما این جوانک ناپخته و کم تجربه و ترسو، از عهدهی ادارهی امور بابیان بر نیامد و عملا زمام امر بابیان، به دست برادر بزرگترش میرزا حسین علی نوری افتاد. همان کسی که در ماجرای بدشت از کارگردانان اصلی داستان بود.
میرزا حسین علی در دومین روز محرم سال 1233 ه.ق در تهران به دنیا آمد. پدرش میرزا عباس نوری از منشیان زمان محمد شاه قاجار بود. میرزا عباس در تعلیم و تربیت فرزندان بسیار میکوشید و برای این منظور از میان دوستانش، برای آنان آموزگاران سر خانه میآورد!
میرزا حسین علی در سنین کودکی نزد پدر و بستگان و معلمین خصوصی، به فرا گرفتن علوم و فنون مقدماتی پرداخت و به این سبب از رفتن به مدرسه بینیاز بود؛ با این همه او نیز میرزا علی محمد شیرازی (باب) داعیهی امیت داشت و خود را درس ناخوانده میدانست.
بعد از در گذشت باب، امیر کبیر، آن رادمرد ملی و هوشیار، که به خطر بابیت و نقش میرزا حسین علی در قضایای باب، پی برده بود، اعلان داشت که میرزا حسین علی مبلغ 5 کرور تومان (یعنی 25 میلیون ریال و معادل نیم برابر غرامت جنگهای ایران و روس) به خزانهی کشور ایران خسارت وارد کرده است.
به همین علت او را به عراق - که مستعمره دولت عثمانی بود - تبعید کرد. پس از برکناری امیر کبیر از صدرات، میرزا حسین علی به ایران بازگشت و بلافاصله طرح ترور ناصرالدین شاه به دست بابیان ریخته شد که به فرجام نرسید و به همین خاطر دست اندرکاران این ترور، از جمله میرزا حسین علی دستگیر شدند. عاملین ترور همگی کشته شدند.
حمایت های پرسش انگیز روسیه تزاری از بهاء الله
بسی روشنتر از ماجراهای پرسش برانگیز حمایتهای دولت روسیهی تزاری از باب، حمایتهای بسیار آشکارتر همین دولت، از بهاء الله است که مهمترین نمود و نمایهی آن در ماجرای ترور ناصرالدین شاه است که بهاء الله به سفارت روسیه پناهنده میشود و در پی دستور شاه برای دستگیری بهاء الله، سفیر روسیه او را «امانت دولت روسیه» مینامد و به صدر اعظم پیغام میفرستد که هیچ بلایی نباید بر سر بهاء الله بیاید و حتی او را تهدید میکند که اگر حادثهای رخ دهد، شخص صدر اعظم مسئول خواهد بود!
بر اثر همین حمایتها، دولت ایران به ناچار به تبعید بهاء الله رضایت میدهد و باز هم جالب است که هنگام اخراج بهاء الله از ایران، از سفارت روس کسانی برای بدرقهی این «ودیعهی گران بها» میآیند و جالبتر از همه آن که جناب بهاء الله سالیانی بعد، به افتخار امپراطور روس نیکلاویچ الکساندر دوم، لوحی نازل! میکند و به خاطر کمکهای بیدریغ سفیر روسیه در ایران، مقامی را برای امپراطور روسیه نزد خداوند قائل میشود که جز خود خدا به آن مقام علم و احاطه ندارد.
جالب آن است که در برههای هم، دولت بریتانیای کبیر به سراغ بهاء الله آمد و از او تفقد و دلجویی کرد و به نوشته شوقی افندی:
... «قنسول انگلیس در بغداد، ژنرال کلنل سرآرنولد باروز کمبال،... قبول حمایت و تبعیت دولت متبوعهی خویش را به محضر مبارک پیشنهاد نمود و در تشرف حضوری متعهد گردید که هر آن گاه حضرت بهاء الله مایل به مکاتبه با ملکهی ویکتوریا باشند، در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نماید. حتی معروض داشت حاضر است ترتیباتی فراهم کند که محل استقرار هیکل اقدس به هندوستان! یا هر نقطهی دیگر که مورد نظر مبارک باشد، تبدیل یابد.»
ادعای مقام "من یظهراللهی"
به هر حال، در همان گیرودار ماجرای ترور نافرجام شاه، میرزا یحیی هم با لباس مبدل به عراق رفت و به این ترتیب پیروان باب در عراق گرد آمدند. رفتار آنان در عتبات بسیار ناهنجار بود: دزدیدن کفش و لباس و ظروف زوار امام حسین، قتل مخالفان و غارت اموال مردم و جشن و پایکوبی در ایام عاشورای حسینی، از آن جمله بود.
چنان که پیشتر هم اشاره شد، بر اثر بیتجربگی و ناپختگی میرزا یحیی، ریاست بابیان عملا با میرزا حسین علی بود. دیگر سران بابیه که از این امر ناخرسند بودند، میرزا یحیی را هشیار کردند و میانهی دو برادر به هم خورد و میرزا حسین علی به مدت دو سال با لباس مبدل و با نام مستعار «درویش محمد» به کوههای سلیمانیه و به نزد دراویش نقشبندیه رفت و آن جا به آموختن عرفان و کیمیاگری پرداخت.
پس از آن با التماس و تقاضا از برادر خود، به مقام پیشین بازگشت.
رفتار زشت و آشوبگرانهی بابیان سبب شد تا حکومت عثمانی ایشان را از عراق به اسلامبول تبعید نماید و این واقعه در سال 1280 هجری قمری اتفاق افتاد.
به گفتهی بهاییان، در آغاز این سفر بود که میرزا حسین علی داعیهی خویش را ابراز کرد و مدعی مقام «من یظهره اللهی» شد. جریان از این قرار بود که باب در نوشتههای خود به ظهور موعودی موسوم به «من یظهره الله» بشارت داده بود که به گفته خودش در حدود 1511 سال بعد ظاهر میشود. ولی بعد از مرگ سید باب به غیر از میرزا حسین علی، بیست و پنج نفر از بابیه، سخن او را تأویل کردند و هر یک خود را موعود کتاب بیان خواندند.
شکل گیری ازلیه و بهاییت در بدنه بابیه
به فاصله چهارماه، کاروان بابیان از پایتخت عثمانیان به سوی ادرنه اعزام شد و در آنجا بود که چند دستگی میانشان رخ داد:
- گروهی از بزرگان بابیه، که صبح ازل را وصی باب می دانستند، ازلی نام گرفتند.
- و جمعی که میرزا حسین علی را پذیرفته بودند، بهایی نامیده شدند.
این اختلافات آسیب شدیدی به بابیگری وارد آورد که در این میان جدایی بهاء و ازل از همه موثرتر بود. صبح ازل مدعی بود که من بر اساس آثار باب جانشین او هستم و برادرم میخواهد جای مرا بگیرد؛ اما از آن سو، میرزا حسین علی میگفت که وصیت باب ساختگی است و میرزا یحیی کارهای نیست.
در پی این جدایی، میان بهاء و ازل و سایر مریدان، اهانت و ناسزا و کشتار رواج یافت؛ به گونهای که میرزا یحیی از بهاء و بهائیان به دریافت القاب خر و گاو نر مفتخر گردید و میرزا حسین علی، حرامزادگی برادرش را اعلام داشت و افزون بر این مدعی شد که صبح ازل مردی شکم باره و شراب خواره و زن باره و... است:
... مسلم است که لا زال به اکل و شرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت میکشم از ذکرش، مرتکب.
از دیگر سو، ازلیان نیز بیکار ننشستند و خواهر جناب بهاء الله که پیرو برادر دیگر بود، افشا کرد که بهاء الله، همسر باب که سهل است، دختر خودش را هم در ایام ریاست ازل به وی تقدیم کرده بود جناب ایشان را نشاید که پیش از درمان رعشهی دست و بادفتق! خود به علاج دردهای بشریت پردارند...
به این ترتیب بسیاری از اسراری که میان بابیان بود، بر ملا شد.
تبعید میرزا حسین علی به قلعه عکا
در این شرایط بود که دولت عثمانی آنان را از هم جدا کرد. ازلیان را به ماگوستیا، در خاک قبرس و بهاییان را (به سرکردگی میرزا حسین علی) به قلعهی عکا، در خاک فلسطین فرستاد. صبح ازل تا پایان عمر در قبرس بود و بعد از درگذشت وی میرزا هادی دولت آبادی و برادرش جنبهی ریاست ازلیه را داشتند. میرزا حسین علی هم در سال 1309 هجری قمری در عکا از دنیا رفت.
میرزا حسینعلی پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست از مراتب تسلیت حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان را به مناسبت درگذشت این جاسوس باوفا به جامعه بهائیت برسانید.
وی ادعای نایب باب بودن برداشت و به طور رسمی خود را پیامبر نامید و فرقه«بهائیت» را بنیان گذاشت. دولت استعماری روسیه این فرقه را به عنوان دین به رسمیت شناخت و همهگونه امکانات در اختیار آنها گذاشت.این دولت در نخستین اقدام، مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین معبد این فرقه را به نام«مشرق الاذکار»در شهر عشقآباد بنا نهاد.
مقبره بهاء الله، قبله بهائیان...
میرزا حسینعلی در دوران سرکردگی فرقه ضاله بهائیت ادعاهای گوناگونی مطرح کرد و به فرستادن نامه(الواح)برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان پرداخت! بارزترین مقام ادعایی وی ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان،آفریدگار جهان،کسی که لم یلد و لم یولد است، خدای تنهای زندانی،معبود حقیقی،رب ما یری و ما لا یری نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را دربارهاش ترویج کردند و قبرش را قبله خویش گرفتند!
پی نوشت:
1- نقبی به گودال سیاه بهائیت ، مرتضی رضاییان فیروزآبادی
2-بهایی پژوهی (پیدایش)
ادامه دارد/
نظر شما